دیدم که جانم می رود
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بیآلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابلای صفحات کتاب روایتهایی هم از دفاع مقدس ارائه میشود…
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بیآلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابلای صفحات کتاب روایتهایی هم از دفاع مقدس ارائه میشود…
دختربچهها خیلی زود یاد میگیرند که برای جلب تأیید و تحسین پدر، باید چه بازیهایی انجام دهند. آنها ممکن است خود را باهوش، زیرک، محجوب و اغواگر نشان دهند. اولین مردی که دختر به او ابراز…
زنها با توجه به شمار بیشتر آنها در جهان، خواستار دگرگونیاند. هرچه دختران و زنان آزادتر و آموزش یافتهتر میشوند فرزندان کمتری میآورند؛ مردان مانع مسلم تنظیم خانواده هستند. حتی در …
اگر معتقدید که زنها سریعتر در عشق وارد و مردان سریعتر از آن خارج میشوند بدانید که در اشتباهید. در واقع اگر به هر یک از عبارات فوق اندیشیده باشید، در اشتباه هستید. مارسی حالا دوران…
اغلب هنگامی که گامِ معرفی، کوتاه و دقیق باشد نشان دهنده این است که افراد معرفی کننده از خواستهی سرمایه گذار و امنیت دادن برای بازگرداندن سرمایه او مطمئن هستند. اکنون نگاه…
حکمت متعالیه در نتیجه تلاشهای عقلانی و مجاهدتهای عرفانی صدرالمتألهین توانست تحولی در عالم اندیشه به وجود آورد اما این به آن معنی نیست که در حکمت متعالیه هیچ نقطه ابهامی وجود…
آنها منتظر بودند که شاهزاده سوار بر اسبش از جنگ باز گردد. شاهزاده سه روز تمام یکسره اسب تاخته است. او با این اسب و شمشیرش با دشمنان زیادی جنگیده و همیشه پیروز بوده است. بالا…
اگر بخواهیم قربانی نباشیم، کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که به مسئله به عنوان یک تکنیک نگاه کنیم. نارسیسها میتوانند وقتی حق با توست از تو طلبکار شوند چون آنها انسان هایی…
رئیس ایستگاه میپرسد: «خانم کوچولو اسم شما چیست؟» قهوهای صورتش سرخ میشود و نمی تواند اسم خودش را بگوید. رئیس ایستگاه خندهاش میگیرد. موقع حرکت است. مارتین و قهوهای…
در این داستان، مارتین و نیکل با تور کوچکِ ماهیگیری میخواهند از دریا ماهی بگیرند؛ اما آنها بهجای ماهی یک خرچنگ بزرگ شکار میکنند. نیکل میگوید: «آه مارتین! مواظب باش، دستت را زیاد…
کتری آب روی اجاق جوش آمده بود و بخار میکرد، در کنارش هم قوری قهوه ناله کنان بر سر خود میکوبید. ساعت آشپزخانه ضربهای زد، آونگ در حال حرکت را میشد از پشت شیشه براق کوچک…
مرد درون روزنه خسته بود، او یک سفری طولانی با قطار را پشت سرش داشت و روی شانه های دو نفر ایستاده بود که قدهای مختلفی داشتند و این مسئله او را بیشتر خسته میکرد. دیگر حوصلهای نداشت…
وبسایت شهرکتاب منبعی از کتاب های الکترونیکی است که تیم مدیریتی سایت تلاش کرده است تا محتوایی باارزش و با کیفیت در اختیار علاقمندان قرار دهد. در این مجموعه از نویسندگان و مترجمانی که مایل به همکاری با ما هستند استقبال می شود. پس از دانلود هر کتابی، فایل (pdf یا صوتی) در گوشی یا کامپیوتر شما ذخیره می شود و همیشه می توانید به صورت آفلاین مطالعه کنید و لذت ببرید.