مائو
آقا از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری. از همان روز تدفین داشتم خدا خدا میکردم یک طوری بشود این حرامزاده تقاص کاری را که با من کرد پس بدهد. وقتی ماجرای پسرش را شنیدم دلم خنک شد. عجیب است…
آقا از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری. از همان روز تدفین داشتم خدا خدا میکردم یک طوری بشود این حرامزاده تقاص کاری را که با من کرد پس بدهد. وقتی ماجرای پسرش را شنیدم دلم خنک شد. عجیب است…
در حال حاضر مردان دیگری میان ما هستند که خانواده هاشان نیازمندند. مردانی که شاید در هیچ شرایطی کار نکنند اما در شرایط فعلی، یعنی از چند سال پیش تا حالا، قادر به یافتن کار نبوده اند. همه اینها با کار کردن به…
خندید و گفت: «شما فقط هفده سال دارید، دختر خانم. چاره کار شما عاشق شدن است و زود هم پیش خواهد آمد. مطمئن باشید آن وقت خیلی چیزها را احساس خواهید کرد.» این احمق نادان که بود؟ یکی مثل باقی…
آنها دور جسد ناتالی هامبولت تلو تلو میخوردند. بکی از جسدی که سمت چپش قرار داشت باخبر بود. رانهای رنگ پریده خونین و گاز گرفته و دامن لی مچاله شده و دست ناتالی روی چمن، درست پشتِ پای راس…
احتمالاً زن میخواست به من بگوید که اگر از شر استالین و دیوار برلین و امپراتوری شوروی جان سالم به در برده است، آبِ کمی کثیف، او را نخواهد کشت. اما نگاهش را به تابلو دوخت: «من ماهیهای ترسناکتر
کتری آب روی اجاق جوش آمده بود و بخار میکرد، در کنارش هم قوری قهوه ناله کنان بر سر خود میکوبید. ساعت آشپزخانه ضربهای زد، آونگ در حال حرکت را میشد از پشت شیشه براق کوچک…
مرد درون روزنه خسته بود، او یک سفری طولانی با قطار را پشت سرش داشت و روی شانه های دو نفر ایستاده بود که قدهای مختلفی داشتند و این مسئله او را بیشتر خسته میکرد. دیگر حوصلهای نداشت…
طنز، هویت های مخدوش و گسسته، عدم قطعیت و دست انداختن عناصر داستان و روایت و ارجاع به انواع متون دیگر از جمله قصه های پریان؛ و همچنین دست انداختن گفتمان های غالب در زمانه…
اولین رمان عطیه عطارزاده، یک کار تجربی و نو است. هم داستانی خاص دارد و هم ساختاری قابل تامل. رمان روایتی از یک دختر جوان که چشمانش نمی بینند و در خانهای همراه مادرش در کار خشک…
چرا حتی بچه های آدم از دل پدرشان خبر ندارند؟ چرا مرزها قاطی پاطی است؟ به پیشانی زدم و گریستم. از بابک پرسیدم: پسرجان، تو با افسانه خانم، همسایه روبرو سرو سری داری؟ یکی دو…
زنی بسیار زیبا و شیک پوش بود؛ هربار او را میدیدم حیرت زده میشدم. انگار فراموش کرده بودم چگونه است. حالا ناگهان خود را بسیار مشتاق این شهر نشان میداد و فکر مرا تحسین میکرد…
این کتاب یک اثر ادبی غمانگیز و دلهرهآور است که عناصر ترس و روانشناختی در آن به شکل موهومی استفاده شدهاند و خواننده را به تفکر در مورد طبیعت انسان و تأثیرات محیط و خانواده میاندازد…
وبسایت شهرکتاب منبعی از کتاب های الکترونیکی است که تیم مدیریتی سایت تلاش کرده است تا محتوایی باارزش و با کیفیت در اختیار علاقمندان قرار دهد. در این مجموعه از نویسندگان و مترجمانی که مایل به همکاری با ما هستند استقبال می شود. پس از دانلود هر کتابی، فایل (pdf یا صوتی) در گوشی یا کامپیوتر شما ذخیره می شود و همیشه می توانید به صورت آفلاین مطالعه کنید و لذت ببرید.