میان چمن های بلند

میان چمن های بلند (nbookcity.com)

دانلود کتاب میان چمن های بلند

کتاب میان چمن های بلند داستانی هیجان انگیز دارد و یکی از شناخته‌ شده‌ترین آثار استیون کینگ و جو هیل است.

تریلری کوتاه و دلهره آور است که فضاسازی خوبی هم شده و خودتان را وسط ماجرا حس خواهید کرد. (که البته جای خوبی هم نیست!)

نویسنده‌ها در کتاب میان چمن های بلند سرگذشت «کال» و «بکی» را روایت کرده‌اند؛ دو خواهر و برادر مهربان و صمیمی که به قول معروف، حاضرند با کمال میل جان خود را فدای آن دیگری کنند…

خلاصه کتاب

کال و بکی که در میان آشنایان به «دوقلوهای ایرلندی» مشهورند، با نوزده ماه فاصله از یکدیگر به دنیا آمده‌اند. آنها اغلب ایام زندگی را در کنار یکدیگر سپری کرده‌‌ و مراحل رشد و نمو را، از دوران کودکی تا ایام جوانی، به همراهیِ هم طی کرده‌اند. داستان اصلی کتاب میان چمن های بلند هنگامی آغاز می‌گردد که بکی، پس از آگاهی از بارداریِ خویش، به همراهیِ کال، به قصد اقامتی چندروزه عازم خانه‌ی یکی از بستگان خود می‌شود.

این خواهر و برادر در یکی از جاده‌ هایی که در طول مسیرشان به سمت مقصد واقع شده، اتومبیل را برای استراحتی کوتاه، در محلی سرسبز متوقف می‌کنند. در همین حین است که ناگهان صدایی غریب توجه‌شان را به خود جلب می‌کند. صدایی دور و فریادمانند که پس از چند دقیقه، شکلی واضح‌تر به خود می‌گیرد.

شکی نیست که صدا، صدای بی‌امانِ فریادِ فردی در همان حوالی‌ است؛ فریادی چنان وحشت‌ انگیز و بلند که اجازه‌ی بی‌اعتنایی به شخصیت‌های اصلی کتاب میان چمن های بلند نمی‌دهد. این‌چنین است که خواهر و برادر برای سر درآوردن از ماجرا، و احتمالاً، یاری رساندن به صاحب فریادها، به سوی منشأ صدا روانه می‌شوند. اما در این بین، بر اثرِ پیچ‌و خم‌های راه، یکدیگر را گم می‌کنند.

حال، کال و بکی، هر یک به تنهایی در محیطی جنگل‌مانند گرفتار آمده‌اند؛ آن هم در حالی که بی‌وقفه صدای فریادهایی غریب و هول‌انگیز را در گوش دارند. اما کاش دغدغه‌ی ایشان فقط فریادها و پیچ‌و خم‌های راه می‌بود. نه! این‌ها در مقابلِ آنچه بناست کمی بعد بر سر ایشان بیاید، به یک شوخی بی‌مزه می‌مانَند!…

بخشی از متن کتاب

در کتاب میان چمن های بلند می‌خوانیم: …آنها دور جسد ناتالی هامبولت تلو تلو می‌خوردند. بکی از جسدی که سمت چپش قرار داشت باخبر بود. ران‌های رنگ پریده خونین و گاز گرفته و دامن لی مچاله شده و دست ناتالی روی چمن، درست پشتِ پای راس هامبولت افتاده بود. دست کثیف و کنده شده ناتالی با انگشتان خم شده و ناخن‌های ترک خورده‌ای که زیرشان کثیف بود، روی چمن افتاده بود.

بکی خودش را روی راس انداخت و او را به عقب هل داد. راس عقب رفت و پایش را روی آن دست گذاشت و دست زیر پاشنه‌اش چرخید. وقتی زمین می‌خورد و بکی را هم با خودش می‌کشید، ناله‌ای از سر عصبانیت و پریشانی سر داد. تا زمانی که به زمین برخورد کرد، گلوی بکی را ول نکرده بود. بکی خودش را از مرد دور کرد و چهار دست و پا شروع به تقلا کرد. نمی توانست سریع حرکت کند.

درونش تنش و سنگینی وحشتناکی حس می‌کرد. انگار که یک مدیسن بال قورت داده بود. می‌خواست استفراغ کند. راس هامبولت، مچِ پای بکی را گرفت و کشید. بکی روی شکمش صاف شد. احساس درد در شکمش پیچید، احساس کرد چیزی در آن ترکید. چانه‌اش به زمین خیس کوبیده شد و چشمانش سیاهی رفت. «کجا میری بکی دموث؟» بکی نام خانوادگی اش را به او نگفته بود.

او نمی توانست این را بداند. «دوباره پیدات می‌کنم. چمن بهم نشون میده کجا قایم شدی. مردهای رقصنده کوچولو منو درست میارن پیشت. بیا اینجا الان دیگه لازم نیست بری سان دیگو. لازم نیست برای بچه تصمیمی بگیری. حالا دیگه تصمیم گرفته شده.» سیاهی چشمانش درست شد و دوباره واضح می‌دید. (ص23 کتاب میان چمن های بلند)

درست مقابلش روی چمن های صاف یک کیف زنانه با محتویات بیرون ریخته، دید.  میان شلوغی، یک قیچی کوچک آرایشی بود، البته بیشتر شبیه انبر بود تا قیچی. تیغه های قیچی به خاطر خون چسبناک شده بود. بکی نمی‌خواست فکر کند که راس هامبولت از این ابزار چه استفاده‌ای کرده یا بکی چه استفاده‌ای از آن خواهد کرد. با این حال آن را در مشت گرفت.

راس در حالی که پای بکی را می‌کشید گفت: «گفتم بیا اینجا عوضی.» قیچی آرایشی ناتالی هامبولت را در مشتش گرفت و به طرف راس چرخید. قبل از اینکه راس فریاد بزند، بکی یکبار، دوبار و سه بار قیچی را به صورت او کوبید. فریاد راس ناشی از درد بود و قبل از مرگ تبدیل به قهقهه بلندی شد. بکی با خودش فکر کرد «پسربچه هم خندیده بود» بعد برای مدتی تا بالا آمدن ماه به هیچ چیز فکر نکرد.

در آخرین لحظاتِ روشنیِ روز، کال روی چمن نشسته بود و اشک هایش را از گونه هایش پاک می‌کرد. او هرگز با تمام توان گریه نکرد. فقط بعد از اینکه فهمید، پرسه زدن و صدا کردن بکی بی‌فایده است، چشمانش خیس و نفس کشیدن برایش سخت شد. از وقتی که بکی جوابش را داده بود زمان زیادی می‌گذشت. غروب باشکوهی بود. (ص24 کتاب میان چمن های بلند)

آسمان پشت کلیسا، آبی تیره بود و کم‌کم سیاه می‌شد. کال وقتی انرژی کافی برای پریدن دوباره را جذب کرد، خودش را وادار کرد که در اطراف بگردد. کفش هایش خیس و سنگین شده بودند و باعث می‌شدند پاهایش درد کنند. ران‌هایش می‌خارید. کفش راستش را درآورد و آب کثیف درون آن را خالی کرد. جوراب نپوشیده بود و پای برهنه‌اش مثل چیزی که غرق شده، سفید و چروک شده بود…

نقد کتاب میان چمن های بلند

کتاب میان چمن های بلند تازه ترین کتاب استفن کینگ در ژانر دلهره و تعلیق است. این اثر مانند دیگر آثار او در فضایی گوتیک و ترسناک روایت می‌شود. در این اثر مخاطب سرگذشت دردناک خواهر و برادری خواهید بود که پس از توقف در جاده‌ای جنگلی، درگیر حادثه‌ای به غایت شوم و دلخراش می‌گردند.

علاقه‌مندان به رمان‌های ترسناک و رازآلود و دنبال‌ کنندگان ادبیات روز جهان، دو گروه از مخاطبینی‌اند که از مطالعه‌ی کتاب پیش رو لذت خواهند برد. اثری سرگرم‌ کننده که فقط نویسنده‌ای چون استیون کینگ از پس نوشتنِ آن برمی‌آید.

وینچنزو ناتالی، فیلم‌ساز و تهیه‌ کننده‌ی مطرح اهل آمریکا، در سال 2019، با اقتباس از رمانِ استیون کینگ، فیلمی سینمایی با عنوان «میان چمن‌های بلند» را کارگردانی کرد. اثر مذکور از سایت IMDB نمره‌ی 5.4/10 و از سایت راتن تومیتوز نمره‌ی 36/100 را دریافت نموده است. ناگفته پیداست که فیلم مطلقاً به پای اثر درخشان نویسنده‌ی آمریکایی نمی‌رسد.

با این حال، تماشای آن پس از مطالعه‌ی کتاب میان چمن های بلند، خالی از لطف نخواهد بود.

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 102 بار

Stephen%20King%20 %D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86%20%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF 1

عنوان کتاب: میان چمن های بلند

نویسنده: استیون کینگ و جو هیل

مترجم: شیرین گوزل زاده

تعداد صفحات کتاب: 51 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 4.01 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه:

نوشته‌های مشابه

کل باید متحدان خود را قانع سازد، دوستان خود ر دوباره جمع کند، تا کنترل دنیایی در هم شکسته و پر آشوب را به دست بیاورد. اما چه کسی در این بازی پیروز خواهد شد؟ شواب یکی از سرشناس‌ترین نویسنده‌ های...
بروزرسانی: 5 ماه قبل
تعداد بازدید: 221
در خط به خط این رمان می شود درد و رنج را دید و با قربانی و مادرش همذات پنداری کرد. از همه مهم تر این است که نویسنده کتاب سارا دنزیل، به خوبی نشان می دهد چقدر دوست ها، آشناها و حتی خانواده‌ی آدم می توانند به ما آسیب...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 405

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *