شخصیت حضرت مریم در قرآن و کتاب مقدس

در کتاب شخصیت حضرت مریم در قرآن و کتاب مقدس می‌خوانیم: در انجیل لوقا هم ماجرای حضرت مریم در کنار شرح ماجرای عیسی (ع) چنین مطرح شده است: در ماه ششم، جبرائیل فرشته، از جانب خدا، به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد. نزد باکره‌ای نامزدِ مردی مسمّى به يوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود. پس فرشته نزد او داخل شـد، گفت:

«سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو در میان زنان مبارکه هستی.» چون او را دید، از سخن او مضطرب شد. متفکر شـد کـه ایـن چـه نوع تحیت است. فرشته بدو گفت ای مریم ترسان مباش، زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمّی شود و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود.

او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود. مریم به فرشته گفت: این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته ام؟ فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آن جهت، آن مولود مقدّس، پسر خدا خوانده خواهد شد. اینک الیصابات از خویشان تو نیز در پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است مر او را که نازا می‌خواندند.

زیرا نزد خدا هیچ امری محال نیست. مریم گفت: اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود. پس فرشته از نزد او رفت. در آن روزها، مریم برخاست و به بلدی از کوهستان یهودیه بشتافت. به خانه زکریا در آمده، به الیصابات سلام کرد. چون الیصابات سلام مریم را شنید، بچه در رحم او به حرکت آمد و اليصابات به روح القدس پر شده، به آواز بلند صدا زد و گفت: (ص45 کتاب شخصیت حضرت مریم در قرآن و کتاب مقدس)

تو در میان زنان مبارک هستی و مبارک است ثمره رحم تو. از کجا این به من رسید که مادر خداوند من به نزد من آید؟ زیرا اینک چون آواز سلام تو گوشزدِ من شد، بچه از خوشی در رحم من به حرکت آمد و خوشا به حال او که ایمان آورد، زیرا که آنچه از جانب خداوند به وی گفته شـد، بـه انجام خواهد رسید. پس مریم گفت: «جان من خداوند را تمجید می‌کند و روح من به رهاننده من خدا به وجد آمد، زیرا بر حقارت کنیز خود نظر افکند.

زیرا هان از کنون تمامی طبقات مرا خوشحال خواهند خواند، زیرا آن قادر، بـه مـن کارهای عظیم کرده و نام او قدوس است و رحمت او نسلاً بعد نسل است بـر آنانی که از او می ترسند…» و مریم قریب به سه ماه نزد وی ماند. پس به خانه خود مراجعت کرد. مدتی گذشت و «اوغسطس» امپراتور روم دستور داد در سرتاسر کشورش مردم را سرشماری کنند. از همه مردم خواستند برای سرشماری به شهر اجدادی خود بروند.

چون یوسف از خاندان سلطنتی داوود بود، مجبور شد از شهر ناصره در استان جلیل به بیت لحم در استان یهودیه سفر کند که شهر داوود پادشاه بود. نامزدش مریم را هم با خودش برد. مریم در روزهای آخر بارداری بود.» «وقتی که ایشان در آنجا بودند هنگام وضع حمل او رسید، پسر نخستین خود را زایید و او را در قنداقه پیچید، در آخور خوابانید. (ص46 کتاب شخصیت حضرت مریم در قرآن و کتاب مقدس)

زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود. در آن نواحی شبانان در صحرا به سر می‌بردند. فرشته بر ایشان ظاهر شد و گفت: ….. امروز برای شما در شهر داوود نجات دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد، متولد شد و علامت برای شما این است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت… چون فرشتگان به آسمان رفتند، شبانان با یک دیگر گفتند… (ص47 کتاب شخصیت حضرت مریم در قرآن و کتاب مقدس)