دانلود کتاب قلب زن
کتاب قلب زن که عنوان اصلی آن ماه و شش پنس (پشیز) است، یکی از بزرگترین شاهکارهای سامرست موام نویسنده چیره دست است. این اثر را موام هنگامیکه در بستر بیماری بود، نوشته است. وقایع این داستان پرورده خیال نیست بلکه از خاطرات و مشاهدات مولف در جزایر جنوب منبع یافته است. چارلز استریکلاند قهرمان داستان، همان پل گوگن نقاش معروف فرانسوی است که موام با قلم توانا و سحار خود شرح زندگانی عجیب توام با عشق و سراسر ماجرای او را به رشته تحریر درآورده است.
به علاوه در این داستان سامرست موام آنچه را که در قلب زن می گذرد، مورد تحلیل و بررسی قرار داده، جلوه های گوناگون آن را در اوقات مختلف هنگامی که بر سر لطف و وفا است و یا وقتی که دستخوش خشم و کینه است، با مهارت شگفت انگیزی توصیف کرده است.
سخن نویسنده
هنگامی که اولین داستان خود ( جنون عشق ) را که خوشبختانه سر و صدای زیادی در محافل ادبی برانگیخت نوشتم جوان بودم. این داستان موجب شد بسیاری مرا شناخته و در صدد کسب دوستیم بر آیند. اکنون خوب به یاد می آورم که چگونه بعضی از دوستان مرا به محفل ادبی که با شرم وخجلت بدانجا قدم نهادم کشانیدند. از آن هنگام روزگار درازی سپری شده گردیده و در طول این مدت فعالیت ادبی از هامبستید و نوتنگهیل گیت و های استریت به سلزیا وبلومسری انتقال یافته است. یکی از موجبات مباهات یک نویسنده معروف ان بود که در سنی کمتر از چهل سال باشد، چه رسد به اینکه من انروز در حدود بیست و پنج سال داشتم.
بخشی از متن رمان
بیچاره ديرك با نگاهی پریشان به من می نگریست، اما من تبسمی کرده به گارسن دستور شراب دادم و سپس دقایقی را که استریک لاند مشغول بازی بود غنیمت شمرده با دقت او را برانداز کردم . ریش سرخ و بلندش قسمت پائین صورتش را مخفی می داشت. موی سرش نیز بلند بود. اما بزرگترین تغییری که در وی حادث شده بود لاغری شدیدش بود . به طوری که این لاغری بینیش را بزرگتر، چشمانش را وسیع تر و استخوان گونه هایش را آشکارتر می نمود . کتی را که 5 سال پیش دیده بودم و اکنون به کلی ژنده و کهنه و نسبت به جسم نحیفش گشادتر می نمود به رخت آویز آویخته بود .
دستهایش كثيف، لاغر و استخوانی بود و ناخن های دراز داشت.
معهذا على رغم لاغری و نزاری جسمش باز مانند غولی قوی هیکل بنظر می رسید .بازی با پیروزی استریکلاند بر حریف فرانسویش که قیمت مشروبات را پرداخت و بیرون رفت خاتمه یافت . استر بكلاند ناگهان بسوی ما متوجه شده گفت : اکنون می توانیم صحبت کنیم ديرك درحالی که چهره اش برافروخته بود گفت : یکی از دوستان را به دیدنت آورده ام . قبلا این آقا را ندیده ام. نمی دانم چرا این جمله را بر زبان راند با آنکه در چشمهایش می خواندم که از اول نگاه مرا شناخته است اما این انکار آشنائی کوچکترین تاثری در من ایجاد نکرد…
شاید به این کتاب ها نیز علاقمند باشید:
تعداد بازدید: 1,438 بار
عنوان کتاب: قلب زن
نویسنده: سامرست موام
مترجم: حسین بدلزاده
تعداد صفحات کتاب: 222 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 2.66 مگابایت
نوع فایل: RAR
منبع: شهرکتاب
