قلب میدلوزین

آخرین ویرایش: 2 ماه قبل
قلب میدلوزین (nbookcity.com)

دانلود کتاب قلب میدلوزین

خواننده در کتاب قلب میدلوزین با بخشی دیگر از تاریخ گذشته اسکاتلند و تا حدودی انگلستان آشنائی پیدا می کند.

سر والتر اسکات در پرداخت این اثر از یک واقعه حقیقی که در اوائل قرن هیجدهم در ادینبورو اتفاق افتاده بود استفاده کرده و با قلم جادوئی خود آن را به صورت داستانی دلکش به تصویر کشیده و به خوانندگان خود ارائه می دهد. در کتاب شواهد و رفرنس هائی برای نشان دادن حقیقی بودن شخصیت های داستان در متن کتاب ارائه داده است. بعد از انتشار این کتاب، این اسم و این زندان شهرت خاصی پیدا کرد و خیلی از اماکن عمومی ادینبورو به این اسم نامیده می شوند.

نام تیم اصلی فوتبال این شهر قلب میدلوزین نام دارد که به افتخار سر والتر اسکات، این نام روی آن گذاشته شده و تا امروز بهمین نام مشهور است. سر والتر اسکات خیلی زود رابطه ذهنی خاصی با خواننده خود ایجاد کرده و او را بدنبال خود به ماجراهای جالب و هیجان انگیز می کشاند. تصاویر داخل کتاب از اولین چاپ کتاب که در حدود دویست سال پیش صورت گرفته و در آرشیو دانشگاه کالیفرنیا نگاهداری می شود برگرفته شده است.

خلاصه کتاب

این کتاب حدود دویست سال پیش در ادینبورو پایتخت اسکاتلند به چاپ رسیده که تنها دو روز بعد از ارائه آن به خوانندگان نایاب گردید. چاپهای متعدد بعدی تا زمان حال ادامه داشته است. این کتاب در اصل در دو جلد بچاپ رسیده بود که در حال حاضر هردو جلد یک جا به خوانندگان تقدیم می گردد. شخصیت اصلی کتاب قلب میدلوزین دختری روستائی با معتقدات شدید مذهبی بوده که برای نجات خواهرش که به اشتباه محکوم به اعدام شده است تصمیم می گیرد که پای پیاده برای دیدن پادشاه یا ملکه از ادینبورو به لندن برود.

در این مسیر طولانی که بالغ بر ۷۳۰ کیلومتر می شود ، دختر بیچاره با حوادث و اتفاقات زیادی روبرو می شود و جانش به خطر می افتد. می توان تصور کرد که برای یک دختر روستائی که تمام عمر در حومه ادینبورو زندگی کرده و سر و کارش با گاو و گوسفند بوده است ناراحتی های این مسیر طولانی در یک طرف، مشکل مهم او پیدا کردن راه و چاه در شهر بزرگ لندن و رساندن خود به کاخ سلطنتی و وارد شدن به دربار بوده است.

همانگونه که عناصر ناباب و خطرناک در کار مسافرت او اختلال ایجاد می کردند، انسان های فرهیخته و عالیقدر هم پیدا شده که بدون توقع، دختر بیچاره را کمک کرده اند. نویسنده کتاب قلب میدلوزین یکی از موفق‌ترین نویسندگان انگلیسی زبان بوده که در سال 1771 در ادینبورو پایتخت اسکاتلند متولد شد. او در کودکی درگیر بیماری فلج اطفال می‌شود که تا آخر عمر با آن دست و پنجه نرم می‌کند.

بخشی از متن کتاب

” از این پولهای نقره هر چقدر لازم داری بردار و در آن دفتر مبلغ آنرا ثبت کن. بعد از آن میتوانی سری به کمد مادر من بزنی و اگر در آنجا چیزی که بدرد تو میخورد برداری. فقط کافیست از پله ها بالا رفته و اطاق مادرم آنجاست. ” جنی با وجودیکه خیلی دلش میخواست به آن اطاق سری بزند گفت: ” آقای لرد… من این کار را نمیتوانم بکنم . من به آن مرد قول داده ام و زیر قول خود نخواهم زد. ” ” آن مرد؟… این مرد چه کسی است؟ جنی من فکر نمیکم که چنین مردی در جهان وجود داشته باشد. تو این را میگوئی که مرا سرگردان کنی. این مرد کیست… اسم او چیست؟” جنی گفت: ” روبن باتلر معاون رئیس مدرسه ليبرتون ” دامبيدایک که در اطاق بی تابانه قدم میزد تکرار کرد:

” روبن باتلر… روبن باتلر … آقا معلم قريه ليبرتون. دستیار معلم… پسر یکی از مستاجران من خیلی خوب جنی خانم … هر کاری که دوست دارید بکنید . این روبن باتلر در جیب آن پالتو قدیمی مندرس خود یک شاهی پول ندارد. ولی این چیزها معنی ندارد. ” و همانطور که صحبت میکرد درهای کشوهای گنجينه خود را با سرو صدا میبست. بعد گفت: ” خوب این پیشنهاد من بود ولی لازم نیست که باعث کینه و دشمنی بشود. یک نفر میتواند که اسب را بنزدیک آب بیاورد ولی اینکه اسب را مجبور به آشامیدن آب کند مطلب ساده ای نیست. و اما اینکه من پول خود را برای شخص دیگری بهدر بدهم. باید بگویم… ” در کلام آخر این مرد چیزی بود که جنی را بشدت ناراحت کرد، از جا برخواست، حرف مرد جوان را قطع کرد و گفت:

” من از عالیجناب درخواستی نکرده بودم که شما اینجور صحبت میکنید. شما با پدر من مهربان بوده اید و من از این بابت از شما ممنونم. روز شما بخير” جنى از اطاق بیرون جست و توجهی به ناله مرد جوان که او را صدا میکرد ننمود. با قدم های سریع طول حیاط را طی کرده و بسمت خانه براه افتاد. او از خودش شرمسار بود که از کسی با چنین رفتار ناشایست درخواست کمک کرده بود. وقتی به جاده اصلی رسید ، قدری حرکت خود را آهسته کرد و بفکر شرایطی افتاد که حالا با آن روبرو شده بود. آیا معنی همه اینها این بود که برای رفتن به لندن واقعا باید دست به گدائی بزند؟ شاید هم بهتر باشد که با پدرش در باره پول مشورت کند.

جنی با این افکار تیره و تار دست بگریبان بود که صدای سم اسبی را را از پشت سرش شنيد. او به پشت سرش نگاه کرد و یک سوار را دید که با لباس خانه و دمپائی بطرف او اسب بدون زین و برگ را میتازد. این سوار کسی جز دامبی دایک نبود که سوار بر اسب چموش خود در جاده حرکت میکرد. او خود را به جنی رساند و اولین حرفش این بود : “جني… معروف است که حرف اول یک زن را نبایستی قبول کرد.” جنی در همانحال که براه خود ادامه میداد گفت: ” آقای لرد … ولی این مثل در مورد من صادق نیست. من فقط یک کلمه جواب هرکس را میدهم و آن آخرین کلام منست. ” دامبی دایک گفت: ” بسیار خوب… ولی شما هم نبایستی اولین حرف یک مرد را کاملا جدی بگیرید.

نقد کتاب قلب میدلوزین

راجع به اسم این کتاب مترجم احساس می کند که توضیحاتی ضروری است. استان‌های کشور اسکاتلند مثل هر کشور دیگری در طول تاریخ اندازه ها، مرزهای جغرافیائی و اسامی آنها تغییر کرده است. استانی که امروزه در اسکاتلند بنام ادینبورو نامیده می شود و پایتخت آن شهر ادینبورو است در گذشته قسمتی از استان بسیار بزرگ لوزین بوده که خود به سه استان کوچکتر بنام‌های وست لوزین، ایست لویزین و بالاخره مید لوزین که به معنای لوزین های غربی، شرقی و وسطی می باشد تقسیم می شده است.

شهر ادینبورو در گذشته متعلق به استان مید لوزین بوده و مؤلف کتاب قلب میدلوزین زندان بزرگ و قدیمی این شهر را قلب این منطقه معرفی میکند.

این زندان تاریخچه مفصلی دارد و سر والتر اسکات حق داشته که آنرا قلب تپنده استان ‘ مید لوزین ‘ تصور کند.

کتاب های پیشنهادی

کتاب قلب میدلوزین

عنوان کتاب: قلب میدلوزین (دو جلد در یک مجلد)

نویسنده: والتر اسکات

مترجم: تورج هاشمی

تعداد صفحات کتاب: 325 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 12.16 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

آنچه خواندید...

نوشته‌های مشابه

فالون دختر جوانی است که با پدر خود رابطه‌ی چندان خوبی ندارد؛ چرا که با زنان متعددی ارتباط دارد. فالون به رغم مشکلات خانوادگی ارتباط خود را با پدرش حفظ کرده و با او در رستورانی قرار گذاشته است...
بروزرسانی: 2 ماه قبل
تعداد بازدید: 3885
داستان حاضر, توصیفی است از طغیان بی فرجام سیاهان 'سن دومینیگ 'در سال 1791بر ضد ستم فئودال‌ها و اربابان ستم پیشه سفید پوست .ماجرای داستان با تصاویری چند همراه است . 
بروزرسانی: 1 سال قبل
تعداد بازدید: 1539

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *