دیدم که جانم می رود
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بیآلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابلای صفحات کتاب روایتهایی هم از دفاع مقدس ارائه میشود…
ژرفای زن بودن
دختربچهها خیلی زود یاد میگیرند که برای جلب تأیید و تحسین پدر، باید چه بازیهایی انجام دهند. آنها ممکن است خود را باهوش، زیرک، محجوب و اغواگر نشان دهند. اولین مردی که دختر به او ابراز…
و سرانجام زنان
زنها با توجه به شمار بیشتر آنها در جهان، خواستار دگرگونیاند. هرچه دختران و زنان آزادتر و آموزش یافتهتر میشوند فرزندان کمتری میآورند؛ مردان مانع مسلم تنظیم خانواده هستند. حتی در …
فشار روانی بر زن
اگر معتقدید که زنها سریعتر در عشق وارد و مردان سریعتر از آن خارج میشوند بدانید که در اشتباهید. در واقع اگر به هر یک از عبارات فوق اندیشیده باشید، در اشتباه هستید. مارسی حالا دوران…
کتاب شادی
اغلب هنگامی که گامِ معرفی، کوتاه و دقیق باشد نشان دهنده این است که افراد معرفی کننده از خواستهی سرمایه گذار و امنیت دادن برای بازگرداندن سرمایه او مطمئن هستند. اکنون نگاه…
ملاصدرا
حکمت متعالیه در نتیجه تلاشهای عقلانی و مجاهدتهای عرفانی صدرالمتألهین توانست تحولی در عالم اندیشه به وجود آورد اما این به آن معنی نیست که در حکمت متعالیه هیچ نقطه ابهامی وجود…
من نی هستم
اگر بخواهیم قربانی نباشیم، کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که به مسئله به عنوان یک تکنیک نگاه کنیم. نارسیسها میتوانند وقتی حق با توست از تو طلبکار شوند چون آنها انسان هایی…
آتش فروزان
کتری آب روی اجاق جوش آمده بود و بخار میکرد، در کنارش هم قوری قهوه ناله کنان بر سر خود میکوبید. ساعت آشپزخانه ضربهای زد، آونگ در حال حرکت را میشد از پشت شیشه براق کوچک…
آدم کجا بودی
مرد درون روزنه خسته بود، او یک سفری طولانی با قطار را پشت سرش داشت و روی شانه های دو نفر ایستاده بود که قدهای مختلفی داشتند و این مسئله او را بیشتر خسته میکرد. دیگر حوصلهای نداشت…
یک ساعت انتظار
او خواهرم بود. میل نداشت ازدواج کند ولی ازدواج کرد. اما شوهرش را دوست نداشت، به کلیسا نمی رفت. غذا خوردن دست جمعی را دوست نداشت، همیشه روی تختخواب خودش استراحت می…
ترانه ایزا
آنتال به چشمهای او نگاه کرد و بلافاصله نگاهش را دزدید. اشتیاق زیادی به سیاست داشت و هنوز چیزی درباره دکر نمیدانست. دکر در ادامه اضافه کرد: «فقط درس بخون و از فکرت استفاده کن. فکر نکن…
زنی در کیمونوی سفید
نگاهمان باهم تلاقی میکند؛ نگاه من گناهکار و نگاه پدر دلسوزانه. او نگران من است اما نگران بچهام هم هست؟ نمیتوانم این را بپرسم. شرم میکنم، شرمی ابدی. «پدر من…» از کجا باید شروع…