دانلود کتاب حرف بزن
کتاب حرف بزن (یه چیزی بگو) رمانی با نگاه نقادانه و نیشدار به شیوهی زندگی طبقهی متوسط امریکایی، و درعینحال درامی روانشناسانه و نزدیک شده به مرز نوعی«تراپی/درمان».
ملیندا، راویِ رمان یه چیزی بگو، را شاید بتوان مُدلی دخترانه و البته امروزی از هولدن کالفیلد، راوی نوجوان رمان «ناطور دشت» سلینجر، به حساب آورد. ملیندا نیز مثل هولدن کالفیلد همه چیز را جور دیگر میبیند. او نوجوانی است که نمیخواهد به شکل دیگران دربیاید و عضو دار و دستههای دبیرستانی باشد.
لاوری هالس اندرسن، با خَلقِ این راویِ عاصی و تیزبین، به زندگی امریکایی و نظام آموزشی و ساختار فرهنگی این کشور پرداخته و همچنین تصویری از سبک زندگی و دغدغهها و دل مشغولیها و اضطراب های نوجوانان امریکایی به دست داده است. رخدادها از نگاه شخصیت اول، دختری دبیرستانی، توصیف میشوند و آمیزه خرده گیرانهای دارند از مایههای مربوط به هویت، خشونت، جنسیت، خانواده، مادیات، مصرفگرایی، طبیعت، هنر و رقابت.
خلاصه کتاب
نویسنده در کتاب حرف بزن ماجرای دختری را نوشته است که سعی میکند به تنهایی با مشکلاتی که برایش پیش آمده است بجنگد. اتفاق بدی برایش رخ داده است و او که درباره آن موضوع با هیچکس صحبت نکرده است، بار گناهی عظیم را به دوش میکشد. همین ماجرا باعث شده تا دوستانش را در مدرسه هم از دست بدهد و مشکلات مختلفی مانند افت تحصیلی هم برایش اتفاق بیفتد. ملیندا که شخصیت اصلی داستان است با تماس به پلیس، یکی از مهمانیهای دوستانه را خراب کرده است. و حالا به همین دلیل همه از او دوری میکنند.
با گذر زمان، ملیندا بیشتر منزوی می شود و عملا دست از صحبت کردن می کشد. فقط کلاس هنر است که اندکی تسلی بخش اوست، و از طریق کارش بر پروژه ای هنری است که سرانجام می تواند با آنچه که در آن مهمانی وحشتناک رخ داده بود، روبه رو شود. در رمان قدرتمند حاضر، قهرمانی مونث و به شدت باورپذیر با زبان طعنه آمیز و گزنده ی خود، دنیای ریاکارانه ی دبیرستان را به چالش می کشد.
ملیندا، نماینده ی بسیاری از نوجوانانی است که از حق خود محروم مانده اند و اهمیت حرف زدن و پای حق و حقوق خود ایستادن را به همگان گوشزد می کند. اما چه موضوعی باعث شده تا ملیندا قید مهمانی و خوشگذرانی با دوستانش را بزند و به پلیس زنگ بزند؟ ملیندا کمحرفتر میشود تا جایی که تنها و تنها کلاس هنر است که به او کمک میکند تا افکارش را آرام کند و به خودش تسلایی ببخشد. آیا ملیندا میتواند با مشکلی که دارد به تنهایی روبهرو شود؟
بخشی از متن کتاب
اولین ساعت دررفتن از مدرسه، معرکه است. هیچ کس نیست که بگوید چه کار کنم، چه بخوانم، چه بگویم. مثل زندگی در ویدئوهای ام.تی.وی است؛ نه با لباس های مبدل احمقانه، بلکه با لباس های خوش قواره و مدل “هر کاری دلم بخواهد می کنم”. توی خیابان اصلی شهر پرسه میزنم، سالن زیبایی، فروشگاه سون – الون»، بانک، مغازه کارت پستال فروشی تابلوی چرخان بانک، دمای هوا را شش درجه زیر صفر نشان می دهد. به سمت دیگر خیابان می روم؛ فروشگاه لوازم خانگی، فروشگاه ابزارآلات ساختمانی، پارکینگ، فروشگاه مواد غذایی، همه اعضای داخلی بدنم به خاطر نفس کشیدن در هوای سرد، یخ کرده.
ترق و تروق موهای یخ زده توی دماغم را حس می کنم. به جای اینکه شق و رق قدم بزنم، مثل چلاقها پاهایم را روی زمین می کشم. حتی به این فکر می کنم که با هر سختی که شده، سربالایی را بروم بالا به طرف مدرسه. هرچه نباشد، حداقل گرم است. شرط میبندم بچه هایی که در جای گرمی مثل آریزونا زندگی می کنند، بیشتر از بچه هایی که وسط نیویورک گیر افتاده اند، از در رفتن از مدرسه لذت می برند. نه از گل و شل خبری هست، نه برفی که حیوانات رویش کار خرابی کرده باشند. یک اتوبوس شرکت واحد می آید و نجاتم می دهد. مثل یک آدم سرفه می کند و سر و صدا در می آورد و بعد دو تا زن مسن را تف می کند بیرون، جلوی فروشگاه مواد غذایی، سوار اتوبوس می شوم.
مقصد: مرکز تجاری شهر. هیچ وقت فکر نمی کنی که مرکز تجاری بزرگ شهر ممکن است بسته باشد. انگار همیشه قرار است سرجایش باشد؛ مثل شیر توی یخچال یا خدا. اما وقتی از اتوبوس پیاده می شوم، تازه دارد باز می شود. مدیران فروشگاه با دسته کلیدهای شان ور می روند و لیوان های خیلی بزرگ قهوه دست شان گرفته اند. کمی بعد درهای فلزی بزرگ مرکز خرید بالا می رود. چراغ ها چشمک زنان روشن می شوند؛ فواره ها شروع می کنند به جهیدن؛ صدای موسیقی از پشت گیاه های غول آسا به گوش می رسد و مرکز خرید باز می شود.
مامان بزرگها و بابابزرگهای موسفید جیرجیر و تندتند راه می روند؛ آن قدر سریع که حتی به ویترین ها نگاه نمی اندازند. من دنبال این هستم که ببینم بهار امسال چه لباس هایی مد شده. هیچ کدام از چیزهایی که پارسال مناسب بوده، امسال دیگر نیست. چطور می توانم با مامان خرید کنم، وقتی نمی خواهم با او حرف بزنم؟ احتمالا حسابی از این موضوع استقبال می کند؛ چون این طوری دیگر از جر و بحث خبری نیست. اما در این صورت مجبور میشوم لباس هایی بپوشم که او برایم انتخاب کرده. مسئله پیچیده ای است؛ مثل یک چیستان سخت.
نقد کتاب یه چیزی بگو
لاوری هالس اندرسن از نویسندگان پرطرف دار و پرفروش ادبیات امریکاست. عمده ی شهرت او در حوزه های رمان های روان شناختی با محوریت قهرمان های نوجوان یا آثار تاریخی است. این نویسنده ی نیویورکی پرکار با کتاب یه چیزی بگو (حرف بزن) به محبوبیت رسید. این رمان که نخستین اثر اوست سال 1999 منتشر شد و در 2004 اقتباسی سینمایی براساسش انجام گرفت.
اندرسن در این رمان زندگی یک نوجوان طبقه ی متوسط امریکا را محور قرار می دهد و روزگار و ماجراهای ریز و درشت این شخصیت را طی چهار ترم تحصیل در دبیرستان به تصویر می کشد؛ دوره ای که در آن این شخصیت با وجوه متفاوت آدمها، نظام آموزشی، ساختار خانواده و کلان هنجارهایی مواجه می شود. اموری که هر کدام شان ویژگی های درونی این نوجوان را در جامعه ی پایان قرن بیستم امریکا نمایش می دهد. او به فضا و آدمها با دقت می نگرد و تلاش می کند مسیر زندگی اش را در دست بگیرد.
ماجراهایی که برای شخصیت اول داستان رخ می دهد و انبوهی از خرده روایت ها با زبانی ساده، کتاب حرف بزن را به اثری خواندنی تبدیل کرده.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 337 بار
عنوان کتاب: حرف بزن (یه چیزی بگو)
برنده جایزه ی بادبادک طلایی برای داستان سال 2000
جز برترین رمان های ادبیات نوجوان
جزو برترین آثار داستانی با شخصیت اصلی زن
جز برترین آثار مربوط به فمینیسم
جزو برترین رمان های نامه نگارانه
جز برترین رمان ها درباره هنر
نویسنده: لاوری هالس اندرسن (لوری هالس اندرسون)
مترجم: مریم عربی
تعداد صفحات کتاب: 197 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 17.65 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب