چراغها را من خاموش می کنم

چراغ ها را من خاموش می کنم (nbookcity.com)

دانلود کتاب چراغها را من خاموش می کنم

کتاب چراغها را من خاموش می کنم که بیش از 88 بار تجدید چاپ شده است، اثر نویسنده ‌ای به‌ نام زويا پيرزاد است.

رمان حاضر يک اثر رئاليستي است. به کلاريس فرديتي بخشيده که خاص زنان است. در وهله اول به عنوان راوي اول شخص از نمود بيشتري نسبت به ديگر شخصيتها برخوردار است. حتي از نويسنده مهمتر جلوه کرده. گرچه پيرزاد در خلق شخصبيت کلاريس موفق بوده.

نکته جالب اين که پيرزاد براي برون فکنی های کلاريس از خود کلاريس استفاده مي کند. از بعد روان شناختي اثر پيرزاد به ساختار دروني نظر دارد. نويسنده خواننده را به روان شخصيت ها مي برد. کلاريس از لحاظ درونيات زن ديروز جامعه نيست، اهل مطالعه است. در برخوردهای اجتماعی و روابط آزاد است، اما از اعتماد به نفس برخوردار نيست.

خلاصه کتاب

نویسنده‌ی کتاب چراغها را من خاموش می کنم در پرداختن به جزئیات، به‌قدری هنرمندانه عمل کرده است که تنها خواندن تمام‌ و کمال کتاب است که ما را در جریان جزئیات زندگی کلاریس، خستگی و روزمرگی‌ هایی که به دلش چنگ می‌زند، قرار می‌دهد. این رمان درمورد زندگی چند خانواده‌ی ارمنی ساکن آبادان در دهه‌ی ۴۰ است. قصه از زبان زن خانه‌داری به‌ نام کلاریس روايت می‌شود.

کلاريس در اين قصه، روزمرگی هايش، روابط خانوادگی و يک‌نواختی زندگی‌ای را که هر زن خانه‌ داری با آن دست‌ و پنجه نرم می‌کند، روایت می‌کند. در خلال روایت این روزمرگی‌های ملال‌آور، کلاريس، قصه‌ی سه خانواده‌ی ديگر را که با آنها در ارتباط است، بازگو می‌کند.

نقطه‌ی عطف داستان با آمدن اميل و دخترش امیلی و مادر پیرش به خانه‌ای در همسايگی آنها آغاز می‌شود و داستان را وارد مرحله‌ی جدید و پرکششی می‌کند.  زويا پيرزاد در کتاب چراغها را من خاموش می کنم جزئيات يک زندگی و پيچيدگی‌های ذهنی يک زن را به‌تصوير کشيده است. زبان ساده، نثر روان و هنرمندی در انتقال احساس زنانگی و فرازونشيب‌های زندگی زنانه، اين کتاب را ملموس و محبوب کرده است.

بخشی از کتاب

آرمن نگاه به سقف پرسید: «تو و پدر قبل از اینکه عروسی کنید عاشق هم شدید؟» هول شدم، سؤال ناگهانی، رفتار پیش‌بینی نشده و هر چیزی که از قبل خودم را برایش آماده نکرده بودم، دستپاچه‌ام می‌کرد و آرمن خدای این کارها بود. حالا به سقف زل زده بود و منتظر جواب من بود. پا شدم و کنار پنجره ایستادم. یاد روزهای گذشته‌ام افتادم که دبیر جبر قرار نبود از من درس بپرسد و پرسیده بود و بلد نبودم معادله‌ی روی تخته سیاه را حل کنم.

نگاه‌های همکلاسی‌ها را پشت سرم حس می‌کردم و از زیر چشم دبیر ریاضیات را می‌دیدم که بی‌حوصله و منتظر با انگشت روی میز ضرب یورتمه گرفته بود. خیس عرق بودم و قلبم به‌شدت توی دلم می‌زد. می‌گفتم خدایا کمکم کن این لحظه‌ها را زود بگذرانم… چشم به درخت کُنار و پشت به پسرم گفتم: «من هم مثل تو از ریاضی خوشم نمی‌اومد»

سبک نگارش نویسنده

زویا پیرزاد در رمان چراغها را من خاموش می کنم، بیشترِ توجه خود را به زنان و مادرانی معطوف کرده که حضورشان در کنار اعضای خانواده و دوستان حکم وظيفه را پیدا کرده است. همه از چنین زنانی انتظار دارند و آنها به‌تنهايی بار مسئوليت زندگی را بر دوش می‌کشند. همچنین گاهی حضورشان به‌عنوان يک فرد، مستقل از همسر يا مادربودن، فراموش می‌شود.

این مسئله آنقدر بديهی است که حتی خود ما نیز در طول قصه بارها نام کلاریس را از خاطر می‌بریم. کتاب حاضر به زبان‌های آلمانی، ترکی، یونانی، چینی، فرانسوی، انگلیسی و نروژی هم ترجمه شده‌ است. کتاب چراغها را من خاموش می کنم برنده‌ی جوایز بهترین رمان سال ۱۳۸۰ پکا، بهترین رمان سال ۱۳۸۰ بنیاد هوشنگ گلشیری، لوح تقدیر از نخستین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی یلدا و بهترین رمان در بیستمین دوره‌ی کتاب سال شده‌ است.

کتاب چراغها را من خاموش می کنم برای تمام زنان و مادرانی است که به‌ خاطر عشق به خانواده آن‌قدر خود را غرق در مسائل زندگی روزمره کرده‌اند که گویا به فراموشی سپرده شده‌اند؛ زنانی که بعد از مدتی، خانواده، مصلحت‌های خانوادگی و احساسات اعضای خانواده بیشتر از خودشان مهم می‌شود.

نقد کتاب چراغها را من خاموش می کنم

پيرزاد به نيمه هاي پنهان شخصيت ها علاقه دارد. رمان چراغها را من خاموش مي کنم هم رويکرد ديگري از مضمون هاي آشناي اجتماعيست که با پيرنگي از احساسات و درونيات کلاريس شکل مي گيرد. داستان از منظر اول شخص روايت مي شود. خواننده پا به پاي او حرکت مي کند و با خانواده و دوستان و همسايه ها که هر کدام در شکل بندي اثر نقش دارند، آشنا مي شود.

خانواده کلاريس در بوارده هستند. کلاريس شخصيت محوري رمان زني حساس و شکننده است. سايه اش بر رمان گسترده است. از بي تفاوتي اطرافيان رنج مي برد. دنياي کلاريس با دنياي ديگر زنان داستان فرق مي کند. او زخم هایی را بر روح دارد. در صحنه زندگي و اجتماعي خود را نااميد مي بيند. حقارت را تحمل نمي کند. مادري که مي خواهد فرزندانش را با عشق و علاقه بزرگ کند کوشش ميکند محيط خانه امن باشد.

کلاريس زني گوشه نشين است که نگران خانواده و بچه هاست. بيشتر در آشپزخانه ديده مي شود. از خودش غافل مانده. کلاريس نسخه ي دوم مادرش است. او از فرديت ملموسي برخوردار است. گاه با ارجاع به ديگران خود را معني ميکند. در رابطه با دوستان و خانواده دچار سر در گمي مي شود. در خلال سالها زندگي به نتايج تلخ مي رسد. اينجاست که کلاريس از خود مي گريزد. ترس و تنهایی و شکندگي کلاريس مانند اليزا آلن در داستان گلهاي داودي اثر جان اشتاين بک است.

سايه کلاريس در رمان چراغها را من خاموش می کنم گسترده است. او در چند قدمي تناقض هاست. با تمام مشکلاتش در قله هرم و زنان ديگر در طبقات زيرين اين هرم هستند. در مقابل مادر و يا خواهر و آرتوش رفتار تخريبي مي گيرد. گاه صورتک خنداني به چهره مي زند. مهربان و يا فضول و يا ايرادگير در نشان دادن هويت و درونيات و اضطراب ها و دلتنگيها و افکار او موثر است. هميشه از خودش ميپرسد چکار کرده؟ کجا را گرفته؟ چرا کسي از من نمي پرسد تو چه مي خواهي؟ به چه فکر ميکنی؟

جزییاتی که نویسنده در کتاب چراغها را من خاموش می کنم به آن پرداخته ساده اما جالب‌اند و برای خواننده هیچ خسته کننده نیست.

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 9,470 بار
Zoya Pirzad زویا پیرزاد

عنوان کتاب: چراغ ها را من خاموش می کنم

جز برترین آثار داستانی ایران

برنده ی جایزه ی بهترین رمان سال 1381 از بنیاد گلشیری

برنده ی جایزه ی بهترین رمان مهرگان ادب 1380

نویسنده: زویا پیرزاد

تعداد صفحات کتاب: 211 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 16.27 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

نوشته‌های مشابه

آشپزی به نام ایمی تیرنی، بهترین دستورالعمل را برای بهترین زندگی دارد: ازدواج با دوست دوران کودکی اش، تشکیل خانواده و خریدن رستوران پدر و مادرش. اما وقتی نامزدش، جیمز دوناتو، در حادثه ای در قایق ناپدید می شود، آینده...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 343
داستان دو پسر غریبه‌ای است که سرنوشت آن‌ها را با هم پیوند می‌دهد. آدام سیلورا این‌طور ما را در ابتدای داستان غافل‌گیر می‌کند. متیو و روفئوس حالا فقط باید یک تصمیم بگیرند: می‌خواهند روز آخر زندگی‌شان...
بروزرسانی: 2 هفته قبل
تعداد بازدید: 14675

3 پاسخ

  1. کتاب ساده و شیوایی بود و خیلی خوب میشد با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کرد. ضمن اینکه به نظر موضوع خاصی در داستان وجود نداره ولی دنبال کردن اون رو هم دوست دارید. به نظرم داستان یک ریتم آرام رو از اول تا آخر داستان طی میکنه غافلگیری در کار نیست یا اینکه جایی نفس رو در سینها حبس کنه. ولی جزییاتی که نویسنده به اون پرداخته همونقدر ساده اما جالب‌اند و برای خواننده هیچ خسته کننده نیست. هیچ کجای کتاب با جای دیگه تکراری نیست این یکی از نقاط قوت این کتاب بود. مثل این بود که دارم به اتفاقات روز مره اطرافم نگاه میکنم ضمن اینکه برام جالبم هست. کار سرگرم کننده و خوبی بود.

  2. این کتاب نقد روانشناسانه قشنگی می‌تواند داشته باشد. وقتی کلاریس تصمیم می‌گیرد برای حقوق زنان فعال شود. لباس‌هایی که کمتر می‌پوشیده بپوشد و…. تصمیم می‌گیرد خودش برای خودش ارزش قائل شود. خودش خودش را ببیند تا دیگر اعضای خانواده هم بیشتر برایش ارزش قائل شوند. کلاریس نماینده‌ی زن‌های بسیاری می‌تونه باشه. زن‌هایی که خوب مورد توجه قرار نمی‌گیرند و مسیر را اشتباه می‌روند. مسیر درست تلاش برای درک خود و رسیدگی به خود و بیان نیازها و خواسته‌ها به با صراحت کامل و با ترمیم درست رابطه. گاهی رفتار خانم‌ها مردها را بیشتر گیج و گنگ می‌کند. بهتر است با مردها واضح تر و شمرده تر حرف زد.

  3. این داستان گرچه اوج و فرود چندانی نداشت ولی به شدت واقعی بود. روزمره‌ی ساده یک زن که اگر یک روز از مسیر خود خارج میشد تمام خانواده را تحت تاثیر قرار میداد. در واقع همین جزئیات ساده عناصر اصلی ستون خانه هستند. جزئیاتی که جز خود زن خانه دار هیچ شخص دیگری نمی‌تواند بفهمد و درک کند و از بیرون کاملاً ساده و عادی و گاهی بی معنا می‌آید و بدتر از همه گاهی اصلا به چشم نمی‌آید. ولی یک لحظه نبودن یک بخش کوچک همه چیز را مختل می‌کند. مثل روزی که مادر حوصله ندارد و بچه‌ها را راهی نمی‌کند برای مدرسه و روزی که همسر می‌بیند خانم خانه مثل همیشه نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *