دانلود کتاب برف سیاه
کتاب برف سیاه رمانی است که خواندن آن، ما را به یاد رمانهای نویسندگان کلاسیک روسیه مانند داستایوفسکی میاندازد. میخائیل بولگاکف در این کتاب با طنزی نیشدار به وضعیت فلاکتبار زندگی کارمندی، فقر، کابوسها و اشباح شبانه، بیماری و جنون، احساس تحقیر و سرخوردگی مردم خود پرداخته است.
اما موضوع و چالش اصلیاش در این رمان همان مسالهی است که نویسنده در زمان حیات بسیار با آن درگیر بود؛ یعنی سانسور در دنیای هنر. کتاب برف سیاه ، ۲۵ سال پس از مرگ بولگاکف در ماه آگوست ۱۹۶۵ مجلهی ادبی نوویمیر، در شوروی با نام رمان تئاتری چاپ شد. بولگاکف این اثر ناتمام را در ۱۹۳۰ نوشت و آن را در کشوی میزش بایگانی کرد. این اثر نوشتهای سراپا کاریکاتوری است از تئاتر هنر مسکو به سرپرستی کنستانتین استلا نیسلاوسکی و نمیروویچ دانچنکو.
خلاصه کتاب
در رمان برف سیاه، شخصیت اصلی، مقصودف، وارد یک رویهی فرسایشی میشود که در آن نمایشنامه خود را دستخوش تغییر و تحولات سلیقهای میبیند. بولگاکف این استیصال و درماندگی که برای یک هنرمند در چنین فضایی رخ میدهد را با دقت و نکتهسنجی توصیف می کند.
رمان برف سیاه از جایی آغاز می شود که لئونتهویچ مقصودف، کارمند روزنامهی کشتیرانی، پس از خودکشی ناموفق تصمیم میگیرد برای پایان دادن به فقری که گریبانش را گرفته کتابی بنویسد و آن را با بهایی هرچند ناچیز به دست ناشری بسپارد. مقصودف در هر فصل کتاب به تفصیل و با جزئیات دقیق آنچه را که در جریان نوشتن رمان برایش اتفاق افتاده است بیان میکند و تصویری دقیق و شفاف از جامعهی فرهنگی روسیه در نیمهی اول قرن بیستم میآفریند.
بخشی از متن کتاب
بدجوری احساس تنهایی کردم، دلم سخت به حال خودم سوخت، و غرق اشک از خواب بیدار شدم. چراغ را روشن کردم، لامپی کوچک و گردگرفته فقرم را به تماشا می گذاشت: دواتی کم بها و کوچک و بی قواره، چند جلد کتاب، و تلی روزنامه ی کهنه. پهلوی چپم از فنر شکسته درد گرفته و ترس وجودم را تسخیر کرده بود. احساس کردم در حال مرگم.
احساس وحشتناک ترس از مرگ چنان بر من سنگینی می کرد که ناله ی بلندی کردم و با دستپاچگی نگاهی به دور و برم انداختم تا دست اویزی، وسیله ای دفاعی، در برابر مرگ پیدا کنم و یافتمش. گربه، که پیشتر از اتاق بیرونش کرده بودم، میومیو می کرد. حیوان دل نگران بود. چند دقیقه بعد روی روزنامه هایم نشسته بود و با چشمان گردش نگاهم می کرد و می پرسید؛ چه شده؟ این گربه ی دودی خاکستری نزار دلواپس من بود
نقد کتاب برف سیاه
داستان کتاب برف سیاه، به نمایشنامه نویسی جوان به نام ماکسودف می پردازد که نمایشنامه اش، تقریبا به شکلی تصادفی، انتخاب می شود تا توسط گروه افسانه ای «تئاتر مستقل» به اجرا درآید. اما شرایط اصلا به این سادگی ها پیش نمی رود و آشوبی به پا می شود. دو کارگردان این نمایش که بر اساس شخصیت های «کنستانتین استانیسلاوسکی» و همکارش به وجود آمده اند، دائما با هم در جنگ و دعوا هستند تا کنترل کامل نمایش را به دست خود بگیرند و به نظر می رسد که بعد هر جلسه ی تمرین، احتمال این که این نمایشن زمانی برای اجرا آماده شود، کمتر و کمتر می گردد.
تعداد بازدید: 742 بار
عنوان کتاب: برف سیاه
نویسنده: میخائیل بولگاکف
مترجم: احمد پوری
تعداد صفحات کتاب: 238 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 3 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب