دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند به مدت 45 هفته در صدر لیست پرفروشترین کتاب های جهان بوده است و می تواند به افسانه ای بی بدیل تبدیل شود.
رفتارشناسی یا مطالعه رفتار حیوانات، موضوعی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است. کیا در این زمینه مطالعه می کند و با مقاله ای با عنوان «عوضی های آب زیرکاه» آشنا می شود. سپس از دانش خود استفاده می کند تا حقه ها و کارهای پسران محلی را در دست بگیرد. کیا خودش را با کرم شب تاب ماده مقایسه می کند؛ این جانور با سیگنالهای نوری رمزگذاری شده، حشرات نر دیگر گونهها را فریب داده و می کشد. گاهی نیز کیا خودش را همسان آخوندکهای ماده می دانست که آخوندک نر را فریب می دهند و درحین مقاربت، سر و سینه او را می خورند.
خلاصه کتاب
کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند داستانی معمایی در مورد دختری به نام «کیا کلارک» است که از سوی خانوادهاش در کودکی طرد می شود و پس از آن تنها با پدرش در جنگل زندگی می کند. این دختر از زمان سه سالگی به بعد در دل طبیعت بکر کارولینای شمالی، با پدر بداخلاقش زندگی می کند. این دختر توانا و باهوش که لقب «دختر مردابی» می گیرد طی سالها زندگی در جنگل و طبیعت، انزوا را تجربه می کند و متفاوت از همهی همسنهایش کودکیاش را می گذراند. این دختر در پی اتفاقی ناگوار برای یکی از شهروندان آن منطقه مظنون پروندهای جنایی میشود.
جسد «چیس اندروز» در سال 1969 کشف میشود و اهالی شهر فوراً به «کیا کلارک» شک می کنند. این دختر ناگهان وارد ماجرایی معمایی و جنایی میشود و با آدمهای شهرنشین روبهرو می شود. این اثر پس از انتشار بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به چندین زبان گوناگون ترجمه شد. رمان حاضر در سال 2018 و 2019 یکی از پرفروشترین آثار نیویورک تایمز بود.
دیلیا اونز توانسته است به خوبی رنج تنهایی و طرد شدن را در کتابش، به تصویر بکشد. نیویورک تایمز دربارهٔ کتاب حاضر می نویسد: «جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند شرح حالی از تلاش برای بقا، امید داشتن، عشق ورزیدن، تنهایی، نومیدی، غرور، تعصب، انعطاف پذیری است. شخصیت اصلی داستان، کیا کلارک ملقب به دختر مرداب است… در توصیفش همین کافی است: زیبایی سوزناک. رمانی برای پاسداشت طبیعت در خلال داستانی جنایی».
بخشی از متن کتاب
ساعاتی بعد، نزدیک غروب آفتاب، جودی کیا را دید که در ساحل به دریا خیره شده است. کنارش رفت. کیا نگاهش نکرد و به تماشای موجهای متلاطم ادامه داد. با وجود این، از لحن جودی متوجه شد پدر حسابی به صورتش سیلی و مشت زده است. «من مژبورم برم کیا. دیگه نمی تونم اینجا زندگی کنم.» کیا می خواست نگاهش کند اما این کار را نکرد. میخواست التماسش کند او را با پدر تنها نگذارد اما کلمات در گلویش گیر کرده بودند. جودی گفت: «وقتی بزرگ شدی، خودت میفهمی.» کیا ناگهان خواست فریاد بزند که شاید کوچک باشد اما احمق نیست و میداند علت رفتن همهشان پدر است.
چیزی که علتش را نمیدانست، این بود که چرا او را با خودشان نمیبرند. او هم به رفتن فکر کرده بود اما جایی نداشت برود و پول اتوبوس هم نداشت. «کیا، تو مواظب باش. بشنو. اگه کسی اومد، نرو تو خونه. میتونن اونجا بگیرنت. بدو تا ته مرداب، لای بوتهها قایم شو. همیشه رد پاتو بپوشون. یادت دادم که چطوری. میتونی از دست بابام قایم شی.» و در حالی که کیا هنوز هم حرفی نزده بود، او خداحافظی کرد و از ساحل به سمت جنگل حرکت کرد. درست پیش از آنکه میان درختان قدم بگذارد، کیا بالاخره برگشت و رفتن او را تماشا کرد. به موجها گفت: «این خوک کوچولو موند خونه.» او که تازه به خودش آمده بود، به طرف کلبه دوید.
نام جودی را فریاد زد اما جودی وسایلش را برده بود و تشکش روی زمین، خالی افتاده بود. کیا داخل تشک او فرو رفت و آخرین بقایای آن روز را که داشت از روی دیوار پایین میآمد، تماشا کرد. نور، مثل همیشه پشت سر خورشید برای رفتن این پا و آن پا میکرد و کمی از آن، در اتاق باقی مانده بود؛ طوری که برای لحظهٔ کوتاهی، رختخوابهای گلولهگلوله و لباسهای کهنهای که روی هم تلنبار شده بود، بیش از درختان بیرون به خودش شکل و رنگ گرفت. گرسنگی آزاردهنده، چیزی تا این حد پیشپاافتاده، او را به تعجب واداشت. به طرف آشپزخانه رفت و دم در ایستاد. در تمام عمرش اینجا از پختن نان، جوشاندن لوبیای کرهای یا قل زدن ماهی آبپز گرم بود.
حالا خالی، ساکت و تاریک شده بود. بلند پرسید: «کی میخواد غذا بپزه؟» آیا می توانست بپرسد کی قراره برقصه؟ شمعی روشن کرد، خاکستر اجاق هیزمی را زیر و رو و آتشزنه اضافه کرد و آنقدر دمید تا آتش گرفت. بعد هیزم گذاشت. از یخچال به عنوان کابینت استفاده میکردند چون اطراف کلبه برق نبود و برای اینکه جلو کپک زدن داخل کلبه را بگیرند، در را با یک مگسکش باز نگه میداشتند اما باز هم در تمام شکافها، کپکهای سیاه مایل به سبز رشد میکرد.
نقد کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
دلیا اونز در رمان جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند که اولین اثرش نیز محسوب می شود، هنر تصویرسازی خود را به رخ می کشد. او با این داستان به زیبایی هر چه تمامتر نشان می دهد که انزوا چه تغییری در رفتار انسانها ایجاد می کند. در این رمان خواهید فهمید طرد شدن از جانب آدمهای اطرافتان، شما را چه حالی می کند. کیا، قهرمان داستان یک شیر زن فراموش نشدنی است.
این اثر یک درام جنایی، عاشقانه و معمایی است که شما عاشقش خواهید شد. این رمان به تار و پود طبیعتتان سفر می کند و سؤالاتی بی پاسخ می پرسد، سؤالاتی که قدمتی به اندازهی مرداب دارند. این کتاب شرح حالی از تلاش برای بقا، امید داشتن، عشق ورزیدن، تنهایی، نومیدی، غرور، تعصب و انعطاف پذیری است.
تعداد بازدید: 3,139 بار
عنوان کتاب: جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
(آنجا که نغمه سر می دهند چنگارها ، جایی برای آواز خرچنگ ها ، آنجا که خرچنگ ها آواز می خوانند)
نامزد دریافت جایزه ی ادگار سال ۲۰۱۹
نامزد دریافت بهترین داستان تاریخی گودریدز سال ۲۰۱۸
جز برترین رمان های تاریخی
جزو برترین رمان های عاشقانه
جز برترین رمان های قرن 21
از پرفروش ترین کتاب ها و رمان های ایران
نویسنده: دلیا اونز
مترجم: محمد امین جندقیان بیدگلی
تعداد صفحات کتاب: 321 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 20.3 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب