دانلود کتاب وسوسه
کتاب وسوسه درامی است بسیار قوی از عذاب وجدانها که وقایع آن فقط در طی دو روز رخ می دهد.
تعداد مختصر شخصیت ها، کمبود “فصل” و تمرکز حوادث در پیرامون داستان مرکزی، قدرت خاصی بدین کتاب بخشیده که بدون شک یکی از شاهکارهای خانم گراتزیا دلددا، برنده جایزه ادبی نوبل به شمار می رود. این رمان در اصل «مادر» نام دارد که در زبان فارسی با عنوان «وسوسه» به چاپ رسیده است.
موسسه نوبل در وصف آثار دلددا چنین نوشته است: «به خاطر الهام آرمانگرایی در نوشتههایش با وضوح انعطافپذیر تصویر زندگی در جزیره بومیاش و همراه با عمق و مقداری همدردی با مشکلات کلی انسانی.»
خلاصه کتاب
کتاب وسوسه خانم گراتزیا دلددا، داستانِ کشیشی به نام پائولو است که قوانین کشیش بودن را خط زده است. او پایش را فراتر از مرزها و محدودیتهایی که دین برای کشیشها تعیین کرده میگذارد. و حالا، او کشیشی است که چپق دود میکند، به اندازه یک دائمالخمر مشروب مینوشد و شبها مخفیانه به دیدن زنی میرود که عاشقش شده است. در واقع مدتی است که پائولو و مادرش به این دهکده آمدهاند، چون کشیش سابق این دهکده فوت کرده است. پائولو اینجا به درمان و کمک به مردم دهکده مشغول است. اما در این میان عاشق زنی شده و بدون اینکه کسی بداند به بهانه درمان به ملاقات او می رود.
زن از پائولو میخواهد از اینجا فرار کنند و با هم به جایی دور بروند تا بتوانند در آسایش و دور از حرف و نگاه و قضاوت مردم زندگی کنند. مادر پائولو که مخالف عقاید او و نگرانش است، هر شب مثل باد به طرزی دیوانهوار و پر از اضطراب پسرش را تعقیب میکند. این داستان تمرکز زیادی روی احساسات مادر – حس مالکیت نسبت به فرزندش – دارد. برای همین نام اصلی این کتاب «مادر» است. مادر در این داستان نقش بسیار کلیدی را ایفا میکند. او از زمانی که فرزندش را به دنیا آورده و شوهرش فوت کرده، هر سختی و عذابی را متحمل شده تا پسرش بزرگ شود. و مهمتر از آن این که او همیشه تمام تلاش خود را کرده که در این مسیر دامنش به هیچ نوع گناهی آلوده نشود تا فرزندی پاک و کشیشی با اسم و رسمِ بزرگ تحویل اجتماع بدهد.
به همین خاطر حالا که دارد با چشمان خودش عاقبت پسرش را می بیند، توان پذیرش آن را ندارد. او نمیتواند بپذیرد که پسرش راهی جز کشیش بودن را پیش بگیرد. با کسی همبستر شود یا حتی فردیتی برای خودش داشته باشد. حالا انگار دیواری میان ارتباط آن دو فرو ریخته باشد، او متوجه همه رفتارهای فرزندش میشود. و با طغیانهای پسرش، ویران شدنِ خودش را نظاره میکند، انگار که از درون میشکند. او با وجود اینکه گاهی میداند نباید پسرش را محدود کند اما باز هم توان پذیرش عشق پسرش را ندارد. کتاب وسوسه را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می کنیم.
بخشی از متن کتاب
مادر سعی کرد از جای برخیزد و فریاد بزند: « پائولو، فرزندم، از جایت تکان نخور. » ولی نیرویی بس قوی تر از اراده اش او را بر جای میخکوب کرده بود. زانوانش می لرزید، انگار می خواست علیه آن نیروی جهنمی عصیان کرده باشد. زانوهایش می لرزید ولی پاهایش از جای تکان نمی خورد، گویی دو دست نیرومند، آنها را روی کف زمین ثابت نگاه داشته بود. و این چنین، پائولوی او موفق شد بی سر و صدا از پله ها پایین برود، در را باز کند و از خانه خارج شود؛ انگار باد ناگهان او را به همراه خود برده باشد. فقط آن وقت بود که مادر توانست از جای بلند شود. بار دیگر چراغ را روشن کرد، آن هم با زحمت، چون هرقدر که سنگ چخماق را روی فتیله می کشید، نوری بنفش رنگ به روی دیوار جرقه می زد و فتیله روشن نمی شد.
عاقبت آن چراغ کوچک برنجی روشن شد و آن اتاق برهنه و حقیر که به اتاق یک مستخدمه شباهت داشت، با هاله ای نورانی شد. در را باز کرد، سر خود را بیرون برد و گوش فرا داد. سراپا می لرزید، هیکلی راسخ داشت که به یک مجسمه چوبی شباهت یافته بود. سر بزرگش روی آن اندام ریز و قوی، در یک روسری مشکی و رنگ و رو رفته فرورفته بود. گویی سرش را با تبرزین از تنه یک درخت بلوط جدا کرده و مانند مجسمه ای تراشیده بودند.
از آن بالا، از پشت در اتاق خود، پلکان را می دید که از سنگ خارا ساخته شده بود و از میان دو دیوار سفید پایین می رفت. در آن پایین، درِ خانه را می دید که باد می خواست آن را از پاشنه درآورد. کلون های چوبی را دید که پائولو برداشته و به دیوار تکیه داده بود. حس می کرد که خشم بر وجودش غلبه می کند.
نه، او باید بر ابلیس غلبه می کرد. چراغ را در بالای راه پله قرار داد، پایین رفت و خودش نیز از خانه خارج شد. بادِ سهمگین او را در خود پیچاند، روسری و پیراهنش پف کرد. انگار باد می خواست او را به زور و جبر به خانه باز گرداند. روسری را محکم زیر چانه گره زد. سر خود را پایین انداخت و با آن نیرویی که می خواست او را به عقب براند مواجه شد. به همین صورت از جلوی نمای خانه و از کنار باغچه صیفی کاری گذشت و به جلوی نمای کلیسا رسید. با رسیدن به دیوار کناری کلیسا بر جای ایستاد. پائولو از آن کنج پیچیده بود و داشت پیش می رفت. مثل یک پرنده عظیم الجثه سیاه رنگ داشت پرواز می کرد. پایین لبّاده اش در باد تکان تکان می خورد…
نقد کتاب وسوسه
تناقضی که در اول داستان ذهن مخاطب را درگیر میکند این موضوع است که تقاصِ کشیش، جهنم نیست، بلکه پاک ماندن در انتظارِ بهشت است! لذت نبردن از بهشتی که اکنون در مشتش است، با تلاشی بیهوده برای بهشتی در آن دنیا. در نهایت این تلاش دیگر نه دستها توان چیدن میوههای همین دنیا را دارد و نه نای خم شدن برای چشیدن قطرهای آب از همین چشمه پیش رو. در جایی از کتاب وسوسه میبینیم که روح کشیش سابق دهکده به دیدنِ مادرِ پائولو میآید و با او حرف میزند.
کشیش سابق نیز گذشتهای مشابه با پائولو داشته، همانطور که مردم میگویند، او از نیمههای راه تبدیل به یک کشیش گناهکار و دائمالخمر شده و اسم و رسمش را پیش تمام مردم از دست داده و بعد درگیر بیماری شده و از دنیا رفته است. در این قسمت از داستان، روح کشیش سابق به مادر پائولو میگوید: بگذار پسرت دنبال امیالش برود تا به سرنوشت تلخ من دچار نشود. بهشت واقعی همین جا روی این زمین است. نه در آسمانها. من آنقدر برای ذخیره یک جا در بهشت خیالی تلاش کردم که نهایتا قوایم را برای لذت بردن از همین دنیا از دست دادم.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 466 بار
عنوان کتاب: وسوسه
نویسنده: گراتزیا دلددا
برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1926
مترجم: بهمن فرزانه
تعداد صفحات کتاب: 143 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 2.4 مگابایت
نوع فایل: PDF
منبع: شهرکتاب