دانلود کتاب او یک زن
کتاب او یک زن مانند دیگر داستانهای چیستا یثربی در عین روان بودن، پیچیدگیهایی دارد که بر جذایت این رمان میافزاید.
یثربی، نویسنده، کارگردان و روانشناس، متولد مهر 1347، در تهران است. او تحصیلات خود را در رشته روانشناسی ادامه داد و سپس برای اخذ مدرک دکتری به کانادا رفت. او پس از بازگشتش به ایران فعالیت خود را طور گستردهای در زمینه نویسندگی و کارگردانی تئاتر ادامه داد.
او تاکنون موفق به دریافت جوایز بسیاری از جمله جایزه بهترین بازیگر زن در جشنواره کلاسیک روسیه و جایزه متن اول از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر شده است. یثربی همچنین در زمینه شعر و داستان نیز آثار موفقی ازخود بر جای گذاشته است که همگی نشانگر سبک خاص فکری اوست؛ داستانهای همچون پستچی، معلم پیانو، شیدا و صوفی، خواب گل سرخ و چشمهایش میخندد.
خلاصه کتاب
کتاب او یک زن، اثر پرفروش و رمانی موفق در ژانر اجتماعی است که به موضوع ازدواج اجباری و تبعات ویرانگر آن پرداخته است. این اثر روایتگر زندگی دختری است که در سن نوجوانی حوادث تلخی را تجربه میکند و در طول زندگیاش با چالشهایی روبهروست که شخصیتی متفاوت و بیمارگونه از او میسازد.
این رمان عاشقانه – اجتماعی همانند بیشتر آثار یثربی بر محوریت دشواریهای زندگی زنان و خطرات و تهدیداتی که متوجه آنهاست قرار دارد. بنمایههای اصلی این داستان مضامینی همچون نابرابریهای جنسیتی، باورها و عرفهای غلط جامعه است که منجر به زن ستیزی میشود. رمان او یک زن، دربردارندۀ رخدادهای گوناگون و هیجان انگیزی است که داستان را در عین پیچیدگی بسیار خواندنی میکند.
مقدمه نویسنده
دوستان عزیزم؛ همراهان جان. این داستان درباره ی زندگی شخص من نیست!….گرچه من هم در بخشهایی از آن ؛ حضور دارم.درباره ی زندگی یکی از دوستان صمیمی تر از جانم است که قول داده بودم زندگی اش را بنویسم….هر گونه شباهت احتمالی ؛ با افرادی که حدس میزنید ؛ ممکن است تصادفی باشد….چون بسیاری از شخصیتهای داستان وجود دارند…ولی من نمیخواهم نام واقعی آنها را بگویم….و یا به افشاگری بپردازم.فقط میخواهم یک قصه ی خوب تعریف کنم !
داستان او یک زن را به ارواح نورانی کودکان سقط شده توسط مادرانشان ؛ تقدیم میکنم…کودکانی که آه و نفرینشان ؛ هرگز در این دنیا و آن دنیا؛ از زندگی مادری که او را سقط عمدی کرده است ؛ بیرون نمیرود… تولد ما دست خودمان نبود….ولی جان بخشیدن به انسانی دیگر ؛ موهبتی است که خداوند به هر کس نمیدهد و اگر داد ؛ باید شگر گذار بود وگرنه سایه نفرین این قتل و سیاهی ؛ تا آخر عمر با ماست…و جایی گریبانگیرمان خواهد شد.حتی زیر خاک !
قصه کتاب او یک زن به شدت عاشقانه است؛ بنابراین به کسانی که عشق های پاک رادوست ندارند ؛ توصیه میکنم از اول ؛ قصه را نخوانند که بعد با من دچار مشکل نشوند….گرچه خود شما آنقدر فرهیخته هستید که درباره ی خواندن یا نخواندن یک اثر ؛ تصمیم بگیرید…کسی شما را گول نمیزند! و قصه را تقدیم میکنم به مادرم……زنی که اجازه داد من به دنیا بیایم و در این مجال کوتاه ؛ خود ؛ دخترکی آسمانی به دنیا تقدیم کنم و بروم……چیز دیگری از ما برجای نمیماند….امیدوارم از خواندن قصه لذت ببرید.
بخشی از متن کتاب
مادر جلوی کلبه مان داد زد حمید صخره به صخره دریا به دریا باهات میام مهتابت نمیذاره توی تاریکی بمونی! حمید من… حاج آقا گفته بود کلبه خودمون خطرناکه… زیر نظرمون دارن؛ خونه مونم که گرفتن حاج آقا گفت: با اون کاری ندارن گفته بود حجت الاسلام اینجام؛ نسل اندر نسل… بی احترامی کنن مردم به آتیششون میکشن ما رو بردن خونه حاجی… همسر حاجی در سینی ،بزرگی برای ما غذا آورد چشمانش از گریه سرخ بود؛ رویش نمیشد به ما نگاه کند مهربان بود؛ اما هیچ کدام اشتها نداشتیم. مادرم فقط یک گوشه نشست؛ چادر سیاهش را در نیاورد. سرش را روی زانویش گذاشت. چادر را روی سرش کشید.
آذر دست من رو گرفته بود گفت یه آب قند برات میارم دستات یخ کرده همه میخواستن دلداری بدن، ولی نمی دونستن !چطور حاج آقا سپندان به مادرم :گفت به مدت مجبوریم بگیم خواهر خانمم هستین… اومدین پیش ما یه مدت مهمونی…. همیشه چادر رو روی صورتتون محکم بگیرین نشناسنتون! … خانمم آبجی نداره شما جای آبجی ایشون اما یه اسم دیگه لازم دارید … شهرامم دیگه پسرتون نیست؛ از امشب داداشتونه یادتون باشه ازدواج نکردید و توی ده ما مهمانید ماشالا جوونید مثل خواهر بزرگ شهرامید… فقط شما رو چی صدا کنیم؟
مادرم بدون فکر سریع گفت شبنم خواهرمه توی جوونی تو یه تصادف مرد حاجی گفت: می گم فعلاً به اسم شبنم خانم خدابیامرز با یه فامیلی جعلی به شناسنامه براتون جور کنن چون حتماً دوباره میان دنبالتون.. همسر خدابیامرزتون مدارک زیادی ازشون داشت؛ دنبال اون مدارک و اسامی اند… مادرم گفت همه رو سوزوند حاج آقا :گفت اینا این چیزا حالیشون نمیشه… اذیتتون میکنن باید وانمود کنیم از ایران رفتید شهرام رو چی صدا کنیم؟ آذر :گفت لیلی پدرش :گفت اینکه اسم دختره بچه!
مادرم گفت بهش بگین بهرام فعلاً تا اونا برن!… من و مادرم یه شبه یکی دیگه شدیم… اون شبنم و من بهرام… چاره ای نبود؛ توی خونه حاج آقا یه اتاق به ما دادن همون جا یه مدت موندیم نلی جان؛ خیلی سخت بود…. برای این میگم هیچکی جز من ذات علیرضا رو نمیشناسه :گفتم ببین بسه … چشمات رو !ببند دستت رو بده من دست چپش را بوسیدم ،صورت ،چشم ،گونه پیشانی :گفت چیه عزیزم؟ سرش را روی سینه ام گذاشتم امشب حس میکنم مادرتم… عزیز دلم؛ نه فقط همسرت امشب همه کس توام هر کی توی زندگی گم کردی شوهر عزیز غمگینم…..
چراغ را خاموش کرد من در سرم فقط صدای دوستت دارم شهرام بود و ترانه یه شب مهتاب» فرهاد…
نقد کتاب او یک زن
در کتاب او یک زن، داستان زنی روایت می شود که در سن ۱۶ سالگی با یکی از نزدیکان پدرش در استرالیا ازدواج می کند اما به دلیل مشکلات روانی همسرش بعد از زمان کوتاهی از او جدا میشود و به ایران بر میگردد.
دو سال بعد از جدایی برای به دست آوردن کار در یک مصاحبه شغلی شرکت کرده است و عاشق رئیس خود می شود و این عشق منجر به اتفاقات تازهای در زندگیاش میشود. داستان با یک آدم دزدی شروع میشود و هیجان داستان بسیار بالا است.
کتاب او یک زن را به تمام علاقه مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 271 بار
عنوان کتاب: او یک زن
نویسنده: چیستا یثربی
تعداد صفحات کتاب: 216 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 20.55 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب