شاهد نابینا

آخرین ویرایش: 2 سال قبل
شاهد نابینا (nbookcity.com)

دانلود کتاب شاهد نابینا

در کتاب شاهد نابینا، پسربچه نابینایی به نام رامو در شناسایی و کشف اعضای باند اشیای عتیقه، نقش مهمی ایفا می‌کند.

روزی رامو، پس از بازگشت از مدرسه، هنگامی که مشغول استراحت است صدای جر و بحث صاحبخانه را با دو مرد دیگر می‌شنود و در پی آن صدای شلیک تیری را می‌شنود که در اثر آن آقای گوپالان به قتل می‌رسد. به‌رغم آن که پدر و مادر رامو، آقای گوپالان را دزد خرده پا می‌پنداشتند، رامو از مرگ او متاثر می‌شود و تصمیم می‌گیرد به کمک دوستش سانیل قاتلان آقای گوپالان را شناسایی کند…

این اثر چهارمین کتاب از مجموعه داستان‌های پلیسی هندی است که توسط آروپ کومار داتا نوشته شده و برای نوجوانان و جوانان به فارسی ترجمه شده است.

خلاصه کتاب

همه روزنامه های محلی اخباری از دزدی و قتل زده بودند. تیتر روزنامه ها این بود: «پسری نابینا شاهد یک قتل بود!» و در زیر آن عکس رامو چاپ شده بود و هیچ کس نمی دانست که چه خطر بزرگی رامو را تهدید می‌کند… پسر نوجوانی به نام رامو ، از نعمت بینایی محروم است، اما حواس دیگر او بسیار قوی‌تر از دیگر مردم است. روزی که او در خانه است، ناگهان صدای پاهایی را از بیرون می شنود. صداها مربوط به سه جفت پا بود که به آرامی از پلّه‌ها بالا می‌آمدند و ظاهراً خیلی معمولی بودند.  رامو صدای یکی از آنها را تشخیص داد که متعلّق به آقای گوپالان، مستأجر طبقه بالا بود؛ ولی دو صدای دیگر برایش تازگی داشت و اوّلین باری بود که آنها را می‌شنید.

گوشش را تیز کرد تا صداها را خوب به خاطر بسپارد و بشناسد. هر دو، مرد بودند. صدای پای یکی از آنها سنگین بود. رامو پیش خود او را مردی قدبلند و سنگین وزن مجسّم کرد. قدم‌هایش محکم و با فاصله بودند؛ یعنی اینکه او مردی عضلانی بود. قدم‌های مرد دوم سبک و سریع و تند بود و رامو فهمید که او باید مردی کوتاه قد و لاغر و سبک‌پا باشد. آن سه نفر داشتند درباره کار باهم حرف می‌زدند و رامو می‌توانست صدایشان را به وضوح بشنود؛ ولی نمی‌فهمید آنها درباره چه موضوعی صحبت می‌کنند. چیزی در صدای آنها کنجکاوی رامو را تحریک می‌کرد. او می‌توانست حالت صداها را تشخیص دهد؛ همان‌طور که دیگران از حالت صورت و طرز بیان دیگران این کار را می‌کنند.

آقای گوپالان را که می‌شناخت. او مردی بود که بسیار آرام صحبت می‌کرد. مرد لاغر و قدکوتاه، کمی نفس‌نفس می‌زد؛ درست مثل صدای یک توله سگ که کتک خورده باشد ولی ذهن تیز رامو توانست دروغگویی را در صدایش تشخیص دهد و در آنِ واحد فهمید که او مردی چاپلوس است. حالت صدای آن یکی خشن و بَم بود و آن‌قدر خشونت در صدایش موج می‌زد که رامو با خود فکر کرد که اگر او را تنها در یک کوچه خلوت ببیند، احتمالاً پا به فرار می‌گذارد! اما آقای گوپالان با یک چنین آدم‌هایی چه‌کار داشت؟ کتاب شاهد نابینا داستانی ساده و روان بدون پیچیدگی های معمول در داستان های جنایی است.

بخشی از متن کتاب

هنگامی که گوشی را می گذاشت، خسته و ناامید به نظر می رسید. چادهاری هیجان زده گفت: «ای خدای بزرگ!» لالکاکا با صدایی خسته گفت: «او مرده است. مأموران جسدش را در یک واگن بلا استفاده قطار در راه آهن یافته اند. یک نفر توی سرش شلیک کرده است!» سکوتی که بر اتاق حکمفرما شد، آن قدر مرگبار بود که رامو می توانست صدای تیک تیک ساعت را بشنود. سرانجام لالکاکا سکوت را شکست و گفت: «دیگر جز این راهی باقی نمانده است. چادهاری، بهتر است تو بگویی.»

رامو و سانیل تعجب می کردند که چرا آن دو افسر برجسته پلیس آنها را فرا خوانده اند. به هر حال این دو نفر، دو تا پسر بچه بودند که کاری هم از دستشان بر نمی آمد. چادهاری از روی عمد آهسته حرف میزد: «می دانید بچه ها، این خلافکاران می خواهند هر کس یا هر چیزی را که ممکن است باعث لو رفتنشان بشود، از سرراه بردارند. اول گوپالان. بعد هم آم پراکش. آنها قصد داشتند رامو را هم بکشند ولی موفق نشدند. خاطر جمع باشید که در آینده مورد حمله آنها قرار خواهید گرفت.» بدن رامو از ترس به رعشه افتاد. می خواست بر ترسش غلبه کند. آهسته به خودش می گفت:

«یادت باشد! شجاعت ذاتی، ترس حالی اش نمی شود؛ ولی توانایی غلبه بر ترس مهم تر است.» چادهاری ادامه داد: «شما دو تا در معرض خطر بزرگی قرار دارید. شانس زنده ماندن شما در این است که با وجود حمایت پلیس، داخل خانه بمانید؛ ولی برای همیشه که نمی شود این کار را کرد. تبهکاران تا روز قیامت هم که شده، صبر می کنند. درست در لحظه ای که حمایت پلیس قطع شود، آنها دوباره برای حمله و کشتن شما دست به کار می شوند.» رامو که به سختی حرف میزد، گفت: «خب، پیشنهاد شما چیست آقا؟» – پیشنهاد می کنم که بیرون بیایید. این کار میتواند تله ای برای تبهکاران باشد؛ شما هم طعمه تله!

نقد کتاب شاهد نابینا

در کتاب شاهد نابینا، پسری با نام «رامو» که بسیار باهوش است، می‌تواند از روی صدا افراد را شناسایی کند. وی در ماجرای قتل همسایه‌شان آقای گوپالان نیز از طریق صدای قاتلان آنها را شناسایی می‌کند. رامو ماجرا را با یک کارآگاه خصوصی در میان می‌گذارد، اما او که ماجرا را باور نکرده، رامو را از خود دور می‌کند.

تا این که رامو خود را درگیر اتفاقی می‌کند که در پیدا کردن قاتلان آقای گوپالان بسیار موثر است. «آروپ کومار دوتایی» هندی برای هر بخش از داستان خود عنوانی را در نظر گرفته که به شرح زیر است: صدای پا؛ مرد مرموز؛ کارآگاه خصوصی؛ حادثه؛ افشاگری؛ جست‌وجو برای قاچاقچیان؛ پیغام؛ عقب‌نشینی و آدم‌ربایی.

اگر از خواندن کتاب های فانتزی و دیدن فیلم های هندی لذت می برید از خواندن کتاب شاهد نابینا هم لذت خواهید برد.😄

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 200 بار

Arup%20Kumar%20Dutta%20 %D8%A2%D8%B1%D9%88%D9%BE%20%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%B1%20%D8%AF%D8%A7%D8%AA%D8%A7

عنوان کتاب: شاهد نابینا

نویسنده: آروپ کومار داتا

مترجم: مهرداد مهدویان

تعداد صفحات کتاب: 61 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 6.2 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

کتاب از زبان سوم شخص بیان می‌شود و پریشانی‌های ذهنی قهرمانان داستان، «فیلیپ» و «جولیوس» را به تصویر می‌کشد. فیلیپ شخصی گوشه‌گیر است که باورها و عقاید «آرتور شوپنهاور» فلسفه‌...
بروزرسانی: 4 هفته قبل
تعداد بازدید: 10183
نماد گمشده که پیش از این با عنوان کلید سلیمان شناخته می‌شد، رمانی است اثر نویسنده آمریکایی دن براون . این کتاب قسمت سوم از مجموعه سه ‌گانه‌ای می‌باشد که در پی فرشتگان و شیاطین و رمز داوینچی توسط این نویسنده نگاشته شده است.
بروزرسانی: 8 ماه قبل
تعداد بازدید: 4156

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *