شوالیه ای با زره زنگ زده

آخرین ویرایش: 2 سال قبل
شوالیه ای با زره زنگ زده (nbookcity.com)

دانلود کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده

کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده حکایتی زیبا از سفر انسان برای کشف خود است که در قالب تحولاتی غم انگیز و درعین‌ حال خنده‌ آور نوشته‌ شده است.

رابرت فیشر به طرز ماهرانه ای از شوخ طبعی و طنزی که در طول نویسندگی حرفه ای طولانی و ممتاز خود برای بزرگان کمدی مانند گروچو مارکس، باب هوپ، جورج برنز، جک بنی، رد اسکلتون و آلن کینگ استفاده کرده، بهره می برد و همین مساله این کتاب را به یکی از خواندنی ترین آثار ادبیات داستانی آمریکا تبدیل می کند.

خلاصه کتاب

این کتاب که اولین بار سال 1987 منتشر شد، داستان شوالیه‌ای بسیار شجاع را در روزگار قدیم و با لحنی جذاب و زیبا روایت می کند. شوالیه ای با زره زنگ زده، داستان یک شوالیه‌ی وسواسی است که در هیچ شرایطی زره‌اش را از تنش بیرون نمی آورد. او با خانواده‌اش هم به‌ نوعی قطع رابطه کرده است و در زره‌اش مانده است.

روزی متوجه می شود که نمی تواند از زره‌اش بیرون بیاید او حتی نمی تواند دستش را درون زره حرکت دهد، یا نقاب زره‌اش را بالا بدهد و غذا بخورد. شوالیه برای این اتفاق دنبال راه‌ حل است تا اینکه متوجه می شود جادوگر مرلین است که می تواند او را نجات دهد. پس برای پیدا کردن جادوگر راهی سفر می شود.  شوالیه با کمک یک موجود کوچک شهودی به نام سنجاب و یک کبوتر وفادار و زیرک به اسم ربکا، مسیر حقیقت را طی می کند و برای اولین بار با خود واقعی اش ملاقات می کند.

همانطور که از قلعه های سکوت، دانش، اراده و جسارت می گذرد، شوالیه ی داستان ، با حقایق کیهانی حاکم بر زندگی روبرو می شود. سفر شوالیه بازتاب دهنده ی سفر شخصی خود ماست؛ مملو از امید و ناامیدی، اعتقاد و سرخوردگی و خنده و اشک. بینش های او به بینش ما تبدیل می شود تا ماجراجویی جذاب اکتشاف در خود را دنبال کنیم. هرکسی که تا کنون با معنای زندگی و عشق دست و پنجه نرم کرده باشد، با خواندن کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده، حکمت و حقیقت عمیقی را کشف خواهد کرد.

نظر تری لین تیلور درباره این اثر

کوششی از یک رؤیاپردازی بزرگ سالانه که نمایانگر پرواز انسان تا مراتب بالای آگاهی در زندگی است؛ کوششی از امیدها، ناامیدی‌ها، هیجانات، سرخوردگی‌ها، اشک‌ها و خنده‌ها که بازتاب احساسات درونی است و می تواند تعالیم شگرف و درونی موجود در قصه را با طنزی لطیف به خواننده منتقل می کند. آنچه زندگی را زیبا می کند ژرفای آن است و آن چیزی نیست جز ژرفای وجود انسان، چنانچه نیاز داری که این زیبایی ژرف در یادت بماند، شوالیه ای با زره زنگ زده را بخوان.

بخشی از متن کتاب

پیدا کردن جادوگر زیرک کار ساده ای نبود؛ جنگل های وسیعی را باید به دنبال مرلین جست وجو می کرد. سوارکاری در طول شب ها و روزهای متوالی. شوالیه ی بیچاره را بی توش و ناتوان تر می کرد. وقتی که به تنهایی در جنگل سوارکاری می کرد، متوجه چیزهایی شد که پیشتر از آن ها بی خبر بود. همیشه فکر می کرد برای کارهای سخت آمادگی دارد اما اکنون در این جنگل توانایی تلاش برای زنده ماندن را هم نداشت. از بخت بد، حتی تفاوت دانه ها و گیاهان سمی و خوراکی را از یکدیگر تشخیص نمی داد. آشامیدن هم کار آسانی نبود؛ یک بار که سرش را داخل جویبار کرده بود کلاه خودش پر از آب شد و چیزی نمانده بود که خفه شود.

از هنگامی که وارد جنگل شده بود شمال، جنوب، شرق و غرب را از یکدیگر تشخیص نمی داد و در جنگل راه را گم کرده بود! البته از بخت خوبش اسبش راه را می شناخت بعد از ماه ها جست وجوی بیهوده، شوالیه به شدت غمگین بود و باوجود پیمودن مسافت های طولانی و لیگ های بسیار، هنوز مرلین را پیدا نکرده بود. موضوعی که حالش را خیلی بدتر می کرد. این بود که حتی نمی دانست چه مسافتی را طی کرده است. تا یک روز صبح، که با صبح های دیگر فرق داشت، شوالیه که بسیار ضعیف شده بود، از خواب بیدار شد. در همان صبح مرلین را پیدا کرد و بی درنگ او را شناخت.

با یک بالاپوش سفید زیر درختی نشسته بود و حیوانات جنگل دور او گردآمده بودند و پرنده ها بر شانه ها و بازوهایش آرمیده بودند. شوالیه ی غمگین قصه ی ما، با آن زره پرسروصدا به مرلین نگاه کرد و شگفت زده سری تکان داد. -چطور؟! این همه حیوان توانسته اند به راحتی مرلین را پیدا کنند، آن وقت من چنین راه دشواری را طی کرده ام. او با بدنی فرسوده از اسب پایین آمد. جادوگر که چشمش به وی افتاد گفت:«داشتم دنبال تو می گشتم». هر وقت طالب آماده باشد. استاد حاضر است. شوالیه گفت:«ماه هاست گم شده ام و نمی دانم کجا هستم.»

مرلین که داشت هویجی را با خرگوشی که در نزدیکی اش بود نصف می کرد. گفت:«بلکه در تمام عمرت!» شوالیه ی خسته درحالی که خشمگین بود گفت:«من این همه راه را تا اینجا برای تحقیر شدن نیامده ام.» مرلین همان طور که هویج نیم شده را گاز می زد گفت:«شاید در همه ی عمرت حقیقت را توهین تلقی کرده ای!» شوالیه که به واقع گرسنه و تشنه و بسیار ضعیف تر از آن بود که سوار بر اسبش شود و از اظهارنظر مرلین هم هیچ خوشش نیامده بود، بدن فولادی اش را روی علف ها رها کرد. مرلین با ترحم او را نگریست: «آدم خوش اقبالی هستی، چون خیلی ضعیف تر از آنی که بروی!

نقد کتاب شوالیه ای با زره زنگ زده

رابرت فیشر در داستان شوالیه ای با زره زنگ زده به طرح واژه نقاب می پردازد. در ابتدا خواننده در می یابد که استفاده از نقاب برای تعامل با دنیای پیرامون، بسیار هم ضروری است. اما مشکل از جایی شروع می شود که فرد، شخصیت خود را با نقاب یکی می پندارد و دچار بحران هویت می شود و شخصیت اصلی خود را آهسته آهسته در پشت نقاب فراموش می کند.

داستان تأکید دارد که یک نقاب وسیله ی دائمی نیست و انسان در موقع غیرضروری باید آن را از خود جدا کند و خود را با آن یکی نپندارد. در غیر این صورت چنان در لایه های آن محبوس می شود که کل ارتباطش با دنیای واقعی بیرون از خود را از دست می دهد و فقط یک معجزه ی سفر قهرمانی می تواند او را نجات دهد. اگر می خواهی اهمیت دوست داشتن خودت را دریابی، این کتاب را بخوان. وقتی به صفحه ی آخر آن رسیدی، خواهی فهمید که زندگی زیباست، تو عشق هستی، فوق العاده ای و همه چیز خوب است!

تعداد بازدید: 485 بار

Robert%20Fisher%20 %D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%AA%20%D9%81%DB%8C%D8%B4%D8%B1

عنوان کتاب: شوالیه ای با زره زنگ زده

نویسنده: رابرت فیشر

مترجم: سروش حجره

تعداد صفحات کتاب: 51 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 1.8 مگابایت

نوع فایل: PDF (RAR)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

بامدادان در این کتاب با اتکا به منابع تاریخی و با استفاده از روشی تحلیلی، به بررسی روایت های مختلف از پیدایش اسلام می‌پردازد. او در این کتاب به این نتیجه می رسد که روایت های سنتی از پیدایش اسلام...
بروزرسانی: 3 روز قبل
تعداد بازدید: 86
کتاب چراغها را من خاموش میکنم که بیش از هشتاد و هشت بار تجدید چاپ شده است، اثر نویسنده‌ای به‌نام زويا پيرزاد است. این رمان درمورد زندگی چند خانواده‌ی ارمنی ساکن آبادان در دهه‌ی ۴۰ است...
بروزرسانی: 17 ساعت قبل
تعداد بازدید: 9510

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *