دانلود کتاب عشق شیرین
اگر از خواندن کتابهای خاطرات و زندگی رزمندگان و شهدا لذت می برید، کتاب عشق شیرین را کتابی جذاب و خواندنی می یابید.
کتاب حاضر، نوشته میرعمادالدین فیاضی، خاطرات شفاهی قاسم زیبایی پور یکی از رزمندگان آزادهی ایرانی است. خاطرات زیباییپور از چهار مقطع است: پیش از جنگ، جنگ، اسارت و پس از اسارت.
ویژگی مشترک خاطرات این مقاطع، چنین به نظر می رسد که در تلاش خالقان این اثر بنا بر این بوده آنچه برای این راوی و در نگاه او خاص بوده روایت شود. نتیجه چنین تلاشی ماندگاری خاطرات به نام همین راوی در ذهن خوانندگانی است که کتابهای خاطرات دیگری هم درباره دفاع مقدس و دوران اسارت آزادگان میخوانند. این که چنین حاصلی تا چه اندازه به دست آمده را باید خوانندگان کتاب «عشق شیرین: خاطرات شفاهی قاسم زیباییپور» با خالقان آن به اشتراک بگذارند.
خلاصه کتاب
تاریخ شفاهی جنگ و انقلاب از چندی پیش در ایران مورد توجه واقع شده است. وقتی خاطرههای جنگ و انقلاب سینهبهسینه و زبانبهزبان نقل میشوند، فرهنگ و تاریخ پویایی را شکل میدهند که میتواند منبع مستندی باشد برای کسانی که میخواهند درباره تاریخ پدران خود به کاوش و پژوهش بپردازند. در کتاب عشق شیرین «قاسم زیباییپور» از آزادگان دفاع مقدس روایت جذابی را از دوران کودکی و نوجوانی؛ پیروزی انقلاب اسلامی؛ جنگ و اسارت با تکیه بر رویکردهای جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، سیاست و… بازگو میکند.
بخشی از متن کتاب
قاسم زیبایی پور متولد 1339 است و زادگاهش روستای «آسیابسر» «طاهرگوراب» در غرب «صومعهسرا». روزگار جوانیاش را در بحبوحه انقلاب اسلامی گذراند، پدرش کشاورز و کدخدای محلشان بود، با او در زمینه اصلاحات ارضیِ انقلاب سفید اختلاف سلیقه داشت. اختلاف طبقاتی و شرایط متفاوت زندگی آدمها برایش جای سؤال بود و نظرات پدرش را برنمیتابید. دوران دبیرستان را در مرزنآباد چالوس در خانه برادر نظامیاش گذراند و از همان دوران به تناسب درک و اقتضای زمانه در شکلگیری حرکت مردمی برای انقلاب سهیم شد. اگرچه در سالهای ابتدای انقلاب متأهل شد و دیرهنگام به خدمت سربازی رفت، ا ما در مقطع پایان جنگ تحمیلی در عملیات نیروهای دشمن به اسارت درآمد و در حالی که به صلیب سرخ معرفی نشده بود و در ایران مفقودالاثر شناخته میشد، بیش از دو سال اسارت خود را در یکی از اردوگاههای تکریت عراق تحمل کرد. به کشور که بازگشت با روحیات دیگری زندگیاش را ادامه داد، اما فراز و نشیبهای زمانه برای او تداوم داشت.
یک روز در اواسط دهه هشتاد، سالها بعد از پایان جنگ تحمیلی، در قالب پروژه «راویان نور» مهمان خاطرات ایشان شدم. در فرصت آشناییام با راوی احساس کردم مکتوب کردن خاطرات ایشان ارزش بازاندیشی به مسائل تجربه شده انسان معاصر را دارد. این موضوع در ذهنم ماند تا چند سال بعد و در میانه دهه نود در فرصت مکتوب کردن آن خاطرات سراغی از ایشان بگیرم و بخواهم که خاطرات سالهای دور و نزدیکش را با جزئیات بیشتری بیان کند. آن روز در میانه دهه هشتاد ایشان با حواسی جمعتر از میانه دهه نود و با تمرکزی بیشتر خاطرات دوران سپری شده را به یاد میآورد. با این حال چون زبان به شعر داشت و دستی بر قلم، بعد از دیدار اولمان گوشههایی از خاطراتش را به نگارش درآورده بود. این اتفاق مهم به این گفتار کمک کرد تا بخشهای فراموش شده ذهن ایشان در بازگویی خاطرات سالهای دور و نزدیک بازخوانی شود. لازم است که از سرکار خانم مهناز رجایی، همسر محترم ایشان نیز یاد کنم که با نگهداشتن نامههای دوران جبهه کمک کرد تا برخی رخدادها و زمانهای عقب و جلو شده ذهن راوی را در ترتیب بخشیدن به تاریخ رویدادها به دست آوریم. اکنون از برخی نامهها که امکان نشر دارد در این مکتوب استفاده کردم. در استفاده از نامهها نثر راوی و شیوه نگارش ایشان حفظ شد تا حس و حال روزهای حضور در جبهه همانطور که در نامهها بوده منتقل شود، اما به خواست ناشر رسمالخط این مکتوب در نامهها لحاظ شد.
بخشی از خاطره ها
در بازار مشهد بابام برایم تسبیح خرید. در جایی هم مرا به اسم صدا کرد که «قاسم جا، بیا، بیا عقب نیفتی، گم نشی»، تکرار که شد، طوطیای آنجا بود که وقتی اسمم را شنید او هم مرا صدا کرد که «قاسم جان بیا بیا…»؛ این اتفاق برایم خیلی جالب بود. وقتی از مشهد برگشتیم هر گنجشکی که میدیدم یاد آن طوطی میافتادم که اسمم را صدا کرده بود. اگر گنجشکی بود که زده بودندش و میخواستند سرش را ببرند، بغض میکردم که این کار را نکنید و نکشیدش. آن طوطی همیشه توی ذهنم بود.
آن موقع زبانم گیر داشت و کمی لکنت داشتم، بعضی حروف را نمیتوانستم خوب ادا کنم. آقای غفاریان به من کتاب داد و الفبا را با من تمرین کرد. طوری شد که سال بعد، یعنی سال ۱۳۴۶، وقتی رفتم مدرسه، کلاس اول ابتدایی نشستم خواندن و نوشتن را بلد بودم و چون تمرین قبلی داشتم خطم از بقیة بچهها بهتر بود. آقای واقف معلم کلاس اول ما بود که از رشت میآمد. خوشتیپ بود و کراوات میزد و خیلی منظم بود. وقتی میآمد داخل کلاس آدم کیف میکرد. همیشه بوی ادکلن میداد. ادارة فرهنگ آن موقع عین ارتش نظم و نظام داشت و معلم بدون کراوات و کتوشلوار حق نداشت بیاید سر کلاس. باید کتوشلوار اتو کشیده میپوشید و با کفش واکسزده و تمیز میآمد سرکلاس. معلم ما قیافهاش خوب بود و اندامش ظریف بود. روزهای اول مشق نوشتن وقتی مشق مرا دید دفترم را به بچهها نشان میداد، میگفت: »بچهها، چقدر خوبه اینجوری بنویسید.
نقد کتاب عشق شیرین
خاطرات قاسم زیبایی پور است. قاسم زیباییپور از جمله آزادگانیست که روایت جذابی از دوران کودکی و نوجوانی، انقلاب اسلامی، جنگ و دوران اسارت دارد، روایتهایی که بیشک از پنجره جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، سیاست و … بازتابدهنده چند دهه از تاریخ ایران است. به اعتقاد نویسنده این کتاب اگرچه زیباییپور به دلیل شتاب فزاینده حوادث جنگ و سختیهای بیش از حد دوران اسارت، برخی رویدادهای این دوران را به خوبی به یاد نیاورده است، اما نامههایی که بین او و همسرش در زمان جنگ رد و بدل شد، بسیاری از مجهولات زمانی را حل کرده است.
نامههایی که نشاندهنده سختیها و ناملایماتیست که مردم ایران چه در جبهههای جنگ و چه در دورافتادهترین روستاهای این سرزمین متحمل شدهاند و هرگز در برابر دشمن عقب ننشستند. خواندن کتاب عشق شیرین را به همه علاقمندان توصیه می کنیم.
شاید به این کتاب ها نیز علاقمند باشید:
تعداد بازدید: 613 بار
عنوان کتاب: عشق شیرین
خاطرات شفاهی قاسم زیبایی پور
گفتگو و نگارش: میرعمادالدین فیاضی
تعداد صفحات کتاب: 304 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 20.5 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب