علی بابا و چهل دزد

دانلود کتاب علی بابا و چهل دزد بغداد

علی بابا نام شخصیتی است خیالی در داستان علی بابا و چهل دزد بغداد. این داستان بخشی است از کتاب هزار و یک شب.

برخی معتقدند این داستان را آنتوان گالاند مترجم فرانسوی به مجموعه هزار و یک شب افزوده است؛ ولی ریچارد اف. برتون مدعی بود که داستان علی بابا بخشی از مجموعه اصلی هزار و یک شب بوده است. داستان های هزار و یک شب شهرزاد قصه گو را می توان از معرو‌ف ترین داستان های جهان برشمرد.

به جرات می توان گفت کمتر کسی در دنیا وجود دارد که نام داستان های هزارویک شب به گوشش نخورده باشد. این داستان ها بیشتر دارای مضامین اخلاقی و عرفانی هستند که علاوه بر جذابیت بالای داستانی درون هر یک از آنها پندی نهفته است. در این مجموعه، داستان های جذاب هزارویک شب به کمیک هایی جذاب تبدیل شده اند که لذت خواندن آنها را چند برابر کرده است. در این کتاب داستان علی بابا و چهل دزد روایت شده است.

بخشی از متن کتاب

سربازها همه با هم به سوی آسمان شب پرواز کردند و پشت برگ‌های درختان اطراف کندو منتظر شدند. درست موقع طلوع آفتاب، سر و کله زنبورهای سیاه پیدا شد، اما قبل از اینکه بتوانند کاری بکنند، زنبورهای عسل به آن‌ها حمله کردند. زنبورهای بزرگ انتظار این حمله ناگهانی را نداشتند. برای همین چیزی نگذشت که شکست خوردند. زنبورهای عسل از این پیروزی بزرگ خوشحال شدند و ملکه از هاچ به خاطر نجات کندو تشکر کرد.

خلاصه کتاب

در زمان های بسیار پیش از این در یکی از شهرهای سرزمین پارس دو برادر زندگی می کردند. نام یکی از برادرها قاسم و دیگری علی بابا بود. پدر دو برادر قبل از مرگش میراث کوچکی را به تساوی بین آنها تقسیم نمود اما این میراث آنچنان نبود که بتواند زندگی راحتی را برای برادرها مهیا سازد لذا هر کدام راه خویش را در پیش گرفتند. قاسم پس از مدت کوتاهی با زن بیوه ای به نام فرخنده از یک خانواده ثروتمند ازدواج کرد و در اندک مدتی در زمره تاجران بسیار ثروتمند شهر درآمد.

علی بابا نیز با دختری به نام ماه منیر از یک خانواده فقیر و آبرومند ازدواج کرد و زندگی خویش را از طریق کار شرافتمندانه هیزم شکنی و با سختی بسیار اداره می کرد. او روزها به جنگل بزرگ حاشیه شهر می رفت و اقدام به جمع آوری هیزم و بوته های خشک می نمود سپس آنها را با سه الاغش به شهر می برد و به متقاضیان می فروخت.

آنگاه با پول اندکی که از این طریق به دست می آورد با قناعت و کاهش توقعات به امرار معاش می پرداخت. یک روز زمانی که علی بابا به جنگل رفته و مشغول جمع آوری هیزم کافی برای بار کردن بر الاغ هایش بود ناگهان از فاصله ای دور چشمانش به یک ابر تیره بزرگ و غبار آلود افتاد آنچنانکه به نظر می آمد، با سرعت به سمت وی در حرکت می باشد و هر لحظه ممکن است به وی برسد…

کتاب های پیشنهادی

• یکشنبه آخر
• وقتی همه چیز فرو می پاشد
• بن لادن پدری که تروریست شد

تعداد بازدید: 5,495 بار