دراکولا

آخرین ویرایش: 4 هفته قبل
دراکولا (nbookcity.com)

دانلود کتاب دراکولا

کتاب دراکولا تأملی غریب و رازآلود در باب دغدغه های زمان خود است. افسانه را با خردگرایی علمی و روان پزشکی و انسان شناسی در هم می آمیزد.

دراکولا، کتاب ترسناکی است که در سال ۱۸۹۷ توسط نویسنده ایرلندی، برام استوکر نوشته شده است. داستان در زمانی در قرن نوزدهم آغاز می‌شود، که جاناتان هارکر، وکیل جوان انگلیسی، به منظور نهایی کردن واگذاری مستغلات انگلستان به کنت دراکولا، به قلعه دراکولا واقع در ترانسیلوانیا سفر می‌کند.

هارکر زمانی که ترس روستاییان را بعد از مطلع شدنشان از مقصد او، می‌بیند، بسیار عصبی می‌شود؛ با این‌حال به راه خود به سمت قلعه ادامه می‌دهد تا مامور کنت او را می‌بیند. راهنمای مرموز او را به سمت قلعه هدایت می‌کند، به سمت تاریکی مطلق.

خلاصه رمان

کتاب دراکولا از رمان‌های کلاسیک دنیا است که تانیا زامورسکی آن را برای نوجوانان بازنویسی کرده‌است. داستان در ۱۸ فصل روایت می‌شود و با سفر قهرمان آن، جاناتان با قطار به ترنسیلوانیا برای معامله با کنت دراکولا آغاز می‌شود. جاناتان وکیل بود و برای شرکت فردی به نام پیترهاوکینز کار می‌کرد. شرکت برای خرید کارفاکس، که ملکی بسیار قدیمی در لندن بود، به کنت مشاوره می‌داد. جاناتان در طول سفر به ترانسیلوانیا، شهر وین را دید، در خیابان‌های بوداپست گشت وگذار کرد، روی پل‌های باشکوه رودخانهٔ دانوب قدم زد، و یک شام فوق‌العاده در رویال هتل کلوزنبرگ خورد؛ جوجه با طعم فلفل‌مجارستانی، غذای مخصوص آن منطقه.

او به دلایلی خیلی عصبی بود و اگر چه تختش در هتل به قدر کافی راحت بود، همه جور خواب عجیب و غریبی دید و فکر کرد که حتماً به خاطر فلفل بوده است! جاناتان بعد از خوردن مقدار بیشتری فلفل، در حلیم صبحانه‌اش، به قطار برگشت تا به سفرش به سمت شرق ادامه دهد. او از پنجره که به بیرون نگاه می‌کرد، سرزمینی را می‌دید سرشار از هر نوع زیبایی، نهرها، رودهای وسیع، شهرهای کوچک و قلعه‌ای بی‌نظیر بر فراز یک تپه.

او در هر ایستگاهی که قطار از آن رد می‌شد، می‌توانست گروه‌گروه آدم‌های جالب را ببیند؛ مثلاً زنانی با آستین‌ها و زیردامنی‌های کاملاً سفید، یا مردان اسلواک که با سبیل‌های کلفت مشکی، کلاه‌های لبه‌دار بزرگ و کمربندها و پوتین‌های کارشدهٔ چرمی گنده، پز می‌دادند. وقتی قطار به بیستریتز در رشته‌کوه‌های کارپاتیان رسید، هوا تاریک‌وروشن بود. کنت دراکولا به جاناتان گفته بود که به هتل گلدن‌کران برود. آنها آنجا منتظرش بودند…

بخشی از متن رمان

جاناتان بعد از خوردن مقدار بیشتری فلفل، در حلیم صبحانه‌اش، به‌ قطار برگشت تا به سفرش به سمت شرق ادامه دهد. او از پنجره که به بیرون نگاه می‌کرد، سرزمینی را می‌دید سرشار از هر نوع زیبایی، نهرها، رودهای وسیع، شهرهای کوچک و قلعه‌ای بی‌نظیر بر فرازیک تپه او در هر ایستگاهی که قطار از آن رد می‌شد، می‌توانست گروه‌ گروه آدم‌های جالب را ببیند؛ مثلا زنانی با آستین‌ها و زیردامنی‌های کاملا سفید، یا مردان اسلواک که با سبیل‌های کلفت مشکی، کلاه‌های لبه‌دار بزرگ و کمربندها و پوتین‌های کارشده چرمی گنده، پز می‌دادند. وقتی قطار به بیستریترا در رشته‌کوه‌های کارپاتیان رسید، هوا تاریک و روشن بود.

کنت دراکولا به جاناتان گفته بود که به هتل گلدن کرانا برود. آن‌ها آنجا منتظرش بودند. پیرزن صاحب هتل بعد از خوشامدگویی به جاناتان، همان‌ دم در، با نگرانی و دل‌شوره نوشته‌ای را به دست او داد: دوست من خوش‌آمدید. بی‌صبرانه انتظارتان را می‌کشم. امشب خوب بخوابید؛ فردا در آخرین مرحله از سفرتان با کالسکه به قلعه من می‌آیید. اطمینان دارم که از اقامت در ملک زیبای من لذت خواهید برد و دوستتان، دراکولا جاناتان از پیرزن پرسید: «شما کنت را می‌شناسید؟ می‌توانید از قلعه‌اش برایم بگویید؟» اما پیرزن به‌جای پاسخ دادن فقط روی سینه‌اش صلیب کشید بعد هم کلید اتاق را به او داد و باعجله رفت.

درهرحال، فردا صبح زود پیرزن سراسیمه در اتاق او را کوبید و فریاد زد: «هی! مرد جوان، مگر نباید بروی؟» جاناتان جواب داد: «البته که باید بروم؛ چون باید قرارداد مهمی را با کنت تنظیم کنم » پیرزن پرسید: «اما می‌فهمی کجا و در چه روزی داری می‌روی؟» بعد هم منتظر جواب نماند و ادامه داد: عید سنت جورج است در نیمه‌شب امشب، شیاطین وجود انسان‌ها را تسخیر می‌کنند» جاناتان سعی کرد پیرزن را آرام کند اما هیچ فایده‌ای نداشت. پس با جدیت تکرار کرد که باید کارش را انجام دهد و آن شب، طبق برنامه، در آخرین مرحله از سفرش می‌بایست با کالسکه به قلعه دراکولا برود. زن شمایل عیسای مصلوب را از گردن خود باز کرد. بعد هم دستش را دراز کرد و شمایل را دور گردن جاناتان انداخت و گفت:

«خوب، پس حداقل به خاطر مادر بیچاره‌ات هم که شده، این را بگیر» و در کمال تعجب یک بوته سیر را محکم در دست او فشرد. بعد از رفتن پیرزن جاناتان صلیب را از گردنش باز کرد و به آن نگریست. فکر کرد هم صلیب و هم سیر را دور بیندازد. او این حرف‌هایی را که کشیش‌های قدیمی می‌زدند، حقیقتا باور نداشت و به آن‌ها معتقد نبود. به هر ترتیب، احساس نگرانی و دلهره‌ای غریب و مداوم باعث شد دوباره صلیب را دور گردنش بیندازد. آن روز عصر وقتی کالسکه رسید، به‌ سرعت جمعیت کوچکی دور آن جمع شد. جاناتان چمدان به دست قدم زنان از کنار کالسکه‌چی، پیرزن صاحب هتل، و برخی دیگر از مسافران هتل گذشت. ظاهرا همه به او خیره شده بودند و داشتند درباره‌اش حرف می‌زدند.

معرفی نویسنده کتاب دراکولا

برام استوکر نویسنده‌ای ایرلندی و خالق رمان‌ها و داستان‌های کوتاه بسیاری است. زندگی وی تا نوجوانی، درگیر بیماری‌ای بود که سبب شد چند سال از عمر خود را در رختخواب بگذراند. تجربیات دوران نقاهت تأثیر ارزشمندی در زندگی وی بر جای نهاد. استوکر رمان‌های بسیاری نوشته است؛ اما مشهورترین داستان او، دراکولاست که به‌سبب حضور خون‌آشامی به نام کنت دراکولا بر سر زبان‌ها افتاد. پیش از شروع نگارش این داستان، استوکر هشت سال از عمرش را صرف تحقیق و بررسی در فرهنگ‌های اروپا و خواندن افسانه‌های مربوط به خون‌آشامان کرده بود. «دراکولا» رمان بخش‌بندی شده‌ای است که به‌صورت خاطرات ثبت شده، تلگراف‌ها و نامه‌های ارسال‌شده بین افراد نگاشته شده است.

خواندن رمان دراکولا را به تمام علاقمندان داستان های ترسناک پیشنهاد می کنیم.

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 17,398 بار

Bram%20Stoker%20 %D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%85%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%DA%A9%D8%B1

عنوان کتاب: دراکولا (دو جلد)

جز برترین رمان های انگلیسی گاردین

از پرفروش ترین کتاب ها در ایران 

جز برترین رمان ها در بریتانیا

از برترین آثار تبدیل شده به فیلم و سریال

جز برترین داستان های ژانر وحشت 

جزو برترین داستان های گوتیک 

جز برترین کتاب ها با شخصیت های شرور

جزو برترین رمان های نامه نگارانه

جز رمان های برگزیده در ژانر ماجرایی

نویسنده: برام استوکر

مترجم: جمشید اسکندانی

تعداد صفحات کتاب: 704 و 691 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 8.34 و 8.48 مگابایت

نوع فایل: PDF (RAR)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

کتاب موج آفرینی برگزیده‌ ای است از مقالات ماریو بارگاس یوسا که در انتخاب آن سعی شده دیدگاه‌های ادبی، سیاسی و علایق متنوع نامبرده منعکس گردد. مقالات اخیر نویسنده که اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود را در برمی‌گیرد، نیز در این مجموعه گردآمده است...
بروزرسانی: 1 سال قبل
تعداد بازدید: 338
سروده‌ ای است درباره‌ی دوستی و مهربانی، به همراه تصاویری زنده و زیبا. سگ و خروسی با هم دوست هستند و در جنگل زندگی می کنند یک روز که خروس تنهایی در جنگل قدم می‌زند. روباهی تعقیبش می‌کند، خروس بالای درخت فرار...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 294

یک پاسخ

  1. کتاب خیلی خوبی بود در کل با استفاده از دفترچه خاطرات افراد نوشته شده بود و صرفا سوم شخص نبود!و اینکه داستان شمارو محو خودش میکنه و انقدر مجذوب خوندش میشید که گذر زمان رو حس نمیکنید !در ضما از فیلمش خیلی بهتر بود! و اینم بگم کامل بود ولی نویسنده بد نبود کهگاهی داستانو از زبان خودش تعریف میکرد و فقط به خاطرات افراد بسنده نمیکرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *