دانلود کتاب ملاصالح
اگر کتابی میخواهید که درباره دفاع مقدس اغراق نشده باشد حتما کتاب ملاصالح به قلم رضیه غبیشی را بخوانید!
غبیشی همسر پاسدار شهید جانباز حاج محمود عطشانی، دارای چهار فرزند پسر است که ۳ فرزندش در بحبوحهی جنگ به دنیا آمدهاند. خانم غبیشی در جنگ به عنوان مترجم و تدارکات و روابط عمومی سپاه فعالیت کرده است.
او در تاریخ ۷/۱۲/۵۹ ازدواج کرده و به علت محاصرهی شهر به بندر چوئبده رفته و بعد از آن به جزیره مینو رفته و شروع به نوشتن خاطرات جنگ کرده است. پرویز پرستویی گفته است: هرکس دغدغهی آشنایی با فرهنگ ایثار در دفاع مقدس را دارد، حتما کتاب ملاصالح را مطالعه کند.
خلاصه کتاب
در این کتاب روایتی شگفت انگیز و تکان دهنده از صالح قاری خواهید خواند. کتاب ملاصالح، زندگینامهی صالح قاری، اسیر جنگ ایران و عراق است که در طول اسارت، مترجم گروهی 23 نفره از اسرای ایرانی شده بود. این کتاب به مبارزات ملاصالح قبل از انقلاب و همینطور زندگی او در سالهای آغازین جنگ میپردازد. ملاصالح یکی از معدود افرادی است که سابقهی زندانی شدن در 3 حکومت و رژیم متضاد را دارد.
گروه موسوم به 23 نفر، تعدادی از رزمندگان کودک ایرانی بودند که در جریان جنگ تحمیلی در سال 1361 به اسارت نیروهای عراقی درآمدند. اسارت این گروه از رزمندگان، پس از بازپسگیری خرمشهر به دست نیروها و رزمندگان ایرانی، صورت گرفت و صدام که بهدنبال سوءاستفاده و بهره برداری تبلیغاتی از این مسئله بود، دستور داد گروه 23 نفر را از دیگر اسرا جدا کنند و به کاخش بیاورند.
دیداری بین اعضای این گروه و صدام در حضور رسانههای عراقی صورت میگیرد که در آن صدام خود را از اینکه این رزمندگان کودکانی بیش نیستند، ناراحت نشان میدهد و حتی میگوید: «تمامی کودکان دنیا، کودکان ما هستند.» صدام در پایان قول میدهد با موافقت کمیتهی بینالمللی صلیب سرخ این اسرا را آزاد کند. در این دیدار، اسیر ایرانی دیگری هم حضور داشت که در آن زمان کمتر مورد توجه قرار گرفت.
او ملاصالح قاری بود که بهعلت تسلط به زبانهای عربی و فارسی، گفتههای صدام را برای اعضای گروه 23 نفر ترجمه میکرد. کتاب ملاصالح به روایت زندگی این اسیر ایرانی میپردازد و حوادثی که پس از این دیدار برای ملا صالح رخ دادند را روایت میکند. صدام در سال 1364، ملاصالح را به همراه 500 اسیر دیگر آزاد میکند.
اما مقامات اطلاعاتی و امنیتی ایران، به او سوءظن داشتند و بههمین علت او را دستگیر میکنند و مورد بازجوییهای فراوان قرار میدهند. ملاصالح که پیش از انقلاب به علت فعالیتهای سیاسیاش توسط ساواک دستگیر شده بود و در جنگ تحمیلی هم برای دفاع از کشورش جنگیده بود، حال باید بیگناهی خود را اثبات میکرد و نشان میداد هیچ همکاریای با بعثیها و صدام نداشته است.
ملا صالح در مدت اسارت خود کمک بسیاری به اسرای ایرانی کرد و همدم آنان در لحظههای سخت اسارت بود و در موارد بسیاری باعث نجات جان آنان میشود. کتاب ملاصالح را به دوستداران کتابهای سرگذشت و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از متن کتاب
در کتاب ملاصالح میخوانیم: اتاقی که منافقین و مأموران استخبارات در آن جمع شده بودند، نسبتاً بزرگ بود. میز مستطیل شکل بزرگی کنار دیوار بود که پشت آن چندین صندلی قرار داشت. مقابل میز، صندلیهای سفید پلاستیکی چیده شده بود. رئیس استخبارات، ابو وقاص، فؤاد سلسبيل و دارو دستهاش پشت میز بودند و روبه رویشان مأموران زندان و استخبارات نشسته بودند.
نشستن برایم سخت بود، انگار صندلی میخ داشت. از بس پشتم درد میکرد نمیتوانستم راحت بنشینم. تبو لرز داشتم و باریکه خونی از دهانم جاری و اشکم سرازیر بود. برایم مهم نبود کسی اشکم را میبیند یا نه. صدایی آشنا که دائم به من فحش میداد و خواستار اعدامم بود، شنیدم. سرم را به زور بالا آوردم و از لای پلک ورم کرده و خونیام نگاهی به صاحب صدا انداختم. فؤاد بود. زمزمه کردم لاحول و لا قوة الا بالله…
خودم را به خدا سپرده بودم، مثل گوسفندی بودم در میان گله گرگهای درنده. رئیس استخبارات و ابو وقاص، شروع به بازجویی کردند. – لیش چذبیت علینه و ماگلت شغلک الاصلی؟ گیج و منگ سر برداشتم و نگاهی به او کردم. صدایم به سختی بیرون میآمد. ورم دهانم مانع از حرف زدن میشد: – سیدی! انتم ما آسرتونی بیل جبهات، انتم اسرتونى على لنجه. دستهایش را روی میز در هم مشت کرده بود…
به من خیره مانده بود و به حرفهایم گوش میداد -قربان! من یک کارمند ساده در رادیو آبادان بودم که هرچه آنها مینوشتند، میخواندم. من کار چندانی نمیکردم. من خیانتی نکردهام بلکه اینها که اعدام من را میخواهند به شما خیانت کردند، نه من. با شنیدن این حرف فؤاد مثل بمب ترکید. از جایش بلند شد و با فریاد گفت: – شوفو شنو گاعد ایگول! کله چزیب! رئیس استخبارات به فؤاد نگاهی انداخت و گفت: (ص99 کتاب ملاصالح)
وقتی دیدم رئیس استخبارات و ابو وقاص با دقت به حرفهایم توجه میکند، کمی روحیه گرفتم و ادامه دادم: – سیدی اینها به شما گفتند اسلحه به ما بدهید عربهای خوزستان را مسلح میکنیم و با کمک آنها خوزستان را جدا میکنیم. سیدی به شما دروغ گفتند؛ چون پولها و اسلحه هایی که از شما گرفتند بین عشایر خودشان تقسیم کردند و هیچ کار مثبتی برای شما نکردند.
صدای یکی دیگر از سران منافق که با عصبانیت فریاد میزد شنیده شد: سیدی! هذه الملعون یچزیب و يخدعكوم. لازم ينعدم. از شنیدن صدای منافق دومی قلبم فرو ریخت و رنگم پرید. پاهایم به وضوح به لرزه افتاده بود. خودم را در حلقه کفتارها میدیدم. میدانستم با پایان این جلسه محاکمه کارم ساخته و دیگر هیچ امیدی به نجات خود نداشتم. امیدوار بودم با این حرفها رئیس زندان را راضی کنم تا فؤاد سلسبیل و گروهش دست از من بردارند.
خودم را به خدا سپرده بودم و نجاتم را از او میخواستم. سران منافق هر کدام چیزی دربارهام میگفتند تا بعثیها من را به آنها تسلیم کنند. وقتی دیدم رئیس استخبارات و رئیس زندان، شش دانگ حواسشان به حرفهای فؤاد سلسبیل و گروهش است، یکباره انگار نوری در دلم تابیدن گرفته باشد، چیزی به ذهنم خطور کرد که امیدوار شدم باعث نجاتم شود. (ص100 کتاب ملاصالح)
با صدایی رساتر و دردناک با توکل به خدا و ائمه ادامه دادم: -سيدي الرئيس اجازه بدهید مطلبی بگویم و ادامه دادم: قربان اینها هیچ کار مثبتی نکردند و شما را وارد منجلابی کردند که آن سرش ناپیداست. جوان هایتان دارند کشته میشوند و این جنگ هم معلوم نیست کی تمام میشود. انقلاب که شد، اینها شاهدوست ماندند و با شاه دوستها و ساواکیهای عربستیز خوزستان همکاری میکردند و خیلیها را در خرمشهر کشتند.
دروغ میگویند که ضد شاه بودند. من آدمیام که ضد شاه بودم. من سالها در زندان شاه بودم و شکنجه شدم، نه اینها. سکوتی سالن را فرا گرفته بود. وقتی دیدم همه کسانی که آنجا هستند به دقت به حرف هایم گوش میدهند بیشتر جرئت کردم. دردهایم را فراموش کرده بودم. سرپا ایستادم: – سیدی اگر حرفهایم را باور ندارید من شاهدی دارم که حرفهای من را تأیید میکند….
نقد کتاب ملاصالح
زندگی ملاصالح به چهار دوره اسارت تقسیم میشود. سه موردش را با خواندن کتاب ملاصالح متوجه میشوید و یک دوره اسارت تمام نشدنی هم خاطرات و کابوسهای آن سه دوره است که واقعا دلهره آور است! با خواندن چنین کتاب هایی، استقامتِ ایمان این روحانی مبارز ساعتها فکرتان را درگیر خواهدکرد…
رضیه غبیشی کتاب ملاصالح را با زبانی بسیار صمیمی نوشته که باعث شده مخاطب با ملاصالح قاری همذات پنداری کند و حسِ یأس، ناکامی و درعینِ حال وطن پرستیاش را لمس کند. داستان زندگی و فداکاریهای ملاصالح بهقدری جذاب است که خواندن آن را به همه توصیه میکنیم. ازطرف دیگر، علاقهمندان به زندگی اسرای جنگ تحمیلی، از مطالعه آن بهطور ویژهای لذت خواهند برد.
کتاب ملاصالح داستان زندگی آزاده ایرانی است که به اجبار به ترجمه اوامر و کلام نیروهای عراقی تن میدهد. صالح قاری وطن پرستی بود که سراسر عمرش را وقف مقاومت و دفاع از ایران کرد. وی پس از آزادی از استغفارات به جرم خیانت به ایران زندانی شد و از سوی وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت تا بلاخره بیگناهی وی اثبات گردید و با نامه سید علی اکبر ابوترابیفرد آزاد شد.
با مطالعه کتاب ملاصالح به مظلومیت، ایمان، روح بزرگ و رنجش های عمیق این مرد و امثال او قلبا ادای احترام میکنید!
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 58 بار
عنوان: کتاب ملاصالح
سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق
نویسنده: رضیه غبیشی
مترجم: –
تعداد صفحات کتاب: 250 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 17.34 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب