دانلود کتاب همین حالا
گیوم موسو، در رمان همین حالا یکی از تماشایی ترین گره گشاییها را به خواننده عرضه می کند.
کتاب پیش رو داستانی عاشقانه است که نویسنده در آن با کنار هم قرار دادن اتفاقاتی غیرقابل باور در کنار یکدیگر، بار دیگر استادیاش را در تعلیق و رازآلود کردن نشان میدهد.
خلاصه کتاب
گیوم موسو در کتاب همین حالا داستان دختری به نام لیزا را روایت میکند که عاشق بازیگری است. لیزا برای امرار معاش و تامین هزینه های تحصیل در رشتهی هنرهای نمایشی در کافهای در منهتن نیویورک کار میکند. شبی لیزا در کافه با پسری به نام آرتور کاستلو آشنا میشود. آرتور پزشک جوانی است که در اورژانس کار میکند. از نظر لیزا او مردی تمام عیار است و با دیگران تفاوت دارد. لیزا میداند که آرتور شبیه هیچکس نیست. پس در شهر بزرگی مثل نیویورک مردهای جوانی مثل آرتور هستند. لیزا همهی سعی خود را میکند تا آرتور عاشق او شود.
لیزا در این مسیر هر خطری را به جان میخرد تا آرتور به او علاقهمند شود. اما لیزا از هویت واقعی آرتور بیخبر است تا زمانی که آرتور حقیقت وحشتناکی را فاش میکند. حقیقتی که مانع عشق لیزا میشود. گیوم موسو در رمان خود تمام مهارت خود را به کار برده تا با کنار هم گذاشتن اتفاقاتی غیرقابل تصور که در دل شهر بزرگی مثل نیویورک میافتد رمانی فراتر از انتظار مخاطب ارائه کند.
رمان همین حالا پنج فصل دارد که نویسنده هر فصل را با جملهای از فردی معروف آغاز میکند. همچنین موسو در مقدمهی کتاب جملهای از نویسندهی معروف ژانر وحشت نویس «استیون کینگ» آورده که: «عشق دندانها و گزشهایی دارد که هرگز بهبود نمییابد.» در این داستان هم به نوعی میتوان دید که موسو در داستانهایش شبیه کینگ عمل میکند. او در این داستان از عنصر تعلیق به شکل هوشمندانه و خلاقانه استفاده کرده است بهطوری که خواننده میخواهد رمان را بدون هیچ توقفی تا صفحه آخر بخواند.
بخشی از متن کتاب
من، درحالیکه گوشه چشمی او را برانداز میکردم، نانشیرینیها را با سروصدا میجویدم. او دو ماه پیش، پنجاه سالگیاش را جشن گرفته بود، اما به علت آن موهای سفید و چروکهای صورتش، به راحتی ده پانزده سال را بیشتر نشان میداد. با اینهمه، منشی زیبا، خطوط چهره منظم و چشمهای آبی آسمانیاش را که به پل نیومن مشابهت داشت، حفظ کرده بود. آن روز صبح کت و شلوار مارکدار و کفشهای راحتی سفارشیاش را کنار گذاشته و به جای آن، یک شلوار قدیمی خاکی رنگ، یک پلوور ساییده شده شبیه پلوور رانندههای کامیون و یک جفت کفش سنگین چرمی ضخیم مانند کفشهای کارگران ساختمانی پوشیده بود.
او، همچنان که قهوه تلخ دوستداشتنیاش را فرو میداد، گفت: «چوبدستیها و طعمهها توی ماشینه. اگه همین حالا راه بیفتیم، تا ظهر به برج فانوس دریایی میرسیم. زود یک چیزی میخوریم و بعد میتونیم تمام بعدازظهر سربهسر ماهیهای طلایی بذاریم. اگه خوب ماهی بگیریم، وقت برگشتن سری به خونه من میزنیم. ماهیها رو با گوجهفرنگی، سیر و روغن زیتون توی کاغذ فویل کباب میکنیم.» طوری با من حرف میزد که انگار همین دیشب همدیگر را دیده بودیم. یک جای کار میلنگید، اما پیشنهاد او بد نبود. درحالیکه قهوهام را جرعهجرعه میچشیدم، به ذهنم رسید این فکر گذراندن وقت همراه با من ناگهان از کجا به ذهنش خطور کرده بود.
در این سالهای اخیر، رابطه ما تقریبآ به صفر نزدیک شده بود. من کوچکترین فرزند خانوادهای با دو پسر و یک دختر بودم و چندی دیگر بیستوپنج ساله میشدم. خواهر و برادرم، با موافقت نیکخواهانه پدرم، به اداره شرکت خانوادگیمان، ــ یک دفتر کوچک تبلیغاتی در منهتن ــ که پدربزرگم آن را تأسیس کرده بود، ادامه دادند و آن را به جایی رساندند که حالا امیدوار بودند تا چند هفته دیگر بتوانند به یک گروه بزرگ ارتباطی بفروشند. اما من، همیشه خود را از جریان امور آنان کنار کشیده بودم. من جزو این خانواده بودم، اما «از دور» چیزی شبیه به یک عموی خوشگذران که برای زندگی به کشوری دیگر رفته است و تنها در مراسم صرف غذای جشن شکرگزاری میتوان بدون ناراحتی او را دید…
نقد کتاب همین حالا
رمان همین حالا، نوشتهی گیوم موسو، داستان زندگی مردی به نام آرتور است که از خاطرات کودکیاش با او همراه میشویم، رابطهاش با پدرش را میبینیم و ضربههایی که از نظر خودش از او خورده است تا زمانی که شخصیتش شکل گرفته و به جوانی بیست و پنج ساله تبدیل میشود و زندگی روزمرهی سادهاش را میگذراند. تا اینکه پدرش برای بازگویی رازی، به سراغ او میآید؛ پس از فهمیدن این راز، کنجکاوی آرتور باعث میشود دست به کاری بزند که باعث آغاز ماجرایی رمزآلود و جدید در زندگیاش میشود.
ماجرایی که جدالی عجیب برای او میسازد. جدال با زمان. آرتور با اتفاقاتی دست و پنجه نرم میکند که تا نیمههای داستان دلیلش را نمیداند و گویی در دریایی سیاه گمراه و سرگردان شده است. در نیمههای راه با پدر بزرگش رو به رو میشود و متوجه روند اتفاقاتی میشودکه در پیش روی خود دارد. در همین حال، درگیر رابطهای عاشقانه میشود. با زنی آشنا شده ، ازدواج میکند و بچهدار میشود؛ اگرچه درصورتی که در حال مطالعهی داستان باشید، تمامی این وقایع برای شما بسیار غیرمنتظره مینمایاند و با تمام ازدواجها و فرزندان در رمانهای دیگر متفاوت است.
عشق در رمان همین حالا، ویژگیهای خاصی دارد که با خواندن آن به آنها پی میبرید؛ این تفاوتها به خاطر همان جدال مذکور با زمان است. زمان شاید مهم ترین عنصر زندگی انسان باشد.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 320 بار
عنوان کتاب: همین حالا
نویسنده: گیوم موسو
مترجم: سعیده بوغیری
تعداد صفحات کتاب: 218 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 14.42 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب