دانلود کتاب لحظات لطف
ناگهان اتفاقی معجزهآسا رخ می دهد و مشکلمان حل می شود. کتاب لحظات لطف در مورد حضور خدا در زندگیمان صحبت می کند.
کتاب های نیل دونالد والش به طرز شگفت انگیزی الهام بخش هستند. والش در این کتاب توضیح داده چگونه در شرایط ضروری که هیچ انسانی نیست دستتان را بگیرد، خالق معجزه زندگی خود باشیم؛ و اینکه چرا قبلا به خواسته هایمان نرسیدهایم. با الهام از این کتاب، معجزه را در زندگیتان در شرایطی بسیار اورژانسی تجربه خواهید کرد.
نویسنده در مورد لحظاتی از زندگی ما انسانها صحبت میکند که خداوند حضورش را در زندگی نشان میدهد و ما را در آغوش میکشد. این اثر جذاب تجربههای واقعی مردم از حضور معجزهآسای خداوند در زندگی را دربردارد که برخی از این لحظات به شیوههای مختلف در زندگی ما نیز وجود داشته است.
خلاصه کتاب
هنگامی که ما خدا را در آغوش میکشیم، خدا نیز ما را در آغوش میکشد. در واقع پیام این کتاب همین است. کتاب لحظات لطف دربارۀ لحظاتی از زندگی ماست که خدا قدم پیش میگذارد و ما را در آغوش میکشد. این در آغوش کشیدنها به شکلهای گوناگونی پدید میآیند و شما بسیاری از آنها را در این کتاب خواهید دید. والش در این کتاب سوالی اساسی را مطرح میکند:
آیا بسیاری از مردم حضور خداوند را در زندگی لمس میکنند؟ افراد بعد از تجربه این لحظات چه میکنند؟ برخی آن را کنار میگذارند، برخی در مورد آنها هیچ نمیگویند، برخی آنها را مینویسند و… اما بعضی مانند افراد حاضر در این کتاب، لحظات لطف زندگیشان را با دیگران به اشتراک میگذارند تا دیگران نیز از آنها الهام بگیرند و یا بیاموزند.
نیل دونالد والش این تجربیات واقعی را همراه با تفسیرها و مطالب غنی خود در این کتاب پیش روی ما گذاشته است. با خواندن این اثر در مورد معجزات و چگونگی به وجود آمدن آنها در زندگی انسانها میآموزیم. دربارهی سحر خداوند، شرایط خارقالعاده، رویدادهایی که توضیحی برای آنها وجود ندارد و… خواهیم خواند.
اگر به دلیل مشکلات و سختیهای زندگی امید خود به خداوند را از دست دادهاید، خواندن این کتاب میتواند برایتان راهگشا و الهامبخش باشد. کتاب لحظات لطف نوری دوباره به دلهایمان میآورد و نقش خداوند را در زندگیمان پررنگتر از همیشه میکند.
بخشی از متن کتاب
او از میان در عبور کرد و خودش را در تاریکی کامل یافت؛ تاریکی مطلق! حتی ذره ای نور از هیچ جا وارد اتاق نمیشد. جیسن گفت: «عجب!» و دستش را دراز کرد تا چراغ را روشن کند که ناگهان احساس کرد در خلأ با سرعتی وحشتناک پیش میرود. ذهنش فریاد کشید: «من میمیرم. اصلاً هوا نیست. خیلی تند میروم.» آنگاه فهمید چه باید بکند؛ باید اعتماد میکرد. این کاری بود که همیشه هنگام رویارویی با رویدادهای عجیب انجام میداد. پس به درگاه خدا دعا کرد.
این کار برای او بسیار طبیعی به نظر میرسید. جیسن همیشه در برابر مسایل روحی گشوده بود و احساس میکرد رابطه نزدیک و صمیمانه ای با خدا دارد. پشتیبانی و هدایتی که باور داشت از این رابطه دریافت میکند، بخش مهمی از زندگی اش را تشکیل میداد. ایمان و اعتماد او هیچ گاه سست نشد. جیسن همیشه مطمئن بود که خدا او را دوست دارد و مواظبش است. او اکنون به آن جایگاه مطمئن میرفت.
جیسن بی درنگ احساس کرد که در امنیت کامل احاطه شد. احساس گرمی بود؛ آرامشی کامل و ژرف. تپش قلبش اندک اندک آرام شد و با حیرت به اطراف نگریست. او در هوا پرواز میکرد. تاریکی جای خود را به منظره ای نفس گیر از ستاره ها، سیاره ها، ماه ها، سیارک ها، ستاره های دنباله دار و همه گونه اجرام فضایی داده بود. جیسن گاردهم مبهوت بود: «آیا هشیاری ام را از دست داده ام؟ آیا این تخیلات من است؟»
در حالی که ستاره ها را میدید که به سرعت از کنارش رد میشدند، با شگفتی به زیبایی بی نظیری که با سرعت غیر قابل تصوری از میان آن عبور میکرد، زل زد. او سفر کرد و سفر کرد. نه احساس سرما میکرد و نه گرما، فقط هشیار بود که ستاره ها بدون صدا از کنارش می لغزند و رد میشوند جیسن فکر کرد: «کجا میروم و چرا به آنجا برده میشوم؟» اما دوباره عشق خدا را به یاد آورد: «اعتماد کن» بی درنگ احساس کرد که سرعتش کم میشود. سپس متوقف شد.
در برابر جیسن چیزی مانند یک دیوار وجود داشت. دیواری بزرگ و طلایی که با نوری غیر زمینی می درخشید. آن دیوار به اندازه ای بلند بود که او نمی توانست بالای آن را ببیند و از دو سو هم بی انتها به نظر میرسید. زیبایی آن حیرت انگیز بود و جیسن نمی توانست آنچه را میبیند باور کند. او در فضا حرکت کرد و رو به روی آن دیوار رسید. به آرامی پنجره ای برجسته پیش چشمانش شکل گرفت و دو لنگه آن باز شد. به نظر جیسن آن، پنجره ای به سوی ابدیت بود و روح میتوانست از میان آن به بهشت پرواز کند.
چرا باید این کتاب را بخوانیم؟
آنان که در اندوه از دست دادن عزیزی زانوی غم به بغل گرفتهاند، میتوانند با خواندن این کتاب، جان خود را جلا دهند و با روحیهای قوی به زندگی بازگردند. همچنین کتاب لحظات لطف، نور امیدی به دلهای ناامید از مادیات میتاباند و نقش پروردگار را در زندگی پررنگتر میکند.
نقد کتاب لحظات لطف
نیل دونالد والش که به طور عمیق باور دارد پروردگار در همهٔ لحظات زندگی کنار انسان است و حضور خود را با معجزههای پیاپی به انسان نشان میدهد، در کتاب لحظات لطف داستانهای واقعی از معجزات حضور خداوند در در زندگی به رشتهٔ تحریر درآورده است. نثر این کتاب چنان شیرین و روان است که خواننده را بیدرنگ به خواندن وامیدارد.
نویسنده در مقدمهای، از حضور خداوند در زندگی و لحظههایی که خود را بر انسان آشکار میکند، سخن گفته است. او با این باور که پرسش از وجود خدا، پرسشی متعلق به همهٔ زمانها است، تاکید میکند کافیست انسان آغوش خود را به روی پروردگارش باز کند تا نه فقط خدا او را در آغوش مهر و لطف بیکران خود جای دهد، بلکه پیش از او، با آغوشی باز و پرمهر در انتظارش است.
والش در سرتاسر این کتاب، نامههای خوانندگان خود را در مورد لحظههای معجزهآسای حضور خدا در لحظههای خاص با قلم گیرایش بازنویسی کرده و با زکاوت، نکاتی مهم را در هر بخش با خواننده در میان گذاشته است. این لحظههای معجزهآسا، با توجه به موضوع، در ۲۱ بخش مختلف روایت شدهاند و چنان جذاب و در دسترساند که خواننده میتواند چنین لحظههایی را در زندگی خودش هم به یاد آورد.
کتاب لحظات لطف در نگاه اول، میتواند کتابی جذاب برای همهٔ گروههای سنی و در هر ردهٔ فرهنگی و اجتماعی باشد. اما این کتاب، روشنگر همهٔ کسانی است که جانی مشتاق برای دریافت عشق الهی و معجزههای او دارند. همچنین این کتاب برای همهٔ آنهایی که از مشکلات و کاستیهای زندگی به تنگ آمدهاند، راهگشا و امیدبخش است.
روزانه چند صفحه از کتاب لحظات لطف را بخوانید و بعد این احساس را تجربه کنید که واقعاً تنها نیستید و هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست!
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 179 بار
عنوان کتاب: لحظات لطف
هنگامی که خدا ناگهان بر زندگی ما تاثیر می گذارد
نویسنده: نیل دونالد والش
مترجم: فرناز فرود
تعداد صفحات کتاب: 241 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 21.63 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب