هزار رمز و راز عشق

دانلود کتاب هزار رمز و راز عشق

همه پنج داستان مجموعه هزار رمز و راز عشق درباره زن و عشق های اوست.

عشق هایی که به لطافت حریر و استواری صخره ها به تلاطم تند باد ها و خشونت گرداب هاست و برخاسته از وجودی پوشیده در هاله ای از ابهام. خانم پرل باک با ظرافت و شکیبایی و لطافتی که خاص کلام اوست «زن» را در کالبد واژه واژه های عشق و نفرت مهر و قهر و لطف تفسیر کرده است. 

برای نمونه، قهرمان داستان نخست، زن جوانی است به نام “الینور “که در سایه مادر شوهر متوفایش زندگی می‌کند تا آن که سرانجام طغیان می‌کند و شبح مادر شوهر را درهم می‌شکند.

خلاصه کتاب

پرل باک با درون نگری خاص خود، در بیان حادثه ای از غم و شادی و عشق، تارهای قلب ها را به ترنم وا می دارد. خانم باک، اینبار پنج قصه بلند را در یک مجموعه گرد آورده است. نخستین قصه کتاب هزار رمز و راز عشق، زن شگفت انگیز نام دارد. 

قهرمان این قصه زن جوانی است به نام الینور که در سایه مادر شوهر متوفایش زندگی می کند تا آنکه سرانجام طغیان می کند و شبح مادر شوهر را در هم می شکند. در قصه دوم با عنوان هرکجا، هر زمان زنی میان سال, شوهرش رااز دست داده، می رود تا دگر باره تن به ازدواج دهد.

و آنگاه که در می یابد دخترش نیز در سنین نوجوانی سودای ازدواج دارد, انچنان بهت زده می شود که حادثه ای دیگر افریده می شود. صبح در پارک، سومین قصه کتاب هزار رمز و راز عشق، قصه هنرمند نقاشی است که با مردی که او را ترک گفته بر خورد می کند و این برخورد غیر منتظره صحنه هایی پر جاذبه می افریند.

خانم پرل باک، انگاه که در دریای خیال خویش جسد زنی را که امواج بی ترحم به ساحل افکنده اند, می بیند, قصه زنی در امواج خلق می کند و مرگ این زن زمینه ای می گردد تا همسری قصه رنج های خویش را با شوهرش در میان می گذارد.

و هزار رمز و راز عشق ـ داستان زن جوان 19ساله شوهر مرده‌ای است که در اعماق ذهن می کوشد تا همچنان خاطره شوهری را که زود هنگام از دست داده, زنده نگه می دارد.

فهرست کتاب

• زن شگفت‌انگیز
• هر کجا و هر زمان
• صبح در پارک
• زنی در امواج
• هزار رمز و راز عشق

بخشی از متن کتاب هزار رمز و راز عشق

دلم می خواهد امشب سری به شما بزنم… اگر اشکالی ندارد؟ گرانت مشتاقانه پرسید: می آیی؟ خیلی هم خوشحال می شویم. مگر نه پدر؟ آقای سی بوری زیر لب گفت: بله… بله… البته.” سرش پایین بود و با نوک عصا گل هایی را که به کفشرهای سیاه واکس خورده اش پاشیده بود پاک میکرد. گرانت با گرمی پرسید: چرا با ما نمی آیی؟

– ماشین خودم هست… علاوه بر این اگر ناراحت نمی شوی کمی دیرتر می آیم. البنور اشاره ای به جمعیت کود و گرانت فورا متوجه مسئله شد. خیلی بهتر بود که با آنها نرود. نباید چنین تصور می شد که او چیزی بیشتر از یک دوست است اگرانت گفت: این نهایت محبت تست”.

او بدون آن که جوابی بدهد لبخندی زد و به سوی اتومبیلش به راه افتاد. البنور در طول خیابانی که با درختان بلوط محصور شده بود و خانه بزرگی در انتهای آن قرار داشت، پیش می راند. نمی توانست خانه را بدون خانم سی بوری مجسم کند، مردم به شوخی می گفتند خانم سی بوری خانه اش را عمدا جایی انتخاب کرده است که از بهترین خیابان شهر عبور کند.

جاده ای تقريبا اختصاصی، در این حال آنها به این خانه ستون دار که نمای قرمز آجری داشت، افتخار میکردند و به غریبه هایی که بی توجه از آن جا عبور می کردند، عمارت را نشان می دادند. این جا خانه خانم سی بوری است. او را می شناسید؟

او اولین زنی است که در انتخابات شهرداری شهر میان شرکت کرده و تقریبا موفق هم شده – زن فوق العاده ای است. اتومبیل الينور به آرامی وارد خیابان شد. در پرتو نور چراغ هایی که در سوی خیابان را روشن کرده بود الينور برگ های بلوط را می دید که به دست باد چرخ زنان بالا و پایین می روند. او از لابه لای درختان عبور کرد.

در پایان امیدواریم از خواندن کتاب هزار رمز و راز عشق لذت ببرید.

کتاب های پیشنهادی

• آوای وحش
• آناکارنینا جلد دوم
• 9 مرد موفق، 90 رمز موفقیت
• رمز توانگری و راز قدرت
• رمز داوینچی