دانلود کتاب حواست نیست
با خواندن کتاب حواست نیست در خواهید یافت، شنیدن، امری فراتر از صرفاً گوش کردن به کلام دیگری است. گوش فرا دادن، نقطهی عطف نظر کردن به حال سخنگو نیز هست؛ زمانی که کلام را بر لب میآورد و اینکه با توجه به مضمون سخن، چه حرکاتی از خود نشان میدهد و در نهایت، آنچه که میگوید چه تأثیری بر دل و جان شما میگذارد.
درواقع اگر فقط هنگامی که شخص لب به سخن میگشاید، شما سکوت کنید، به او گوش نسپردهاید. بلکه کاملاً برخلاف این باید رفتار کنید، عیار یک شنوندهی فهیم با پاسخهایی که ابراز میکند، سنجیده میشود.
اینکه جان کلام سخنگو را تا چه حد درمییابید و به این دریافتن، اشاره میکنید و درعینحال، اظهارنظرهای خود را نیز متبلور میسازید. اگر با تأمل و فکورانه به دیگران گوش سپارید، فهم شما از انسانها و حتی جهان اطرافتان تغییر خواهد کرد و قطعاً تجربهی زندگی شما در جهان هستی غنیتر شده و از هستی خود درک و دریافت ژرفتری پیدا خواهید کرد. حکمت و خرد اینچنین است که از دل روابط معنادار نمایان شده و میشکفد. کتاب حواست نیست را به تمام کسانی که میخواهند موفق باشند پیشنهاد میکنیم.
چکیده کتاب
شنیدید می گویند زبان سرخ سرِ سبز می دهد بر باد؟ شنیدید می گویند یک کلمه طرف گفت و آتیش به پا کرد؟ این را هم شنیدید که یه حرفی را خوب گوش نداد یک جنگ به پا شد؟ یک دارایی به باد رفت؟ یا یه دوستی از هم پاشید؟ به نظر شما ارزش حرف زدن از گوش دادن بیشتر است یا عیار گوش دادن از حرف زدن هم بالاتر است؟ کدام درست است؟ به نظر کیت مورفی ، نویسنده این کتاب منزلت گوش دادن بیشتر از حرف زدن است. اگر مایل هستید با نعمت گوش دادن و کارکردهای آن آشنا شوید این کتاب برای شما مناسب است.
در حقیقت منزلت گوش سپردن بس فراتر از سخن گفتن است. همین دل ندادن به صحبت سخن هاست که آتش جنگ ها را افروخته، دارایی ها را به باد داده و دوستی ها را تباه کرده است. « کالوین کولیج » در گفته ی مشهور خود ابراز داشته: “اگر اجبار و الزام نباشد، هیچ کس به خو نیز گوش فرا نمی دهد.” « اپیکتیتوس » نیز به زیبایی گفته: “طبیعت آدمی دو گوش و یک زبان عطا کرده است؛ باشد که دو برابر سخن گفتن، به دیگران گوش فرا دهد.” کتاب حواست نیست ستایشی است از موهبت گوش سپردن و نیز سوگواری ست بر فرهنگ رایج کنونی که گویی کمر به محو این عطیه ی نیکو بسته است.
بخشی از متن کتاب
پس از آن موضوع غرق گفتوگو دربارهٔ خیالات و وهم و رویابینی در بیداری و کلاً اینگونه پدیدهها شدیم، که سَکس نام شاعرانهٔ «حال و هوای ذهن» را به آنها داده بود. همانطور که سگم داشت پنجه بر در بستهٔ پستو میکشید، سَکس از حال و هوای ذهنی خودش در همین اواخر میگفت، که آسمانش را ابراهای فروماندگی از تشخیص چهرهها پوشانده بودند، تا جایی که از تشخیص بازتاب صورت خود نیز باز میماند. او قوّهٔ جهتیابی خویش را هم از دست داده بود، از این رو حتی پس از یک پیادهروی کوتاه، به دشواری میتوانست راه بازگشت خود به خانه را تشخیص دهد.
هردوی ما آن روز از لحاظ زمانی در تنگنا قرار داشتیم. من علاوهبر گزارش مربوط به او، گزارش دیگری را هم میباید تنظیم کرده و به روزنامه تحویل میدادم. اما سَکس با سخنانش راجعبه بیماران، تدریس و سخنرانی مرا بمباران کرده بود. حسابی در گفتوگوی خود غرق شده بودیم و در زمان مناسب از مبادلهٔ استعارههای آب و هوایی مربوط به حال و هوای ذهن نیز دریغ نمیورزیدیم: دیدگاه آفتابی، استنباط مهآلود، فوارهٔ الهام، خشکسالی خلاقیت، سیلاب آرزو و غیره؛ بله! با اینکه در پستویی تاریک نشسته بودم، تلألو فراست، معرفت، خلاقیت، مزاح و همدلی، آلونکم را روشنی بخشیده بود. دکتر سَکس چند سال پس از آن مصاحبه، در سال ۲۰۱۵ از دنیا رفت، اما گپ و گفتم با او همچنان در ذهن من جان دارد.
بهعنوان یک خبرنگارِ تماموقت برای روزنامهٔ تایمز و پارهوقت برای دیگر نشریات، شانس این را داشتم پای صحبتهای متفکران برجستهای چون دکتر سَکس و صد البته متفکرانی گمنام از زنانهدوزها گرفته تا کارگران ساختمانی بنشینم. متفکرانی که فراست و خردمندی آنها کم از افراد مشهور و برجسته ندارد. تکتک آنها جهانبینی و فهم مرا ژرفتر ساختند. معرفت آنها در دل و جانم رخنه نمود. در میان اطرافیانم به این شهره شدم که قادر هستم با هرشخصی به گفتوگو بنشینم، اما در حقیقت انسانی هستم که میتواند به هرشخصی گوش فرا دهد؛ این ویژگی به حرفهام که خبرنگاریست، بهرهٔ زیادی رسانده است.
موضوع بهترین مقالاتم را عموماً از مکالماتی الهام میگیرم که بدون نقشهٔ قبلی صورت گرفتهاند؛ مثلاً مأمور ادارهٔ برق که در خیابان کابلهای برق را درست میکند، دستیار دکتر در مطب دندانپزشکی یا کارشناس امور مالی که به دامداری تغییر شغل داده است و با او در سوشیفروشی سر صحبت را باز کردهام. اکثر گزارشهایی که برای تایمز نگاشتهام، براساس خراب کردن یک چهرهٔ قدرتمند و رسواییهایش نبودهاند، بلکه موضوع را از میان فهرستهای پربازدید و مضامینی که در اکثر ایمیلها به آن پرداخته شده است، انتخاب کردهام. دلیل این امر هم، شنونده بودن من برای حرفهای دیگران است؛ اینکه چه چیز موجب شادی، اندوه، احساس فریبخوردگی، رنجش، نگرانی و سردرگمی ایشان شده است.
آنگاه نهایت تلاش خویش را به کار میبستم تا پیرامون مقصود نظرِ آنها، بحث را باز کرده و خودشان را مورد خطاب قرار دهم. شنیدن و دل دادن به کلام، مهارتیست که عنصر بنیادین همهٔ فعالیتها شمرده میشود. از طراحی و تولید یک محصول مشتریپسند گرفته تا ارائهٔ خدمات طراز اول و مشتریمدارانه و یا استخدام نیروی انسانی و حتی فروشندگی. برای امور فردی و بِینافردی نیز چنین است؛ لازمهٔ یک دوست یا معشوق و یا والد خوب بودن نیز شنیدن و دل سپردن به صحبتهای طرف مقابل است.
نقد کتاب حواست نیست
کیت مورفی معتقد است اگر فقط وقتی کسی حرف میزند شما ساکت باشید دلیل بر این نیست که به حرفهای او خوب گوش داده اید بلکه برعکس باید جوری رفتار کنید که طرف احساس کند با یک شنونده تمام عیار طرف است؛ یعنی به جا سوال بپرسید به جا جواب بدهید و با اشاره سر و صورت تایید یا تکذیب کنید و یا در میان حرف زدن او اظهار نظر نمایید. تاکید نویسنده آن است که سعی کنیم شنیدن یک بخشی از زندگی روزمره ما بشود. بنابراین شنیدن را یک مسئله عادی ندانیم و حواسمان باشد همین نعمت می تواند مسیر زندگی ما را بهتر و زیبا تر نماید.
کتاب حواست نیست به این مطلب هم می پردازد که هر کدام از ما انسان ها یک بسته هستیم از همه حرف هایی که در طول مدت عمر مان گوش داده ایم؛ اعم از حرف های مهربان یا نامهربان پدر و مادرمان و یا نجوای عاشقانه همسرمان و نیز پند و اندرز معلم و استاد و مربی مان. اعتقاد نویسنده این است که همه این صداها شخصیت ما را شکل داده است. پس یادمان باشد؛ شنیدن خشت خشت ساختمان وجودی ما را می سازد یا درست یا غلط. متاسفانه در حال حاضر ارتباط بین انسانها از طریق کلامی و گفتن و شنیدن بسیار بسیار کم شده است.
تعداد بازدید: 672 بار
عنوان کتاب: حواست نیست
مصیبت های نشنیدن
نویسنده: کیت مورفی
مترجم: نازنین فاطمه سوداگر
تعداد صفحات کتاب: 262 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 21.8 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب