دانلود کتاب گرگ سفید
کتاب گرگ سفید نوشته دیوید گمل دهمین اثر از مجموعه کتاب Drenai Series است و روایت یک داستان فانتزی و اسطورهای است.
در سرزمین درنای ملکه ای جادوگر حکم فرمایی می کند. مرد و زن و کودک در وحشت کامل از او پیوندیان به سر می برند، موجوداتی نیمه انسان و نیمه حیوان، هیچ کس نمی تواند در مقابل این دشمنان پایداری کند. اما اسکیل گانون نفرین شده بزرگ ترین فرمانده ی جنگ و دراس اسطوره ای، تبردار قهرمان، به جنگ با ملکه جادوگر رفته و برای نجات سرزمین خود درگیر ماجراهای مرگ آوری میشوند که به مرگ دراس و آزادی اسکیل گاندن از نفرین منجر میشود.
در این کتاب میتوان ترکیبی از عشق را با شکل و شمایل منحصر به فرد خود، نفرت پراکنیها و زشتی های انسان، که مارتین به خوبی از آنها یاد میکند و همچنین بزرگمنشی و پایبندی به اصول اخلاقی را به زیبایی و وضوح دید. امتزاجی از خشونت، امید، ترس، لطافت و احساس های متضاد بسیار، داستانی جذاب.
خلاصه کتاب
داستان کتاب گرگ سفید کاملاً غیرمترقبه شروع میشود و شما را با حادثهای ناگهانی و یک شخصیت به نسبت شرافتمند که به او نفرین شده میگویند، آشنا میکند. نفرین شده شمشیرهایی با نامهای روز و شب را همراه خود حمل میکند و سربازان ملکهی این سرزمین به دنبال آنها هستند. داستان این کتاب بعد از یک شروع ناگهانی که شما را درگیر کرده و سوالهای زیادی در ذهنتان ایجاد میکند، حدود هفتاد صفحه روند گیج کنندهای را در پیش میگیرد اما مانند همهی رمانهای دیوید گمل به شکل بسیار آرامی شما را در فضای فلسفی مخصوص به خود غرق خواهد کرد.
داستان در دو خط زمانی مختلف روایت میشود. کار آسانی نیست که در یک زمان به یک شخصیت دو نقش مختلف داد و از یک سو که داستان اصلی روایت میشود، گذشتهی آن شخصیت نیز به گونهای تعریف شود که خواننده دلسرد نشود. به عبارت دیگر باید دو داستان گوناگون و مرتبط با هم برای یک نفر ساخت. کتاب پیش رو با اینکه در ژانر فانتزی نگارش شده است، مرتب در حال نکوهش کارهای نفرت انگیز و ملامت جنگهای پایان ناپذیر بشر است.
دیوید گمل در طول کتاب گرگ سفید با توانایی حیرت انگیز خود در شخصیت پردازی، به صورتهای مختلف از اسکیل گانونهای دنیای واقعی دفاع میکند، جنایات آنها را توجیه نمیکند و این موضوع را مدام در طول داستان یادآوری میکند اما سعی دارد تا به شما بیاموزد جنگها که حوادثی بدشگون و بد یمن هستند که توسط قدرت زاده شدهاند. این داستان حول محور انسانهایی با ویژگیهای خاص و موجودات عجیب و غریب شکل گرفته است و برای دوستداران ادبیات فانتزی و تخیلی بسیار خواندنی و جذاب است. نوجوانان ازجمله مخاطبان اصلی این ژانر هستند و بامطالعهی این آثار به دنیای خیال قدم میگذارند.
بخشی از متن کتاب
… دامالون گفت: «اوه، نه به طور کامل. وقتی تو سپاه رو ترک کردی ملکه خیلی عصبانی شدن.» اسکیل کانون گفت: «اگه تو برنگردی از این هم عصبانی تر میشن. و من از صحبت با تو خسته شدم. به حرفم گوش بده، دامالون، من مایل نیستم تو و سربازانت رو بکشم. فقط میخوام برم و این سرزمین رو ترک کنم.» دامالون غرید: «تکبر تو تأسف آوره. من شمشیرهایت رو گرفتم و چهار جنگجوی مسلح با خودم دارم و تو منو تهدید می کنی؟ عقلت رو از دست دادی؟» نگاهی به کافاس انداخت. «باعث تأسفه که تو اینجا هستی، بازرگان. به گمانم دست سرنوشته. هیچ آدمی نمی تونه ازش اجتناب کنه.» دامالون نگین زمرد روی شمشیر دومی را فشار داد. با بیرون آمدن شمشیر غلاف آن روی زمین افتاد.
تیغه مثل طلا برق زد، درخشان و گران بها. درباري مو بور لحظه ای بی حرکت ایستاد و غرق تماشای زیبایی شمشیرها شد. سپس سرش را تکان داد. انگار از خلسه بیرون می آید. گفت: «پیرمرد و دختر بچه رو بکشین. پیش از رسیدن به پایتخت دختره سرگرمی خوبی برامون میشه.» در آن لحظه اسکیل گانون به طرف دامالون حرکت کرد. دستش با حرکتی سریع جلو رفت. چیزی درخشنده و تابان در هوا برق زد. به سبکی به گلوی دامالون خورد. خون از ورید قطع شده فوران کرد. آنچه بعد از آن اتفاق افتاد هرگز از یاد کافاس محو نمی شد، حتی کوچکترین جزئیات آن. اسکیل گانون به طرف دامالون پرید. همچنان که شمشیرها از دستان درباری در حال مرگ رها می شد آنها را در هوا قاپید.
چهار آدم کش سیاه پوش جلو دویدند. اسکیل کانون برای مقابله با آنها جلو رفت. تیغه ی شمشیرها در مقابل نور آتش می درخشیدند. نبردی وجودنداشت، از چکاچاک پولاد بر پولاد خبری نبود. در طی چند ضربان قلب پنج مرد مرده روی زمین افتاده بودند – یکی عملا گردن زده شده بود، دیگری شکافی از گردن تا شکم داشت. اسکیل گانون تیغه های طلایی و نقره ای را پیش از غلاف کردن تمیز کرد و بعد آن را روی شانه اش انداخت. گفت: «بهتره بازار دیگه ای برای خودت پیدا کنی، کافاس. میترسم ناشان الان برات خطرناک باشه.» مرد جنگجو حتی از نفس نیفتاده بود و اثری از عرق بر پیشانی اش دیده نمی شد. او رویش را از کافاس برگرداند، برگشت و اطراف جسد دامالون را جستجو کرد…
نقد کتاب گرگ سفید
کتاب گرگ سفید به قلم دیوید گمل، داستان سرزمینی را روایت میکند که ملکهای جادوگر بر آن حکومت میکند و دو قهرمان با نامهای اسکیل گانون و دراس اسطورهای، در تلاشند تا با پلیدیهای او مقابله کنند. این کتاب با دیدار یک غریبه و کافاس بازرگان در میان گودالی دور آغاز میشود. غریبه که سوارکاری ماهر است از میان درختان بالای اردوگاه بیرون میآید و با اسبش از سراشیبی به سمت بازرگان میرود. او موهای تراشیده شدهای دارد و به نظر میرسد از شمشیرزنان ناشان است.
بازرگان از او میترسید و با خود فکر میکند ممکن است برای دزدی آمده باشد. اسب سیاه غریبه از نژاد اصیل ونتاریان است و پوتینهای سواره با زره تزیین شده است. بازرگان که کافاس نام دارد به غریبه سلام میکند و خودش را معرفی میکند. غریبه خودش را «اسکیل گانون» معرفی میکند و کنار آتش بازرگان مینشیند. در این میان دختران بازرگان به نامهای فالیا و لوکرسیس از سمت جنگل میآیند و با غریبه روبهرو میشوند. غریبه بر روی بازویش خالکوبی عقرب دارد و توجه دختران را به خود جلب میکند. در همین لحظات صدای پای اسبهایی به گوش اسکیل گانون نفرین شده میرسد.
حضور ستونی سواره نظام ادامهی داستان کتاب گرگ سفید را شکل میدهد.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 325 بار
عنوان کتاب: گرگ سفید
نویسنده: دیوید گمل
مترجم: طاهره صدیقیان
تعداد صفحات کتاب: 542 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 56.87 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب
یک پاسخ
ممنون از گذاشتن این کتاب 😊