آقایی خیلی‌ پیر با بالهای خیلی ‌بزرگ

آخرین ویرایش: 4 روز قبل
آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ (nbookcity.com)

دانلود کتاب آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ

کتاب آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ مجموعه داستان های گابریل گارسیا مارکز می باشد که یکی از شناخته شده ترین نمونه‌های سبک رئالیسم جادویی است.

از آثار گارسیا مارکز به خاطر نثر غنی آن در منتقل کردن تخیلات سرشار نویسنده به خواننده ستایش شده است. اما برخی از منتقدان، آثار او را اغراقی آگاهانه و توسل به افسانه و مارواء طبیعت برای گریز از ناآرامی و خشونت‌های جاری در کلمبیای آن دوران می‌ دانند. 

مطالب کتاب آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ کمی سنگین هستند ولی در عین حال خیلی روان و شیوا، باید دوبار خوانده شود تا به درک درستی از طرز فکر نویسنده پی ببریم. این داستان جزئیات و ویژگی‌های عادی زندگی پلایو و الیسندا را با عناصری خیالی همچون مردی پرنده و زنی عنکبوتی ترکیب می کند تا لحنی را ایجاد کند که:

در آن بخشی طبیعی و بخشی خیالی شبیه به قصه های جن و پری با هم در داستان حضور یافته اند، به گونه ای که هر دو بخش یکسان و مرکب جلوه می کنند. داستان با باران شدیدی که شبیه به باران های درون قصه های جن و پری است آغاز می شود. از همان ابتدا سبک مارکز خودش را نشان می دهد. «از سه شنبه جهان غمگین شده است».

عناوین داستان های کتاب

  1. دگرگونی اوا به گربه اش
  2. ظهر سه شنبه
  3. چشم های سگی آبی
  4. زنی که راس ساعت شش می آمد
  5. نابو ، پسرک سیاهی که منتظر فرشته ماند
  6. یک روز بعد از شنبه
  7. دریای دوران گم شده
  8. مراسم خاکسپاری مامان بزرگ
  9. عصر عالی بالتازار
  10. بالاکامن نیک و فروشنده خارق العاده
  11. آقایی خیلی پیر با بالهایی خیلی بزرگ
  12. پایداری در عشق تا پای مرگ
  13. داستان غم انگیز و باورنکردنی ارندیرای ساده و مامان بزرگ
  14. تو این آبادی دزدی نیست
  15. قشنگ ترین مغروق دنیا
  16. رهایی سوم
  17. قطعه دیگری از مرگ
  18. رنج های سه خوابگرد
  19. یکی گل های رز را به هم می ریزد
  20. شب لک لک ها
  21. در یکی از این روزها
  22. رزهای مصنوعی
  23. آخرین سفر کشتی اشباح
  24. گفت و گو با آینه
  25. بیوه مونتییل
  26. تک گویی ایزابل در باران ماکوندو

بخشی از متن کتاب آقایی خیلی‌ پیر با بالهای خیلی ‌بزرگ

در کتاب آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ می‌خوانیم: بیهوده تلاش می کرد جانوران وحشتناک را بتاراند. تمایلی به این کار نداشت. آن ها بخشی ازارگانیسم اش بودند. سال ها پیش از وجود اندامیش آن ها آن جا بودند و زندگی می کردند. به شب های تنهایی مایوس پر دردش که نزدیک شد.آنها از بطن پدران اش آمدند. 

احتمالا از ایتدای جهان بوسیله مادرش از راه رگ ها و پیوستگی بند نافشان با او مرتبط بودند. این حشرات بی تردید مستقیما دراندام اش پدید نیامده بودند. فهمید که از دوره را آمده و همه شان نام او را با خرد داشته اند. آن ها هم باید شبیه او شکنجه می شدند و تاب می آورند در بی خوابی های او تا گرگ ومیش صبح دهن بسته می ماندند. آن ها حشراتی همسان بودند.

این ذرات گزنده چهره های شرمنده و اندوهگین اجداد اش را تصویرمی کردند.چهره پیری خود را در نابودی هرکدام از این موجودات و قربانی های ترس خود می دید. آنها همیشه یادآور چهره ناآرام ملدر مادربزرگ اش بودند که زیرکرباس کهنه اش می رفت تا دقیقه ای استراحت کند.

و از شر ابن حشرات که تو کانال های خونش بی رحم ودشمن کیشانه مصون بودند خلاص شود. نه این حشرات مربوط به او نبودند. خود را ازنسلی به نسلی منتقل کرده و با زره کوچکشان تمامی آبروی نژاد برگزیده و برتر بیمارگونه را حفظ کرده بودند. 

این حشرات دربطن اولین مادر پدید آمده و به شکل دختری قشنگ متولد شده بودند. این مقوله برای ماندگارنگهداشتن این میراث مطلقا ضروری بود. یکی باید از کشیدن بار این زیبایی تصنعی صرف نظرمی کرد. درطول شب ها که این جانور کار آهسته…..

کتاب آقایی خیلی‌ پیر با بالهای خیلی ‌بزرگ به صورت رایگان از شهر کتاب قابل دانلود می باشد.

کتاب آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ

عنوان کتاب: آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ

نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

مترجم: علی اصغر راشدان

تعداد صفحات کتاب: 230 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 2 مگابایت

نوع فایل: PDF

منبع: شهرکتاب

آنچه خواندید...

نوشته‌های مشابه

در بعضی نوشته‌ها، مانند «خل بازی‌ها» خواننده ممکن است تصور کند شاید نویسنده اشتباه نوشته یا مترجم اشتباه ترجمه کرده است، ولی نه او اشتباه نوشته و نه مترجم اشتباه کرده است.متوجه می‌شویم...
بروزرسانی: 1 سال قبل
تعداد بازدید: 188
آقا از هر دستی بدهی از همان دست پس می‌گیری. از همان روز تدفین داشتم خدا خدا می‌کردم یک طوری بشود این حرامزاده تقاص کاری را که با من کرد پس بدهد. وقتی ماجرای پسرش را شنیدم دلم خنک شد. عجیب است...
بروزرسانی: 2 هفته قبل
تعداد بازدید: 311

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *