خاطرات سفر با موتورسیکلت

آخرین ویرایش: 1 سال قبل
خاطرات سفر با موتورسیکلت (nbookcity.com)

دانلود کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت

خاطرات سفر با موتورسیکلت نام کتابی است که ارنستو چه گوارا دربارهٔ خاطرات سفر خویش با موتور سیکلت، همراه آلبرتو گراندو در ۱۹۵۲ به کشورهای آمریکای لاتین نگاشته‌ است.

در سال ۱۹۵۱ چه گوارا به پیشنهاد دوست زیست شناسش، «آلبرتو گرانادو» یک سال از دانشگاه مرخصى تحصیلى گرفت و با یک موتور ۵۰۰ سى سى به نام «لاپودروسا» به کشورهاى آمریکاى جنوبى سفر کردند. آنها قصد داشتند چند هفته‌ای را در سواحل رودخانه آلازوف سپرى کنند. او به همراه دوست ۲۹ ساله‌اش موطن خود را به مقصد «کوردوبا» ترک کردند.

کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت در واقع یادداشت‌های این سفر است. آن زمان قصد او از سفر به دور آمریکای لاتین درمان بیماران جزامی بود آمریکای لاتین در زیر چکمه‌های سنگین امپریالیسم جان می ‌داد، اما نه «چه» و نه «آلبرتو» هیچ کدام از این حقیقت تلخ آگاهی نداشتند. آن‌ها تنها می ‌خواستند مناظر بکر قاره پهناورشان را از نزدیک ببینند و به کمک بیماران جزامی بشتابند، سفری که پایانش به گونه‌ای دیگر بود و باعث تولد انسان‌هایی دیگر شد. چه گوارا در آغاز این سفر ۲۳ سال داشته و در این کتاب قسمت های زیادی از آزردگی روح لطیف و حساس چه گوارا از رنج مردم کشورهای مختلف به چشم می خورد.

بخش هایی از متن

سفر ارنستو،سفری توریستی نبود.او نمی رفت تا از اماکن تاریخی و بناهای قشنگ عکس بگیرد.او می رفت تا آدم ها را کشف کند.او می رفت تا از نزدیک در شادی ها و غم های مردمی که نمی شناختشان مشارکت کند.او با چشمانش می نوشید بدین سان،عطش دل خود را فرو می نشاند.او همیشه می خواست با شریک شدن در غم های آدم های ناشناخته و دور،مرهمی باشد بر زخم هایشان والتیامی باشد بر غم هایشان. *برای او(ارنستو) در آمیختن با سرنوشت مردم،سرگرمی و تفنن نبود. *ما برای در پیش گرفتن این سفر،شیر یا خط انداختیم،شیر آمد؛ یعنی باید رفت. و ما رفتیم.اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،ما آن شیر را می دیدیم و به راه می افتادیم.

انسان،میزان همه چیز است.نگاه من است که به همه چیز معنا می دهد.ما می خواستیم این گونه باشد و شد.مهم نبود که آیا شتاب زده تصمیم گرفتیم بودیم یا نه.مهم آن بود که گام در راهی می گذاشتیم که دوست داشتیم.هنگامی که بازگشتیم،دیگر آن آدم پیشین نبودیم.عوض شده بودیم.سفر،نگاه ما را به اوج برده بود.بزرگ تر شده بودیم.دو نفری که آن روز به سفر دور آمریکای جنوبی رفتند،در آن دوردست ها مردند.آن هایی که بازگشته اند،آدم هایی تازه اند. *من همواره شیفته ی دریا بوده ام.دریا با من صمیمی است و برایم حرف هایی بسیار برای گفتن دارد.

او محرم رازهای دل من است.وقتی سرم را روی سینه اش می گذارم،زیباترین ترانه هایش را برایم زمزمه می کند.دریا به من اجازه می دهد ترانه هایش را هر طور دلم می خواهد ترجمه کنم.من ترجمان ترانه های دل انگیز دریایم. *راه،هرچه دورتر باشد،دیدنی هایی بیش تر در انتظارمان خواهد بود. *دلم میان تو و جاده ها سرگردان است/چه قدرتی می تواند مرا از آغوش تو جدا کند؟/تو آنجا ایستاده ای/میان پنجره و باران/و اشک هایت،اندوه تو را می پوشانند/صبر کن/من هم با تو می آیم.(اترو سیلوا،شاعر ونزوئلایی) *عجب حکایتی است عاشقیت.

ناگهان احساس کردم همه ی چیزهای پیرامونم، از تپش های موزون قلبم پیروی می کنند.من به کانون هستی پیرامون تبدیل شده بودم.می دانم،این معجزه ی عشق بود. *عاشق بودم،اما در شگفتم که چرا گریختم، عاشق که نمی گریزد!من از چیزی می گریختم که حاضر نبود مرا رها کند.هر سفری دو جنبه دارد:ترک گفتن و رسیدن.عشق همواره چیزی را پشت سر خود به جا می گذارد و می رود. *خانه به دوش ها از زندگی بهره ی بیشتری می برند تا کسانی که خود را در قصرها زندانی کرده اند.زندگی یکنواخت و ولرم بورژوازی آدم را خل می کند.

*نانی که در سبد داشتیم خشک شده و زیر دندان ما صدا می کرد؛گویی با ما حرف می زد و به ما می گفت:”دیگر به دست آوردن من چندان هم ساده نیست.قدر مرا بدانید.” *تفاوت لباس خواب و لباس بیرون ما،فقط یک جفت کفش بود که شب ها پیش از خواب از پا در می آوردیم. *یکی از زنان مجلس،چنان رقصی کرد که من از رو رفتم.دستش را گرفتم و او را به گوشه ای دعوت کردم. ناگهان متوجه نگاهی نافذ و مزاحم شدم و از خیرش گذشتم.حجاب دیده ی نامحرمان زیادت باد! *آن روز عصر،عشق و خنده و زندگی با هم درآمیخته بودند.رقص نیز چنان ملاتی بود که هر سه ی این ها را به هم می چسباند.

*زنان و دختران شیلی،چه زشت و زیبا،بسیار اغواگرند. آن ها در چشم برهم زدنی،آدم را قاپ می زنند.ما هم که جوانانی چشم و گوش بسته بودیم!نمی خواستیم منحرف شویم! *برای بعضی از آدم ها،رنج بهایی است که باید برای تفوّق و چیرگی پرداخت کرد. *همین برای ما کافی بود.بین میلیاردها احتمال نبودن،قرعه ی بودن به نام ما افتاده بود. *ماهیگیری نیز به قمار شبیه است،با برد شروع می کنی،اما در انتها بازنده ای. *شنا نکن،شناور باش!

چکیده کتاب

نویسنده در کتاب مذکور به روایت خاطرات سفر خود با موتورسیکلت پرداخته است. در کتاب مذکور شاهد آن خواهیم بود که چگونه چه گوارا از رنج مردم ساکن در جای‌جای قاره پهناورش آزرده‌خاطر می‌شود و درصدد کمک و یاری رساندن به آن‌ها برمی‌خیزد، به‌گونه‌ای که بعد از دیدن درد و رنج مردم به عرصه سیاست و مبارزه وارد شد. آغاز سفر ارنست چه گوارا نقطه عطفی برای تغییر و تحول وی بود، به‌گونه‌ای که مسیر زندگی چه گوارا به کلی تغییر کرد.

قابل ‌ذکر است که فیلمی به نام خاطرات موتورسیکلت براساس این کتاب ساخته شده است. داستان این کتاب از جایی شروع می‌شود که ارنست چه گوارا به پیشنهاد یکی از دوستان صمیمی‌اش به نام آلبرتو گرانادو از دانشگاه مرخصی گرفته و به همراه دوستش با یک موتورسیکلت 500 سی‌سی راهی این سفر خاطرانگیز می‌شود. مقصد سفر آن‌ها کشورهای آمریکای جنوبی است. ارنست چه گوارا در کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت به توصیف خاطرات خود در طول سفر می‌پردازد، او با هدف بازدید مناطق بکر قاره پهناورشان و همچنین درمان بیماران جزامی که در جای‌جای این قاره زندگی می‌کردند، سفر خود را آغاز نمود.

تعداد بازدید: 4,523 بار

Ernesto%20Che%20Guevara%20 %D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%B3%D8%AA%20%DA%86%D9%87%20%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%A7

عنوان کتاب: خاطرات سفر با موتورسیکلت

جز برترین زندگینامه ها و خود زندگینامه ها

جزو برترین کتاب ها درباره سفر

نویسنده: ارنستو چه گوارا (ال چه)

مترجم: رضا برزگر

تعداد صفحات کتاب: 73 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 1.62 مگابایت

نوع فایل: PDF

منبع: شهر کتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

کتاب تجسم شفابخش ، نتیجه تحقیقات خوزه سیلوا در مورد بیماری های روان - تنی است و شیوه های مبارزه با این گونه اختلالات را به وضوح نشان می دهد. این اندیشمند نوع دوست که تحقیقات ارزنده خود را در سال ۱۹۴۴ آغاز نمود به انسانها می آموزد...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 3056
داستان کتاب ساختن فوق العاده است درباره دختر کوچولویی است که سعی می کند وسیله ای بسازد. او نقشه ای طراحی می کند و طبق آن پیش می رود؛ اما نتیجه مطلوب نیست و دختر کوچولو را راضی نمی کند. او بارها تلاش می کند؛ ولی فایده ای ندارد. سرانجام با عصبانیت دست...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 304

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *