خیابان میگل

آخرین ویرایش: 2 سال قبل
خیابان میگل (nbookcity.com)

دانلود کتاب خیابان میگل

در کتاب، خیابان میگل، خیابانی است گرچه فرضی، اما ریشه‌ دار در خاطرات وی اس نیپال، نویسندۀ بریتانیایی-هندی، خاطراتی برپایۀ زمانی که در پرت آو اسپین، پایتخت ترینیداد به همراه خانواده‌اش در دهۀ ۴۰ می‌ زیست.

نایپل در این کتاب، خود در نقش راوی خردسالی است که در غیابِ پدر، در چند داستان کوتاهِ متصل به هم، شخصیت‌های اصلی خیابان میگل را معرفی می‌کند. افرادی که در خیابان میگل زندگی می‌کنند، به هیچ چیز جز خود شباهت ندارند. آنها آزمند نیستند، آرزوی دور و درازی ندارند و روال روزمرۀ زندگی، چیزی جز تکرار عادات همیشگی نیست، البته عاداتی که مخصوص این افراد است. نجاری که هر روز به دقت در حال نجاری است برای ساختن چیزی که اسم ندارد، خیاطی که وانمود می‌کند که زندگی‌اش را از راه خیاطی می‌ گذراند، اما هرگز لباسی نمی‌ دوزد. نسل جوان نیز از این داستان مبرا نیستند.

خلاصه کتاب

نویسنده ماجرای ابتدایی داستان را از زبان راوی خردسالی نقل می‌کند و طی آن تخیلی کودکانه را با رنگ و بوی بومی و عشق توام می‌سازد. راوی به تدریج بزرگ‌تر می‌شود و برای ادامه تحصیل جلای وطن می‌کند و به انگلستان می‌رود. از نکات برجسته داستان خیابان میگل که مجموعا دارای هفده عنوان است، ترانه‌ هایی است که در جای جای داستان ظاهر می‌شود.

 خیابان میگل نقطۀ اتصال تمام شخصیت‌های این جامعه است. مرد ها و زن‌ ها خیابان را ترک می‌کنند، می‌میرند، باز می‌گردند، آمریکایی‌ها می‌آیند، آمریکایی‌ها می‌روند و جایشان را آلمانی‌ها می‌گیرند اما باز خیابان به همان شکل سابق حاضر است و زنده.

بخشی از متن کتاب

نمی خواهم خیال کنید که لورا همه وقتش را صرف بچه درست کردن و بدگویی از مردها می کرد و به حال خودش دل می سوزاند. اگر بوگارت عنق ترین آدم خیابان بود، لورا سرزنده ترین آدم آنجا بود همیشه شاداب بوده و مرا هم دوست داشت. هر وقت که دستش می رسید، به من آلو و انبه میداد؛ و هر وقت کیک شکری درست می کرد، قدری به من می رساند. حتی مادرم که از خنده بیزار بود – بخصوص از خنده من – به لورا میخندید. مادرم همیشه به من می گفت: «نمی دانم چرا لورا این قدر ناز و نوازشت می کند. انگار خودش بچه برای ناز دادن کم دارد.» 

به نظرم مادرم حق داشت. گمان نمیکنم زنی مثل لورا توانسته باشد آنهمه بچه داشته باشد. گرچه از طرز حرف زدنش با بچه ها کسی باورش نمی شد، اما بچه هایش را دوست داشت. بعضی از فریادها و بدو بیراههای لورا به قدری غلیظ بود که تاکنون از کسی نشنیده ام و تا عمر دارم یادم نمی رود. هت یک بار گفت: «وقتی از کلمات استفاده می کند، آدم یاد شکسپیر می افتد، بابا.» لورا فریاد می زد: «آلوین، وحشی دهن گشاد، بیا اینجا.» يا: «گاوین، اگر فورا نیایی اینجا، وادارت میکنم آتش بگوزی، می شنوی؟» يا: «لورنا، پتیاره پاچنبری سیاه سوخته چرا نمی بینی چه جانی کنده ای؟»

نقد کتاب خیابان میگل

نیپال در رمان خیابان میگل، با حرارتی به سبک آثار دیکنز و انسانیتی به سبک آثار چخوف، به زندگی ساکنین محله ای کوچک می پردازد. هر بخش از این رمان، بر زندگی یکی از ساکنین این خیابان تمرکز دارد و شخصیت هایی گوناگون، در داستان های مختلف کتاب که همگی توسط پسربچه ای روایت می شوند، دوباره حضور می یابند.

به نظر می رسد که برخی از کارکترهای این رمان دچار رخوت و ناتوانی عجیبی هستند؛ برای مثال، آقای پوپو که نجار است، هیچ وقت کاری را به پایان نمی رساند و شاعری به نام بی. وردزورث، در حال کار بر روی برترین شعری است که تا به حال نوشته شده در حالی که فقط بیت اول از آن را کامل کرده است. رمان خیابان میگل، اثری درخشان است که غم و شادی را به شکلی استادانه در هم آمیخته است. در هر صفحه از این رمان، زندگی جریان دارد.

تعداد بازدید: 434 بار

V.S.%20Naipaul%20 %D9%88%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%20%D9%86%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D9%84

عنوان کتاب: خیابان میگل

نویسنده: وی اس نیپال

برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2001

مترجم: مهدی غبرائی

تعداد صفحات کتاب: 189 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل:  مگابایت

نوع فایل: PDF (RAR)

منبع: شهرکتاب

نوشته‌های مشابه

در داستان کتاب خم رودخانه، یک آفریقایی هندو شرقی به نام سلیم به قلب آمریکا سفر می‌کند تا بفهمد دنیا، چه دنیایی است: این افراد با تفنگ‌ها و جیبهایشان دزدان طلا و شکارچیان عاج بودند. اگر به عاج و طلا بردگان را هم می‌افزودی...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 454

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *