معرفی کتاب دختر کشیش
کتاب دختر کشیش رمانی خواندنی از جورج اورول است که سال 1935 در انگلستان منتشر شد. هرچند این رمان در سایهی آثار کمنظیر اورول یعنی «مزرعه حیوانات» و «1984» قرار گرفت اما در نوع خودش برای یک نویسنده، اثری موفق محسوب میشود.
هرچند خود اورول با این نکته موافق نیست و در نامهای به «جورج وودکاک»، نویسندهی کانادایی نوشت: «این کتاب تنها، نوشتهای برای تمرین بود، من هرگز نمیخواستم منتشرش کنم. اما از نظر مالی تحت فشار بودم.» با همهی اینها دخترکشیش در بسیاری از کشورهای جهان ترجمه شده و با استقبال مخاطبان مواجه شده است. دختر کشیش در مقایسه با رمانهای دیگر اورول که اغلب پیچیدگیهای خاصی دارند، بسیار ساده نوشته شده است. ردپای روانکاوی «فروید» در این رمان به چشم میخورد. اورول در دختر کشیش، داستان زندگی دختری به نام دوروتی هِر را روایت میکند و در پیچوتابهای داستان، اعتراضش را به کلیسای انگلستان بیان میکند. اورول نام کتابش را از قطعهای از رمان «اولیس» نوشتهی «جیمز جویس» نویسنده معروف ایرلندی برداشته است.
بخشی از کتاب
در دلش شکى راه یافت.
مسألهاى که او تا آن زمان به آن نیندیشیده بود.
آیا او توانایى بازگشت به خانه را داشت و اصلاً جسارتش را در خود مىدید؟
آیا او توانایى مواجه شدن با مردم نایپهیل را داشت؟
گرچه دوست نداشت به این مسائل بیندیشد، ولى آیا کسى با این همه برچسب بىآبرویى قادر است به شهر کوچکى که بیش از دو هزار نفر جمعیت ندارد برگردد؟ او قادر به تصمیمگیرى نبود. در یک لحظه فکر کرد که جریان فرار او آنقدر احمقانه است که احتمال این که کسى او را باور نکرده باشد، وجود دارد.
مثلاً آقاى واربورتون قادر بود همهى آنها را تکذیب نماید و مطمئنا این کار را هم مىکرد،
ولى لحظهاى بعد یادش آمد که آقاى واربورتون به خارج سفر کرده و نمىتوان او را پیدا کرد،
مگر آن که آن خبر در روزنامههاى اروپایى هم انتشار یافته باشد.
مروری بر کتاب
دختر کشیش ، داستانی انتقادی است با دنیایی متفاوت و نگارشی سادهتر از هر چیز که اورول تاکنون نوشته است.
شخصیت اصلی داستان، دوروتی (دختر کشیش) است که در محیطی خشک، یعنی خانه پدرش (کشیش)، زندگی میکند.
دوروتی دختری است که از کودکی تحت تعلیمات خشک و تحجرگرایانه پدرش بزرگ شده است.
هر چند دوروتی تا حدودی روحیهای منحصر به فرد دارد. دختر کشیش ، نماینده مسیحیتی پیش پا افتاده و متعصب است. وضعیتی که کشیش برای دخترش ایجاد کرده و مشکلاتی که دوروتی با آنها دست و پنجه نرم میکند (مانند بدهیها و فقر)، ذهنیت اصلی داستان است و دوروتی تا قبل از فراموشی و زندگی عادیش تنها به همین مسائل فکر میکند. در بخشی از داستان، دوروتی فراموشی میگیرد و به دنیایی جدید پا میگذارد؛ دنیایی که کاملاً متفاوت از دنیای گذشته است و او تنها و درمانده از پس آن بر میآید. دوروتی در داستان دچار کشمکشهای ذهنی در ارتباط با مذهب، فقر، پدرش، کلیسا و … میشود. در فصلی از کتاب، شاهد گفت وگوهای نیم خطی و کوتاهی از شخصیتهای بیخانمان داستان هستیم که دوروتی نیز جز آنهاست. تجربه دوروتی از زندگی و کار کردن با کارگران فصلی لندن و خوشه چینی، آس و پاسی او و دوستان نیمهراهش و شعرهای تلخی که خوشهچینان در هنگام کار میخواندند، ایمان دوروتی را نسبت به عقاید مذهبی پدرش سست کرد و او دریافت که دیگر ایمانی مانند گذشته ندارد. دوروتی، پدرش را به موجود عظیم و دیو صفتی تشبیه میکند که مادرش (آن پری کوچک زیبا رو) را تصاحب میکند.
این تنفر او منجر به گریز از مردها میشود و هرگز ازدواج نمیکند.
نقدها و نظرات دربارهی دختر کشیش
دربارهی رمان اورول نقدها و نظرات زیادی وجود دارد. به عقیدهی بیشتر منتقدان اورول با نوشتن این کتاب تیغ تیز انتقادش را به سمت کلیسای انگلستان نشانه رفته است و سعی کرده است ارزش را از ضدارزش جدا کند. اما نکتهی قابل توجه دیگری که منتقدان به آن توجه کردهاند، تغییر و تحول شخصیت اصلی رمان است. شخصیت اصلی داستان اورول در طول رمان یکی از اصول شخصیتیاش را از دست میدهد. اصلی که شخصیتش بر اساس آن شکل گرفته است؛ ایمان. به عقیدهی این گروه از منتقدان اورول قصد داشته بیان کند که انسان وقتی خصوصیتی از این جنس و به این اهمیت را از دست میدهد جای خالیش همواره در روح و زندگی او حس خواهد شد.
بخش دیگری از کتاب
وقتی که کشیش مراسم دعا و تقدیس را به اتمام رساند، دوشیزه میفیل با تقلا و زحمت بسیار تلاش کرد تا روی پاهایش بایستد و مثل یک مخلوق چوبی قطعهقطعه خودش را بالا کشید، صدای غژغژ عجیبی از جایی که نشسته بود به گوش میرسید. احتمالا این صدا، صدای ساییده شدن استخوانهای او روی یکدیگر بود …. تصور میکردی درون آن کت سیاه فقط یک اسکلت خشک وجود دارد. دوروتی صبح آخرین روز اقامت یک هفتهایش در مهمانسرای مری، از پلهها پایین رفت و با اندک امیدی که برایش مانده بود، به لوحی که به دیوار راهرو آویزان بود نگاهی انداخت. روی این لوح هر روز نام افرادی که برایشان نامه رسیده بود، با گچ نوشته میشد. نامهای برای «الن ملبرو» نرسیده بود. برای دوروتی راهی جز ترک آنجا و قدمزدن در خیابانها نمانده بود. او حتی سعی نکرد مانند سایرین از خود داستانی سرهم کند تا بتواند یک شب دیگر را بدون اجازه در آنجا سر کند و خیلی راحت و ساده از آنجا بیرون زد و حتی به خود زحمت نداد و مری را هم از تصمیم خود مطلع نکرد.
او برنامهای نداشت؛ مطلقا هیچ برنامهای برای خود نداشت؛ به جز اینکه هنگام ظهر باید برای خرج کردن سه پنی از چهارپنی باقیماندهاش بیرون میرفت و با آن نان و مارگارین و چای میخرید. او تمام آن روز را در کتابخانه عمومی گذراندو مجله ها را مطالعه کرد. صبح ف هفته نامه «باربر» و بعد از ظهر «کیج بردز» را خواند. آنها تنها نشریاتی بودند که او توانست به دست آورد؛ زیرا همیشه تعداد زیادی بیکار در کتابخانه بودند و باید برای به دست آوردن هرگونه نشریهای با آنها جدال میکردی. دوروتی تمام آن دو نشریه را صفحه به صفحه خواند؛ حتی آگهیهای آنها را هم خواند. او ساعتها و با تعمق سرگرم خواندن آنها بود و به نکات فنی جالبی مانند:«چگونه میتوان با چرم، تیغ ریشتراشهای فرانسوی را تیز کرد» و یا «چرا سشوارهای برقی بهداشتی نیستند؟» و یا «نحوه تخم گذاری و رشد مرغ عشق» دست یافت. ذوروتی احساس میکرد این تنها کاری است که اکنون میتواند انجام دهد. او دچار وضعیت رخوت انگیز و عجیبی شده بود که در آن برایش سادهتر بود که به نحوه تیز کردن تیغ ریش تراشی فکر کند تا به وضعیت اسفبار خودش.
تعداد بازدید: 4,649 بار
عنوان کتاب: دختر کشیش
نویسنده: جورج اورول
مترجم: مهدی افشار
تعداد صفحات کتاب: 426 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 6.83 مگابایت
نوع فایل: PDF
منبع: شهر کتاب