دانلود کتاب شلوارهای وصله دار
قلم آقای رسول پرویزی یکی از ماندگارترین آثار در حوزه ی طنز نثر فارسی می باشد. بسیار لذت بخش و خواندنی. از متن هایی است که خنده را بر لب هر خواننده ای میآورد. شلوارهای وصله دار، در واقع مجموعه ای از حکایت هایی است که همه آنها به نوعی با زندگی خود نویسنده در ارتباط می باشد. به گونه ای که بعد از خوندن این بیست داستان کوتاه می شود تا حد قابل قبولی از دوران کودکی و جوانی رسول پرویزی اطلاعاتی کسب کرد. اطلاعاتی نظیر اینکه در چه جور خانواده ای می زیسته، چه جور بچه ای بوده، احوالات تحصیل و کارش چجور گذشته، وضع اجتماعی شهری که توش بزرگ شده چجور بوده و البته یکی دو تا ماجرای عشقی.
چکیده کتاب
پرویزی داستانهای کتاب شلوارهای وصله دار را به زبانی شیرین و ساده نوشته است و کلمات محاوره و شکستهی زیادی در آن به چشم میخورد. اصطلاحات عامیانهی مردم هم در جای جای کتاب وجود دارد و میتواند تصویر کاملی از فضایی که رسول پرویزی از آن حرف میزند به مخاطب بدهد. اولین و مشهورترین داستان کتاب شلوارهای وصله دار داستان «قصه عینکم» است. بسیاری از متخصصان و منتقدان این داستان را از نظر ساختار یکی از بهترین داستانهای ادبیات معاصر ایران میدانند و پرویزی را بهخاطر آن ستایش میکنند.
داستانهای «زار صفر»، «پالتو حناییم»، «شیر محمد»، «ابراهیم»، «زبان کوچک پدرم»، «گرگعلی خان»، «زنگ انشا»، «شلوارهای وصله دار»، «من به دنیا آمدم»، «ای واویلا»، «تقویم عوضی»، «سه یار دبستانی»، «عوضی نگیرید»، «مرگ رسول شله»، «درویش باباکوهی آرام مرد»، «زرگر مظلوم»، «بوالفضول»، «در هفت روز هفته» و «دو پشته بر الاغ» سایر داستانهای این کتاب هستند. اکنون نزدیک به شصت سال از اولین انتشار کتاب شلوارهای وصله دار میگذرد اما این کتاب همچنان خوانندگان خودش را دارد و بارها و بارها از سوی ناشران مختلف تجدید چاپ شده است.
رسول پرویزی در مورد کتابش نوشته:
در صورت خواندن کتاب شلوارهای وصله دار دو حال به شما دست می دهد یا خوشتان می آید و ساعتی مشغول می شوید، کمال مطلوب است. من به وصال میرسم بعلاوه تشویق می شوم و قول میدهم در اثر تشویق خوانندگان ذره ای لوس نشوم و پایم را از گلیمم بیرون ننهم و خرقهی نویسنده ی معروف را به دوش نکشم همان رسول کوچک باشم سرم را زیر اندازم و کارم را ادامه دهم اما اگر خدای نکرده از خواندن این کتاب بدتان آمد آنوقت چیزی گم نمی شود ادعائی نداشتم که شکست٬ آبرویم را ببرد باز خدا پدرم را بیامرزد که مقداری کاغذ جهت عطار سر کوچه ذخیره کردم لاقل عطاران فلفل و زردچوبه در اوراق این کتاب می پیچند و به پدر مولف فاتحه ی مجانی خواهند خواند!
بخشی از متن داستان
ما مردها آدمهاى خودپسندى هستیم اگر به دیگران برنخورد در رابطه با زنان ابله و احمق هم مىشویم . خودخواهى ما چنان است که خیال میکنیم هر زنى را دیدیم یکدل نه صد دل عاشقمان مىشود اگر خیلى عاقل باشیم لااقل خود را براى همسرى و زندگى با او برابر مىدانیم این جهالت مردها را به چاه مى اندازد و غفلتی پدید مى آورد که عاقبت خوشى ندارد . از روز اول که دختر همسایه را دیدم هوا ورم داشت فورى کیسه دل را درآوردم و آن را در طبق اخلاص گذاشتم که به معشوق تقدیم دارم . اینرا نیز بگویم که محصل دوره ادبى طبعاً عاشق پیشه میشود مثل شاگردان دوره هاى ریاضی و طبیعى سروکارش با لابراتوار و فورمول هاى گیج کننده و ریاضیات عالیه نیست سروکارش با شعر و غزل و تاریخ و آثار جاوید ادبى است شعر و ادب آن هم در زبان ما مقدمه عشق و عاشقى است . بروید و به کلاسهاى ادبیات سر بزنید و در آنجا تا بخواهید لیلى و مجنون ، رومئو و ژولیت و یوسف و زلیخا پیدا مىشود . آخر جوانى هست ، شادابی هست ، نان مفت پدر هست ، شعر و غزل هم هست اگر با این مقدمات عاشق نشوند خیلى خرند…!
بخش دیگری از کتاب
غم و شادی باهم مسابقه داشتند. حیاط مدرسه غرق در خنده و گریه بود. شاگردی که از دالان مدرسه میگذشت لب و لوچهاش آویزان بود اما وقتی به حیاط میرسید موج شادی بچهها محاصرهاش میکرد و آن وقت او هم مثل همهی بچهها میخندید. این خندهها خندهی قباسوختگی بود. ماجرا چه بود، آقای ناظم صدبار گفته بود کت و شلوار بپوشید اما کسی گوش نمیداد. شاگردان همچنان با عبا و سرداری و عمامه و کلاه قجری به مدرسه میآمدند. آن روز بالاخره ناظم به ستوه آمد و یک خط کش و یک قیچی و میزی دم در مدرسه گذاشت. هرکس وارد میشد و کت و شلوار و کلاه پهلوی نداشت فی الفور سرداری یا عبا یا قبا یا اَرخالق وی را میکندند و بدون توجه به فن خیاطی خطکش را میگذاشتند و قیچی را پشتش و صاف صاف، سرداری و عبا و قبا را میبریدند. شاگردان با تأسف لباس بریده را میپوشیدند و با لب آویزان وارد صحن مدرسه میشدند. فکر کنید و در خیال تصویر این منظره را بسازید و ببینید چه چیز مضحکی از آب در میآید. درد هم یکی نبود. قانون اتحاد شکل به شدت اجرا میشد اما روحانیون مقاومت داشتند. از طرفی توی مدرسه فشار میآوردند که کت و شلوار بپوشید…
نقد و بررسی کتاب
ادبیات داستانی معاصر در ایران با افرادی مانند محمدعلی جمالزاده، صادق چوبک، هدایت و بزرگ علوی شکلگرفته و حرکت کرده است. در کنار اینها نویسندگان دیگری چون رسول پرویزی هم بودهاند که شاید آثار کمتری از آنها بهجامانده باشد اما در تأثیرگذاری ضعیفتر نبودهاند. ترکیبی از طنز و واقع گرایی و کمی حسرت کتاب شلوارهای وصله دار را به یک اثر ادبی متمایز تبدیل کرده است. پرویزی روایتگر بسیار خوبی است که خواننده را وادار میکند پای حرفهایش بنشیند و از حرفهایش دل نکند.
کتاب شلوارهای وصله دار مشتمل بر نوزده داستان کوتاه از «رسول پرویزی» نویسنده ی داستان های کوتاه ایرانی دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ می باشد. پرویزی که تنها دو مجموعه داستان در کارنامه ی ادبی اش به چشم می خورد، داستان های کتاب «شلوارهای وصله دار» را با الهام از زندگی مردم جنوب نگارش کرده است.شلوارهای وصله دار یک کتاب معمولی نیست، پر از حرف است، پر از روایت روزهای سخت و آسان مردمی که روزهای آسان کم دیدهاند. رسول پرویزی داستانهایی با درونمایهی فرهنگی اجتماعی با اقتباس از خاطرات کودکی و نوجوانی خودش در جنوب ایران نوشته است.
شاید به این کتاب ها نیز علاقمند باشید:
- شنل پاره
- یکصد دلیل و هزارویک اطمینان
- قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار
- احادیث ساختگی
- آب نبات هل دار
تعداد بازدید: 5,228 بار
عنوان کتاب: شلوارهای وصله دار
نویسنده: رسول پرویزی
تعداد صفحات کتاب: 212 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 3.9 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب