دانلود کتاب عشق های خنده دار
کتاب عشق های خنده دار شامل هفت داستان کوتاه است. هر هفت داستان یک پسزمینه عشقی دارد، عشقهایی که با تصادفات و رویدادهای ساده به سویی کاملا متفاوت هدایت میشوند. به طور مثال داستان هیچکس نمیخندد: در مورد پسری است که به شوخی وارد یک مسئله جدی میشود که تمام زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد و یا بازی اتواستاپ: در مورد دختر و پسری است که از روی شوخی وارد یک بازی میشوند که فرار از آن امکان ندارد.
عشق های خنده دار مجموعه داستانی از میلان کوندرا نویسنده نامدار اهل کشور چک است. این اثر درباره عشق است؛ نوعی از عشق که کوندرا به آن عشق خنده دار میگوید. کوندرای روشنفکر و هنرمند و خالق رمان «سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی)»، در این اثر برخی از مهمترین عقدههای مورد نظر فروید، روانشناس بزرگ را دستچین کرده و با چنان تردستیای آنها را چرخانده است که عمیقترین و تاریکترین علایق انسانی ما را به تصویر میکشد.
چکیده کتاب
“اگر آن چه اجباری است غیر جدی (خنده دار) است، شاید آن چه غیر اجباری است جدی باشد.” پس خنده دار بودن عشق غیر جدی از دیدگاه میلان کوندرا به این سبب است که این عشق ماهیتی جبری دارد و توصیه میلان کوندرا این است که حوزه ای را که در آن انتخاب گر نیستیم جدی نگیریم. با وجود این وجه مشترک، هر یک از چهار داستان این کتاب وجه منحصر به فردی هم دارد.
هیچ کس نخندد: یک استاد جوان دوست دارد بازی ذهن خود را با افرادی انجام دهد که او را فرومایه می دانند.
سیب طلایی میل ابدی: دو مرد میانسال با دختران زیادی معاشقه می کنند و به آنها پیشنهاد می دهند. یکی از این مردها با زنی که دوستش دارد ازدواج کرده است و دیگری ترجیح می دهد کتاب بخواند.
بازی اتواستاپ: زن و شوهری بازی نقش آفرینی را انجام می دهند که در ابتدا آنها را هیجان زده می کند اما بعدا یکی را می ترساند و دیگری را دفع می کند.
سمپوزیوم: داستان با شخصیت دکتر هاول ، همراه با چند پزشک دیگر و یک پرستار در بیمارستان تنظیم شده است. دکتر هاول به دلیل استفاده های جنسی زیاد از او مشهور است و پرستار به او علاقه مند است ، اما دکتر او را رد می کند.
دکتر هاول بعد از بیست سال: دومین داستان دکتر هاول ده سال پس از “سمپوزیوم” اتفاق می افتد ، هنگامی که دکتر هاول احساس قدرت و جذابیت کمتری می کند.
ادوارد و خدا: جوانی به نام ادوارد دوست دختر مذهبی دارد اما شخصا به دلیل شغل خود در مدرسه باید از دین دوری کند. این شرایط را برای او دشوار می کند وقتی او را با دوست دختر خود در کلیسا مشاهده می کنید.
بخشی از متن کتاب
دختر واقعا دوست نداشت که در طول سفرشان (مرد جوان همیشه ساعت ها بدون توقف رانندگی می کرد) مجبور شود به مرد جوان بگوید که برای لحظه ای کنار درختی بایستد. همیشه از اینکه مرد جوان با تعجبی ساختگی از او می پرسید که چرا باید توقف کنند، عصبانی می شد. می دانست که عفتش احمقانه و قدیمی است. بسیاری از اوقات، سر کارش متوجه می شد که دیگران او را به خاطر عفتش مسخره می کنند و عمدا تحریکش می کنند. همیشه از این فکر که سرخ شود، پیش تر سرخ می شد. همیشه دوست داشت مانند اکثر زنان دور و برش با بدنش احساس راحتی کند.
او حتی برای این خود ادراکی، روشی اختراع کرده بود: او با خود تکرار می کرد که هر فردی، در زمان تولدش، یکی از میلیون ها بدن ممکن را دریافت می کند، همان طور که ممکن است از میلیون ها اتاق یک هتل غول آسا، تنها یکی از آن ها را دریافت کند. در این صورت، بدن چیزی شانسی، غیرشخصی، از پیش آماده و عاریه ای خواهد بود. دختر این مسئله را به روش های مختلف با خود تکرار می کرد؛ ولی هیچ گاه نتوانست آن را باور کند. دوگانگی نفس و بدن برای او بیگانه بود. او خیلی با بدنش یکی بود؛ به همین دلیل بود که همیشه برایش مضطرب می شد.
حتی این اضطراب را در رابطه با مرد جوان هم تجربه می کرد؛ مرد جوانی که حالا یک سال بود او را می شناخت و با او شاد بود؛ احتمالا به این دلیل که مرد جوان هیچ گاه نفس دختر را از بدنش جدا نمی کرد و دختر می توانست تمام و کمال با او زندگی کند. در این اتحاد شادی خاصی وجود داشت؛ اما فاصله ی شادی با بدگمانی زیاد نبود؛ و دختر سرشار از بدگمانی بود. برای مثال، اغلب فکر می کرد که زنان دیگر (آن هایی که مضطرب نبودند) جذاب تر و اغواگرتر هستند.
می ترسید مرد جوان که این حقیقت را کتمان نمی کرد که چنین زنانی را به خوبی می شناسد، روزی او را به خاطر یکی از آن ها ترک کند (این درست است که مرد جوان گفته بود که آن قدر از این دسته زنان داشته که تا آخر عمرش کافی است، اما دختر می دانست که مرد جوان هنوز جوان تر از آن چیزی است که فکرش را می کند). او می خواست مرد جوان کاملا به او تعلق داشته باشد و خودش هم کاملا به مرد جوان؛ اما اغلب فکر می کرد که هرچه تلاش کند چیزهای بیشتری را به مرد جوان عرضه کند، چیزهای بیشتری را از او خواهد گرفت: چیزهای بسیاری هستند که یک عشق سبک و سطحی، به یک فرد می دهد. او از اینکه نمی توانست جدیت را با سبک سری ترکیب کند، نگران بود.
عناوین داستان ها
- هیچکس نمیخندد
- سیب طلایی میل ابدی
- بازی اتواستاپ
- ضیافت
- بگذارید مردههای پیر جا را برای مردههای جوان باز کنند
- دکتر هاول پس از بیست سال
- ادوارد و خدا
نقد و بررسی کتاب عشق های خنده دار
حکایت عشق های خنده دار شگفتآور و روشنگرند. دنیای کوندرا در این داستانها پیچیده و پر از استهزا و پارادوکس است و زندگی را بیرحم و تحقیرآمیز و عصبانیکننده نشان میدهد و مهمتر از همه، جبری است که بر فضای آنها حاکم است.
عشق های خنده دار مجموعهای است هنرمندانه که غنی از فلسفه، بدبینی و شوخ طبعی هستند. موضوع اصلی این داستانها روابط عاشقانه و خواندن آنها بسیار لذتبخش است. کتاب شامل درسهای بسیاری است که اگر داستانپردازی نمیشد میتوانست در حوزهی خودیاری، فلسفه یا روانشناسی دستهبندی شود. دنیایی که کوندرا خلق کرده نه یک جهان شاد است و نه یک دنیای غمانگیز؛ مانند زندگی همهی ما، زندگی شخصیتهای او هم بین خوشبختی، غم و ناامیدی در نوسان است.
شاید به این کتاب ها نیز علاقمند باشید:
- قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار
- هوا را از من بگیر خنده ات را نه
- صد ویژگی شخصیت سالم
- زندگی جای دیگری است
- جهالت
تعداد بازدید: 616 بار
عنوان کتاب: عشق های خنده دار
نویسنده: میلان کوندرا
مترجم: حسین کاظمی یزدی
تعداد صفحات کتاب: 352 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 14.3 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
منبع: شهرکتاب