دانلود کتاب همیشه شوهر
مسألهاى که در کتاب همیشه شوهر طرح شده است، واقعیت دارد و در اطراف ما زیاد وقوع مى یابد و در ادبیات کنونى منعکس مى شود، براى زن و شوهر و «مثلث»هاى آینده از لحاظ نتیجهاى که در بردارد بىاندازه پرمعنى و سنگین است. بعد از چند ده سال دیگر، شاید از مفهوم قدیمى عشق (دوطرفه) و خیانت (سهطرفه) هیچ اثرى باقى نماند.
موضوع رمان همیشه شوهر از این قرار است: پاول واولوویچ مردی است که ظاهرا زندگی خوب و همسر فرمانبرداری دارد. پاول این زن یعنی ناتالیا را حسابی دوست دارد و در زمره زن ذلیلان عالم است اما رفتار ناتالیا، پاول، دیگران و حتی خودش را متقاعد می کند که زنی مطیع و آرام است اما بعد از مرگ ناتالیا، شوهر با یادداشت هایی مواجه می شود که تمام محاسبات و تفکرات او را به هم می ریزد و می بیند که ای دل غافل!
چکیده رمان
اولین چیزی که در کتاب همیشه شوهر نظر مخاطب را به خود جلب می کند عنوان آن است. در کتاب توضیح داده می شود که زن هایی وجود دارند که برای بی وفا بودن زاده شده اند و این بی وفایی پس از ازدواج آغاز می شود. ناتالیا واسیلیونا، همسر ترسوتسکی نیز یکی از همین زن ها بوده است. کسی که هرزگی را مذمت می کند و خود نیز یک هرزه است. در مقابل این زنان نیز مردانی وجود دارند که همیشه شوهر بوده اند و از پاول پاولوویچ ترسوتسکی نیز به عنوان یکی از همین مردان یاد می شود. این افراد در زندگی خود یاد گرفته اند که فقط شوهر باشند.
پیچیدگی روابط در این داستان بسیار خواندنی است. در طول رمان این سوال به ذهن خواننده خطور می کند که آیا انسان ها توانایی تغییر را دارند و می توانند از نقشی که همیشه در زندگی داشته اند فاصله بگیرند؟رمان همیشه شوهر از ساختار خوبی برخوردار است اما در سطح سایر آثار فئودور داستایفسکی همچون رمان های ابله و جنایت و مکافات نیست و منتقدان پس از انتشار رمان انتقادهای زیادی از او کرده و معتقد بودند داستایوسکی نتوانسته کتابی در اندازه نام خود خلق کند.
اما در آن دوره نویسنده درگیر مشکلات زیادی از جمله بیماری، بی پولی، مرگ اولین فرزند و برخی شرایط سیاسی و اجتماعی بوده و این آشفتگی در اثر او نیز به چشم می خورد. از این رو کتاب همیشه شوهر اگرچه به اندازه سایر آثار نویسنده دیده نشده و بسیاری از مردم که کمتر اهل مطالعه هستند تا به حال نام آن را نیز نشنیده اند، همچنان یک اثر ارزشمند و خواندنی است که مهر فئودور داستایفسکی را بر بر پای خود دارد.
نقد و بررسی رمان
همیشه شوهر ٬ داستانی ست (به طور غیر مستقیم) پیرو ِ مردی که ؛همیشه شوهر؛است! و به نظر نمی آید شخصیت اصلی ِ داستان باشد . به جای او ٬شخص ِ اصلی مردی ست به نام ولچانینف ٬مجرد ٬ ثروتمند کمی عیاش و البته مبادی ِ ادب در بیشتر مواقع ٬ که این روزهای کتابی٬ اوضاعش ـــ همچون خود ِ داستایوسکی وقتی که این کتاب را می نوشته ـــ بسیار آشفته و درهم است! وقتی همه چیز از درون و بیرون بهم گره خورده و گیجی بسیاری به بار آورده و شخص را دچار مرض مالیخولیا کرده! او این روزها به طرز غریبی خاطراتی از گذشته به یاد می آورد که به طور شگفت موجب شرمش میشود و از خود بیزاری.
درهمین اثنی یکی از رفقایش پس از 9سال با وضعی آشفته به دیدنش میآیدو ماجراهای تازه آغاز میشود. .
سبک داستایوسکی، نه سلیس است نه روان و نه زیبا. اما قوی است و محکم و رسا و کاماً مختص به خود اوست. قیودی که در زبان روسی زیاد استعمال می شود در این اثر مخصوصاً زیادتر هستند. این عیوب مخصوصاً در اولین فصل خودنمایی می کنند. مانند چند اثر از کارهای اولیه اش، ابتدای آن دشوار و ست است. هر شخصیت، و مخصوصاً پاول پاولوویچ تروسوتسکی با طرز سخن مخصوص به خودش حرف می زند، تعبیرات مخصوص به کار می برد. لحن کلام و سیاق جمله ها مختص بین سال های 1860-1880 می باشد. لحنی که مخصوصاً در برخی محافل نیمه اشرافی، کارمندان عالی ادارات و ملاکان ولایتی آن زمان به کار می رفته است.
بخشی از متن کتاب همیشه شوهر
با تمسخر اینگونه استدلال میکرد (اکنون تقریبا همیشه با تمسخر به خویشتن میاندیشید): «خوب! پس موجودی است که مایل است خوی مرا تغییر دهد و هم او این خاطرات لعنتی و این «اشکهای پشیمانی» را برایم میفرستد. باشد! اما این کار بیهوده است، همهی اینها جز مشتی نیست که در تاریکی افکنده شود! من به خوبی میدانم که اکنون با وجود این که خودم، خودم را محکوم میکنم و با وجود این اشکهای پشیمانی با وجود چهل سال ابلهیام، کمترین اختیاری از خود ندارم. اگر مثلا فردا، همان وسوسهها خودنمایی کنند، نفعم در این است که جار بزنم و هیاهو برپا کنم که آن زن معلم مدرسه هدایایم را قبول میکند، بیشک، این را جار خواهم زد، بیهیچ تردیدی؛ و این کار باز بدترین و نفرتانگیزترین چیزهاست زیرا این کار برای بار دوم تکرار میشود و اگر امروز این پرنس کوچولوی عزیز دردانه مثل یازده سال پیش که زانویش را با یک ضرب طپانچه در هم شکستم، به من توهین میکرد، فورا او را به جنگ تن به تن دعوت میکردم و باز، یک پای چوبی دیگر به او هدیه میکردم. بنابراین آیا همهی اینها جز مشتی نیست که در تاریکی افکنده شود؟ بی این که هیچ معنایی در برداشته باشد؟ من وقتی نمیتوانم خودم را شرافتمندانه از خودم، هر قدر که کم باشد، آزاد سازم برای چه همهی اینها را به خاطر میآورم؟ و هر چند که تاریخچهی زن معلم معلم مدرسه تکرار نمیشد، هر چند که یک پای چوبی به کسی هدیه نمیشد ولی تنها فک رو خیال بود که، موقعیت، آنها را ایجاد میکرد و دائما دوباره به خاطرش میآمدند و گاهی…از پا درش میآورند. با وجود این نمیشود مدام به وسیلهی این خاطرات مورد شکنجه و آزار قرار گرفت. آدم حق دارد در فواصل آنها کمی استراحت کند، کمی گردش کند.
شاید به این کتاب ها نیز علاقمند باشید:
تعداد بازدید: 2,892 بار
عنوان کتاب: همیشه شوهر
نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: دکتر علی اصغر خبره زاده
تعداد صفحات کتاب: 151 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 1 مگابایت
نوع فایل: PDF
منبع: شهرکتاب
2 پاسخ
بسیار کامل و جامع
ممنون از حسن نظر شما