دانلود کتاب خاکستان
مارک هلاسکو در کتاب خاکستان نمایندۀ افراد شکنجه شده، خشمگین و آسیب دیدهای است که از حکومت کمونیستی لهستان بیزارند.
این داستان یک رمان کلاسیک از سرخوردگی سیاسی، اجتماعی یکی از نویسندگان اصیل و صاحب سبک لهستان است. او خود و دولت کمونیست لهستان را به شکل ناخوشایندی علیه یکدیگر قرار داده است و با به تصویر کشیدن نظارت دائمی، ارعاب و دستکاریهای عمیق روانشناختی شما را با حکومت کمونیستی قرن بیستم لهستان به خوبی آشنا میسازد.
هلاسکوی با استعداد، خواننده را با موجز بودن، مستقیم بودن و دراماتیک بودن داستانش، جذب خود میکند. نویسنده کتاب، حتی در دروغ هایش همیشه یک حقیقت را منتقل می کند. حقیقتی که همه به آن احتیاج داریم. تمامی علاقمندان ادبیات داستانی اروپایی و دوستداران داستانهای هیجانی، ماجرایی را به خواندن این رمان جذاب دعوت میکنیم.
خلاصه کتاب
کتاب خاکستان، درباره مردی است که پس از سالها به یکی از دوستان سال های مبارزهاش برمیخورد و این دیدار مسیر زندگی او را تغییر میدهد. فرانچیشک کوالسکی مرد چهل و هشت سالهای است که هرگز بیش از حد ظرفتیش نمینوشد. او همیشه به خودش مسلط است و از این بابت به خودش میبالد.
اما یک روز در خیابان به یکی از دوستانش برمیخورد؛ آشناییشان برمیگشت به زمانی که هر دو مبارز پارتیزانی بودند. او را از ۱۹۴۵ ندیده بود. آنها برای جشن گرفتن این اتفاق فرخنده به میخانه نزدیک میروند و گیلاس پشت گیلاس بالا میاندازند. شب جایش را به روز میدهد و هوا روشن شده است که از میخانه بیرون میآیند. همینجا و همین موقع است که رفتارهای عجیبی از فرانچیشک سر میزند…
هنگامی که مارک هلاسکو، رمان خاکستان را در اواسط دهه 1950 برای ناشران در لهستان ارسال کرد، از هیچ کدامشان پاسخ مثبت نشنید. وقتی که او جویای دلیل رد شدن کتابش برای انتشار شد، به او گفتند: «این لهستانی که تو در داستانت به تصویر کشیدهای وجود ندارد!» ولی نویسندهای خودآموخته اثری بی نظیر را خلق کرد که شورشی، آشفته و هیجان انگیز است.
معرفی نویسنده
مارک هلاسکو، نویسنده و فیلنامه نویس لهستانی تبار، ژانویه 1934 در ورشو، چشم به جهان گشود. زندگی افسانه گونۀ او در کودکی با جمله عجیبی که در روز غسل تعمید گفت آغاز گشت؛ وی در پاسخ به پرسش کشیش که آیا در چشمپوشی از ارواح شیطانی خواهد کوشید، گفت خیر! او خود را محصول دوران جنگ، گرسنگی و وحشت میداند و این امر شاید دلیل فقر فکری داستانهای کوتاه او باشد.
تقریبا هیچ سند و مدرک موثقی از تخصیلات وی در دست نیست زیرا همگی در جنگ ورشو از میان رفتهاند و گفته شده که او نیز به دلیل مسائل و مشکلات عدیده خانوادگی و اجتماعی، در مقاطعی ترک تحصیل کرده است. مارک در سال 1946 به نیروهای پیشاهنگی پیوست و دیری نپایید که به دلیل حضور ضعیفش در جلسات از آنجا اخراج شد.
نویسنده کتاب خاکستان در کنگره جهانی روشنفکران برای صلح، که در آگوست 1948 در وروتساو برگزار شد، مدتی فعالیت کرد. او که دو بار سابقه خودکشی و بستری در بیمارستان روانی را داشت، به دلیل آثار و عقایدش در سال 1963 دستگیر و مدتی زندانی شد و نهایتا در سال 1969 چشم از جهان فروبست.
بخشی از متن کتاب
همسرش چند هفته بعد از پایان عملیات جنگی فوت کرده بود؛ علی رغم وضع بد سلامتی اش توانسته بود تا بازگشت او از جنگل زنده بماند. فرانچیشک با پسر و دخترش زندگی می کرد. اسم پسرش میکلای بود و اسم دخترش الزبیتا. میکلای که به طرز چشمگیری خوش سیما بود، بیست و چهار سال داشت؛ الزبیتا کوچکتر بود آنها ساکن دو اتاق کوچک در مسکنی سازمانی بودند. روز بعد از جلسه وقتی فرانچیشک به خانه آمد دخترش را به همراه نامزدش، رومن در خانه یافت.
آنها هر دو در یک رشته تحصیل میکردند و برنامه ریخته بودند که بعد از گرفتن مدرک شان فوراً ازدواج کنند. هر دو خوشحال به نظر می رسیدند. فرانچیشک بدون اینکه پالتو و کلاهش را در بیاورد وسط اتاق ایستاد پرسید: «چیزی برای شام داریم؟» الزبیتا گفت: «برایت یک چیزی گرم میکنم» بلند شد. بلندقد و بلوند و جذاب بود. گاهی قلب فرانچیشک از تماشای او فشرده میشد. احساس میکرد دارد زنی را میبیند که بیست سال پیش با او شادترین لحظاتش را گذرانده بود.
هیچ کس نمیتوانست کوچکترین تفاوتی بین الزبیتا و مادرش بیابد؛ هر دو كاملاً سالم می نمودند، هر چند وقتشان را به شکایت می گذراندند. الزبیتا گفت ماکارونی را برایت گرم میکنم. املت هم میتوانم درست کنم. رفت به آشپزخانه و فرانچیشک، سرسنگین نشست روی صندلی. رومن پسری موسیاه و سبزه رو با چشمانی سرخ گفت: «خب باب چی شده؟ مشکل؟» رومن فرانچیشک را «پدرزن کوچک» «پیرمرد» و «باب» صدا میکرد. فرانچیشک، خشک و عبوس، او را بیشتر به خاطر چشمهای خیس از عشق دخترش میبخشید…
نقد کتاب خاکستان
کتاب خاکستان روایتگر زندگی فردیست به نام فرانچیشک کوالسکی. او در عصر یک روز بهاری، در حالتی نیمه هوشیار بود که پلیس او را دستگیر کرد. اتهام او توهین به دولت کمونیستی حاکم بود. او تمام شب خود را سرزنش میکرد و نمیدانست که چه چیزهایی گفته است. حتی نمیدانست به چه چیزهایی شک کرده؛ استالین، لنین و یا حتی خود مارکسیسم.
کوالسکی فردای آن روز آزاد میشود و در پی یافتن ایمان از دست رفتهاش، به سراغ رفقایش میرود اما جوابی نمیگیرد. سقوط او به قعر ناامیدی و درماندگی از همینجا آغاز میشود. سقوطی به عمق یک گودال، شبیه به یک قبر بیانتها. او رفته رفته همه چیزش را میبازد؛ در قبال اظهاراتی که خودش هم نمیداند بیان کرده یا خیر.
منتقد نشریهی نیویورک تایمز در مورد هلاسکو نوشته: «هلاسکو سخنگوییست برای آنان که خشمگین و خسته، سرکش، آتشین مزاج و عذاب کشیده بودند. در کتاب خاکستان، هلاسکو چاقویش را در قلب حکومت کمونیستی فرو مینشاند و خون چکان بیرون میآورد.»
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 120 بار
عنوان کتاب: خاکستان
نویسنده: مارک هلاسکو
مترجم: ثنا نصاری
تعداد صفحات کتاب: 136 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 11.74 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب