دانلود کتاب بامداد خمار
کتاب بامداد خمار نام رمانی به قلم فتانه حاج سید جوادی (پروین) و معروف ترین و پرفروش ترین کتاب این نویسنده است.
این کتاب تاکنون 55 بار تجدید چاپ شده است و میتوان آنرا کتابی عامه پسند با داستانی روان و پرکشش دانست. دلیل محبوبیت و مقبولیت آن را هم باید در همین امر جست وجو کرد. این کتاب بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته که در این میان «نجف دریابندری» یکی از موافقان آن بوده است.
مطلبی که دریابندری در دفاع از بامداد خمار نوشت، مورد نقد شدید «هوشنگ گلشیری» قرار گرفت. با وجود همهی این اوج و فرودها، کتاب مذکور توانسته یکی از رمان های محبوب و پرفروش ادبیات معاصر ایران باشد.
خلاصه رمان
داستان کتاب بامداد خمار دربارهی پیرزنی به نام محبوبه است که سال های پایانی عمر خود را سپری میکند، برادرزادهی او که دختری زیبا و احساسی به نام سودابه است و شباهت بسیار زیادی به عمهی خود دارد، در شرف ازدواجی عجولانه و عاطفی است.
پدر و مادر سودابه که با ازدواج او مخالف هستند و گمان میکنند سرنوشت او هم همانند عمهاش میشود، از محبوبه خواهش میکنند که داستان غمانگیز زندگی خود را روایت کند تا درس عبرتی برای سودابه شود و پس از آن بتواند به درستی تصمیم بگیرد.
محبوبه داستان عشق و عاشقی خودش را که در نخستین سالهای حکومت رضاشاه در ایران رخ داده است را روایت میکند؛ داستان دربارهی عشق دختری از خانوادهای بافرهنگ و باسواد به شاگرد نجاری به اسم رحیم است. محبوبه از اصرارهای خودش و مخالفت های خانوادهاش برای این ازدواج سخن میگوید و آنچه بر سر این ازدواج آمده است را برای سودابه شرح میدهد.
برخی کتاب بامداد خمار را رمانی مردسالارانه به حساب آوردند و عقیده داشتند که این اثر به حفظ ارزشهایی که زنان را از داشتن نقش تاثیرگذار در جامعه باز میدارد، یاری میرساند. اینکه سودابه برای انتخاب و تصمیم گیری دربارهی مهمترین مسئلهی زندگیاش باید پای داستان غمانگیز عمهاش بنشیند تا درس عبرت بگیرد، شعور و قدرت تصمیمگیری سودابه را به عنوان یک انسان زیر سوال میبرد.
همچنین افرادی این کتاب را توهین به طبقات پایین جامعه به شمار آوردند و عقیده داشتند نویسنده با این داستان فرهنگ و اصالت هر انسانی را برابر با ثروت و اشرافیگری قرار داده است.
بسیاری نیز باور دارند که کتاب بامداد خمار برای جوانان خصوصا دختران امروزی بسیار مناسب است تا برای بزرگترین تصمیم زندگی خود، دقت فراوانی به خرج دهند و تفاوت های خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی را موضوعی کمرنگ و بیاهمیت به حساب نیاورند.
بخشی از متن کتاب
بهار بود سودابه جان، بهار. اي لعنت بر اين بهار كه من هنوز عاشقش هستم. اوايل سلطنت رضا شاه بود. همين قدر مي دانم كه چند سالي از تاجگذاري او مي گذشت. چند سال، چهار سال؟ پنج سال؟ سه سال؟ نمي دانم. از من نپرس كي قاجار رفت و كي رضا شاه آمد. سر و صدا و تق و توق بود.
حرف از رفتن قاجار بود. حرف از سردار سپه بود. حرف از تاجگذاري رضا خان بود. ولي من نمي دانم. انگار در اين دنيا نبودم. در دنيايي ديگر بودم. آنچه دلم مي خواست همان در يادم مانده. عمه جان ساكت شد. چانه را روي عصا نهاد و به باغ يخزده خيره شد. انگار همين ديروز بود… (ص45 کتاب بامداد خمار)
آخ سودابه جان كه عمر چه قدر زود مي گذرد…. و به خدا كه خداوند چه عمر كوتاهي به ما داده و تازه بيشتر اين دوران كوتاه حيات هم يا به بچگي مي گذرد يا به پيري. دوران لذت چه قدر كوتاه است. قديمي ها چه درست گفته اند: « مانند عمر گل. » تو هم تا مثل من پير نشوي معناي اين حرف را نمي فهمي.
نمي فهمي عمر برف است و آفتاب تموز، يعني چه؟ الهي كه پير بشوي دختر جان…. عمه جان ساكت شد و به باغ خيره گشت. يادش رفته بود؟ يا دوباره خوابيده بود؟ عمه جان! سكوت. عمه جان! عمه گريه مي كرد. نمي دانم. از قاجار هيچ نمي دانم. از رضا خان هيچ نمي دانم. از دنيا غافل بودم سودابه جان. چون عاشق بودم.
هر كه خواهد بيا و هر كه خواهد گو برو. جهان مي خواهد زير و رو شود. چه اهميتي دارد؟ فقط او بماند. مگر نه؟عمه جان با چشمان اشك آلود در چشمان سودابه نگريست و لبخند عاشقانه غمناكي زد. مانند لبخند يك دختر جوان. چشمان سودابه هم غرق اشك بود. عمه دوباره پرسيد: (ص46 کتاب بامداد خمار)
– كه گفتي خيلي دوستش داري؟ سودابه شيفته وار پاسخ داد: – آره عمه جان. – خدا به دادت برسد دختر جان. خدا به دادت برسد. بله بهار بود و خانه ما غرق گل و گياه شده بود. بيروني و اندروني پر از گلدان هاي گل بود. حياط خانه پدريم، حياط نگو، باغ بهشت.
ظهرها بوي غذاهاي خوشمزه از آشپزخانه ته حياط و پشت درخت ها بلند بود و با بوي گل ها درهم مي آميخت. آب حوض تميز و پاك بود. آخر از خانه ما قنات رد مي شد. و با اين همه آب انبار و پاشير عليحده هم داشتيم. همان ته حياط.
با فاصله كمي از آشپزخانه. دايه ما بچه ها از كنار حوض رد نمي شد چون مي ترسيد آب به دامنش ترشح كند و نجس شود. فيروز خان، درشكه چي پدرم كه اهل جنوب بود و عاشق آب، هر وقت كه به مناسبت كاري به حياط اندرون مي آمد…
نقد کتاب بامداد خمار
خوبیِ بعضی از کتابها این است که از آن توقع خاصی نداری، فقط میخوانی که لذت ببری، که چند ساعتی از زندگی خودت فاصله بگیری. با اینکه موضوع اصلی کتاب بامداد خمار و طرح عشق و عاشقیاش در زمان قاجار و اوایل پهلوی برایم جدید نبود و کتاب های مشابهش را در زمان نوجوانی خوانده بودم اما این کتاب لذت دیگری داشت، خیلی بیشتر از کتابهای قبل و حتی داغ بد بودن بعضی از آنها را هم شست!
کتاب بسیار روان بود، شروع کلیشهای ولی داستان متفاوت بود. شخصیت پردازی و فضاسازی بسیار خوب، پرگویی هم نداشت! نویسنده کتاب بامداد خمار، به تفاوت های میان دو خانه و جایگاه آنها در سلسله مراتب طبقاتی واقف است. وقایعی که پشت سرهم اتفاق می افتند، متن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر ارتباط میان دوخانه را میسازند. با دور شدن محبوبه از محیط مالوف، تناقض ها آشکار می شوند.
او، از قبل، هیچ تصوری از دنیایی که قرار است به آن وارد شود ندارد. محبوبه نمی تواند خود را با خانه جدید تطبیق دهد و هرروز بیشتر از روز پیش از رحیم و آدم های اطرافش دور میشود. آنجا مجبور است خودش بخرد، بشوید، جارو کند، بپزد، و به حمام بیرون برود. دعواهای زن و شوهری هم در دو خانه و در نگاه محبوبه، دو معنای کاملا متفاوت دارند.
پدر و مادرش در دعواهایشان انگار دکلمه می کردند، یا با هم مشاعره می کردند… از گل نازکتر به هم نمی گفتند… چنین رابطه ای، در خانه رحیم و محبوبه پا نمی گیرد؛ رحیم و مادرش موقع دعوا درنده خو و بد دهن هستند. بامداد خمار پراز تصویرهای دلخراش زندگی محبوبه در خانه با رحیم است که بهشت خانه پدری را پررنگ میکند.
اگر پدر محبوبه به اتکای قدرت مالی و پیشینه خانوادگی و مبادی آداب بودن، خدایی می کند و آمرانه در مقام قدرت مطلق ظاهر می شود، رحیم – به دلیل ناتوانی مالی و بی اصل ونسب و بی تربیت بودن، جای اهریمن می نشیند. شگفت آن که خوانندگان رمان هم کم و بیش این پیام را درونی می کنند و می پذیرند.
شهرت جهانی کتاب بامداد خمار
رمان پیش رو در خارج از ایران هم خوانندگانی دارد. «سوزان باغستانی» این رمان را به زبان آلمانی ترجمه کرده است. ترجمه آلمانی او از بامداد خمار با اقبال مخاطبان آلمانی زبان مواجه شد و چندین بار با تیراژ میانگین 10 هزار نسخه تجدید چاپ شد.
«آنا والزن» مترجم ایتالیایی سال 96 بامداد خمار را به ایتالیایی ترجمه کرد، او عنوان «انتخاب سودابه» را برای ترجمهاش برگزید. ترجمه هایی به کردی و یونانی هم از این کتاب وجود دارد.
به گفتهی فتانه حاج سید جوادی در طول این سالها پیشنهادهای زیادی برای ساخته شدن فیلم بامداد خمار به او شده است. «پوران درخشنده» و «حسن فتحی» نامهایی است که روزی برای تبدیل این رمان به فیلم یا سریال ابراز علاقه کردهاند.
هرچند «حسن فتحی» در مصاحبهای اعلام کرد که از اینکار منصرف شده و کارهای دیگری در دست دارد؛ اما تایید کرد قصهی جذاب رمان بامداد خمار این ظرفیت را داد که تبدیل به یک سریال عامه پسند ایرانی شود.
کتاب های پیشنهادی
عنوان کتاب: بامداد خمار
نویسنده: فتانه حاج سید جوادی
تعداد صفحات کتاب: 307 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 30.96 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب
2 پاسخ
عالی
محبوبه در اوج پول و احترام رفت خودشو بدبخت کرد.
من در اوج بدبختی دنبال خوشلختی بودم
ولی باز هم بدبخت شدم.محبوبه خانواده داشت اقوام داشت من هیچکس ندارم.
خیلی کتاب فوق العاده ایه
من ۱۴ بار خوندم هربار هم برام جالبه.
لطفا برا منم دعا کنید یه مورد ازدواج عالی گیرم بیاد.