سپتامبر بی باران

آخرین ویرایش: 2 سال قبل
سپتامبر بی باران (nbookcity.com)

دانلود کتاب سپتامبر بی باران

یکی از داستان های کوتاه ویلیام فاکنر که در هر خوانش، ایده های تازه ای به ذهن خواننده متبادر می کند، داستان « سپتامبر بی باران » است که به نام «سپتامبر خشک» هم ترجمه شده است. این داستان کوتاه از پنج بخش تشکیل شده است، اما به دلیل نوع روایت و فرم اجرای کار گویی متنی است بدون فاصله و مکث و سکته.

شایع شده است که پیردختری به نام دوشیزه «مینی» که احدی از مردها به او توجه نشان نمی دهد، مورد اهانت واقع شده است. این که فرد متعارض چه به او گفته است یا با او چه کرده است، در پرده ابهام است و هیچ کس چیزی نمی داند. خودش هم به «عمد» چیزی نمی گوید و فقط با چهره یک مطلوم و نگاهی مطلومانه تر، می خواهد به زبان بی زبانی به همه بگوید که موضوع از آن چیزی که بر سر زبان هاست، فاجعه آمیزتر است. شما از منِ ِ نوعی از شخصی که اطلاعاتی درباره من دارد، سؤال می کنید که فلانی چه جور آدمی است. کتاب سپتامبر بی باران شامل هفت داستان کوتاه از فاکنر است.

داستانِ اول

در موردِ خبری است که در شهر پیچیده است، مبنی بر آنکه یک سیاه پوست، به یک پیر دختری که هنوز ازدواج نکرده، تجاوز کرده است… مردمِ شهر با رفتاری نژاد پرستانه بدونِ آنکه از درستیِ این خبر اطمینان پیدا کنند، در صددِ این هستند تا سیاه پوستِ بیچاره را پیدا کرده و به سزایِ اعمالش برسانند.

‎داستانِ دوم 

در موردِ شخصی به نامِ <اسنوپس> است که همراهِ زنش به شهر آمده و از یک رستوران دارِ ساده تبدیل به یکی از بزرگترین و ثروتمندترین اشخاصِ شهر شده و قصد دارد برایِ خودش بنایِ یادبود و تندیسی برنجی در آن شهر بسازد.

‎داستانِ سوم

در موردِ پسر بچه ای به نامِ <جرجی> است که از رویِ سادگی به داییِ دزدِ خویش، یعنی <رودنی> کمک میکند تا دایی در ازایِ همکاریِ او، در شبِ کریسمس به او بیست سکهٔ ربع دلاری جایزه دهد… از طرفی مردانِ شهر در به در به دنبالِ <دایی رودنی> هستند و تنها کسی که از مخفیگاهِ رودنی آگاه است، همین پسر بچه، یعنی رودنی میباشد.

‎داستانِ چهارم

در موردِ زنِ سیاهپوستی به نامِ <ننسی> است که مردمِ شهر به خاطرِ سیاه پوست بودن، به او زور میگویند و حقش را میخورند… تا آنکه او را در زندان انداخته و او در زندان خودش را حلق آویز میکند

‎داستانِ پنجم

در موردِ نجّارِ پیری به نامِ <سم فادرز> است که در جوانی عاشقِ زنی سیاه پوست شده و از او صاحبِ فرزندی با موهای بور میشود و در داستان، برخوردِ دیگران و زندگی این نجّار که مردم او را <سیاه> صدا میکنند، از گذشته تا حال را نشان داده است

‎داستانِ ششم

در موردِ پزشکی کهنسال به نامِ <مارتینو> میباشد، که دختر بچه ای به نامِ <لوئیس> را از کودکی زیر نظر دارد و تا جوانی کنارِ این دختر میماند و عاشق او شده و البته به نوعی استاد و آموزگارِ اخلاقِ او میباشد و بیشترین موردی که بر آن پافشاری میکند، این است که: لوئیس نباید از چیزی بترسی ‎از جملاتِ این داستان: وقتی که میترسی که کاریو انجام بدی، میدونی که زنده هستی… ولی اگه بخاطرِ ترس اون کارو انجام ندی، دیگه کارت تمومه و یک مُرده ای

‎داستانِ هفتم

در موردِ ساکنینِ یک خانهٔ ویلایی است که متعلق به <ویرجینیا دوپره> نود ساله، آخرین بازمانده از خانوادهٔ <سارتوریس> میباشد… شخصیت هایِ اصلی داستان <النورا> آشپزِ سیاه پوستِ خانه به همراه پسرش < ایسوم> و دخترش <سدی> میباشند… داستان حولِ موضوعِ عروسِ خانواده <نارسیسا> و جریانِ نامه هایِ مشکوکی که دریافت میکرده، میچرخد.. و حال به دنبال پس گرفتنِ نامه هایش برگشته است

‎امیدوارم از خواندنِ این کتاب لذت ببرید و علاوه بر آن، با سبکِ داستان نویسیِ “ویلیام فاکنر” نیز آشنا شوید.

تعداد بازدید: 1,313 بار

William Faulkner ویلیام فاکنر2

عنوان کتاب: سپتامبر بی باران

نویسنده: ویلیام فاکنر

مترجم: احمد اخوت

تعداد صفحات کتاب: 249 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 1.75 مگابایت

نوع فایل: PDF

منبع: شهر کتاب

شهرکتاب مرجع کامل کتابهای الکترونیک

نوشته‌های مشابه

دکتر هرمزی جنگی در فروردین ماه 1371 در دل سرزمینی از سرزمین های کویری ایران زمین پا به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی و نوجوانیش به منوال کویرنشینان به آسمان آبی و بی پروای نامدار کویر پیوند خورد...
بروزرسانی: 1 هفته قبل
تعداد بازدید: 336
می‌خواهم در آستانت بگریم پیش از گمرکی شدن اشک‌هام، می‌خواهم دوستت بدارم ای بانوی من، تا بر ارابه‌ی زمان، تقویم‌ها را بگردانم، ماه‌ها و روزها را به نامی دیگر بخوانم. ساعات جهان را تنظیم کنم، با کوبه‌ی...
بروزرسانی: 2 هفته قبل
تعداد بازدید: 551

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *