مالون می میرد

آخرین ویرایش: 3 هفته قبل
مالون می میرد (nbookcity.com)

دانلود کتاب مالون می میرد

راوی کتاب مالون می میرد، شخصی افلیج، روز به روز به مرگ نزدیک میشود و به تختی در مکانی نامعلوم بسته شده است.

شاید اگر می خواست می توانست خود را از تخت جدا کند. اما ترجیح میدهد که تن به روزمرگی زندگی خود دهد و تنها از زندگی کردن غذا خوردن و ادرار کردن را بفهمد. چیزی از گذشته نمی داند. شاید ضربه ای به سرش خورده و شاید فراموشی گرفته است.

گویا از دنیایی ورای این زندگی طبیعی آمده و هیچ از ابتدای خود نمی داند. همه ی انسان ها چنین هستند. شاید این انسان ها تقاص گناهانشان را پس میدهند. مالون در حالی که می میرد تصمیم به نوشتن چهار داستان می گیرد و تا مادامی که مدادش می نویسد ادامه می دهد.

همانطور که مالون می میرد قلمش نیز تحلیل رفته و روایتش از هم می پاشد. بکت با مرگ مالون خود زندگی پوچ انسان ها را تقلید کرده و به سخره میگیرد. سفر های بینامتنی در دنیای پست مدرنیستی مالون، خواننده را قادر می سازد که به عمق فاجعه ی زندگی بشریت قدم بگذارد و منتظر آن اتفاق غایی باشد.

آن اتفاق که شاید میخواست گودو را با خود در نمایشنامه ی در انتظار گودو به همراه آورد، اما انتظاری پوچ و عبث بود. مالون نیز منتظر مرگ خود است اما در همین انتظار است که می فهمد انتظار است که پوچ است.

خلاصه کتاب

نویسنده در کتاب مالون می میرد از همان ابتدا ما را غافلگیر می‌کند. ساموئل روی تخت دراز کشیده و در انتظار مرگ است. چندی قبل همسرش سوزان مرده و حالا او هم منتظر است بمیرد. کتاب پیش رو، دومین اثر از سه گانه ی معروف ساموئل بکت است که در سال 1951 به انتشار رسید.

پیرمردی در اتاقش روزهای آخر زندگی را پشت سر می گذارد. برایش غذا می آورند و تمیزش می کنند در حالی که او به انتظار مرگ نشسته است. پیرمرد در همین حالِ انتظار، برای گذران وقت، قصه هایی در ذهن خود می سازد و شخصیت های گوناگون و متفاوتی از قوه ی تخیل او می گذرند. این رمان جریان ساز با داستانی متفاوت و به یاد ماندنی، هم ردیف آثار بزرگی چون «در انتظار گودو» و یا «آخر بازی» قرار می گیرد.

کتاب مالون می میرد به همراه دو رمان دیگری که این سه گانه را تکمیل می کنند، آغازگر دوران شکوفایی داستان سرایی بکت است؛ دورانی که مسائل زبانی و استفاده از روایتی غیرسنتی، در مرکز توجه این نویسنده ی جریان ساز قرار گرفت. این کتاب را می توان نقطه ای در نظر گرفت که بکت در آن، مسیر نویسندگی خود را تغییر داد.

بخشی از متن کتاب

یک روز متوجه شدم که اینجا هستم، در تختخواب. احتمالاً در جایی از هوش رفته ام، شکافی در خاطراتم ایجاد شده، از سر گرفته نشده تا وقتی که مشاعرم به حال عادی برگشت، در این تخت خواب. در مورد رویدادهایی که در آن لحظه منجر به ازهوش رفتنم شد و به ندرت نسبت به شان بی اعتنا بوده ام، در آن لحظه، هیچ اثر مشخصی بر ذهنم برجای نگذاشته است. اما کی است که برایش چنین وقفه ای پیش نیامده باشد؟ بعد از مستی این حالت عادی است.

اغلب خودم را با بازسازی شان سرگرم کرده ام، همین رویدادهای ازدست رفته. اما بی آن که واقعاً موفق شوم خودم را سرگرم کنم. اما آخرین چیزی که به یاد می آورم چیست، از آن جا می توانم شروع کنم، پیش از به هوش آمدنم در این جا؟ این هم از دست رفته است. قطعاً پیاده روی می کردم، سراسر زندگی ام پیاده روی کرده ام، به غیر از چند ماهِ اول و مدتی که در این جا بوده ام. اما نهایتاً نمی دانستم کجا هستم یا چه افکاری دارم. بنابراین چه طور می توانم انتظار داشته باشم که به یاد بیاورم، و با چه؟

حالتی را به یاد می آورم. روزگار جوانی ام متفاوت تر بود، آنطور که به یادم می آید، گاه به گاه. آن موقع به خوبی راه ام را نمی شناختم. در نوعی اغما به سر برده ام. فقدان هشیاری هیچ وقت برایم فقدانی عظیم نبوده است. اما شاید با ضربه ای از حال رفته بودم، به سر، در جنگلی شاید، بله، حالا که از جنگلی صحبت می کنم کمابیش جنگلی را به یاد می آورم. تمامش متعلق به گذشته است. حال این زمان حاضر است که باید تثبیتش کنم، پیش از آن که تقاص پس بدهم. اتاقی معمولی است.

تجربه ی کمی از اتاق ها دارم، اما این یکی به نظرم کاملاً معمولی است. واقعیت این است، اگر احساس نمی کردم رو به مرگم، می توانستم به راحتی خودم را مرده بدانم، درحالی که تقاص گناهانم را پس می دهم، یا در یکی از عمارت های بهشت. اما سرانجام احساس می کنم که وقت زیادی نمانده است، که وضعیت این طور نمی بود اگر در بهشت بودم، یا در جهنم. آن سوی گور، حس در آن سوی گور بودن در من قوی تر بود شش ماه پیش.

اگر برایم پیشگویی شده بود که روزی حس می کنم که همچون امروز زندگی می کنم، حتماً لبخند می زدم. دیده نمی شد، اما می دانستم که لبخند بر لب دارم. خوب به یادشان می آورم، این چند روز آخر، خاطرات زیادی نسبت به سی هزار و خرده ای که پیش از این رفته به جا گذاشته است. برعکسش کمتر تعجب آور می شد. سیاهه ام را که تمام کردم، اگر مرگم درنرسید، خاطراتم را می نویسم. مسخره است، شوخی کردم. مهم نیست. گنجه ای هست که هیچ وقت به درونش نگاه نکرده ام.

نقد کتاب مالون می میرد

درون مایه آبزوردی که در تمام آثار بکت به چشم می خورد، کمک به سزایی برای رساندن مفاهیمی چون مرگ، خستگی، نا امیدی، حواس پرتی، غم و اندوه، زوال و تکرار، و بیگانگی از خویشتن و انزوای بشری را نشان می دهد. صحبت کردن از نویسنده کتاب مالون می میرد؛ و آثارش در چند خط، کاری بی نتیجه است. چرا که می توان تنها برای یک اثر او از جنبه های مختلفی ساعت ها به نقد و بررسی نشست.

کتاب های پیشنهادی

کتاب مالون می میرد

عنوان کتاب: مالون می میرد

نویسنده: ساموئل بکت

برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1969

مترجم: سهیل سُمی

تعداد صفحات کتاب: 178 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 1.8 مگابایت

نوع فایل: PDF (RAR)

منبع: شهرکتاب

آنچه خواندید...

نوشته‌های مشابه

"در انتظار گودو" به گونه­ ای تراژیک و در عین حال مضحک این وضعیت و سرنوشت محتوم انسان را (شاید در جهان کنونی) ترسیم کرده است، که در عین فرسودگی و خستگی و رسیدن به پوچی، همچنان مذبوحانه به دستاویز...
بروزرسانی: 3 هفته قبل
تعداد بازدید: 10070
زمانی که مارگارت اتوود نوشتن سرگذشت ندیمه را شروع  کرد، نام آن را «اف‌فرد» به تاثیر از شخصیت اصلی داستان گذاشت. او این اثر را زمانی که در آلمان ساکن بود، با ماشین تحریر آلمانی که کرایه کرده بود نوشت...
بروزرسانی: 4 هفته قبل
تعداد بازدید: 11320

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *