معرفی کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا
کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا رمانی در فضای تخیلی و سورئال با جذابیتی بالا؛ پرکاراکتر و خط داستانی بسیار شفاف و تقریبا بدون حفره.
کتابی که می شود از آن درس های بسیاری گرفت! در این داستان، برای مشکلات هر شخص، پاسخی معین وجود دارد. مشکلاتی که گاهی به زندگی شخصی جهت می دهند. خوب که نگاه کنیم می بینیم کسی نیست که درگیر مشکلات و بحران های پیاپی نشده باشد، انتخابهای بی نهایتی جلوی رویش قرار نگرفته باشد و هربار به اینکه اگر راه دیگری را انتخاب می کرد چه میشد، فکر نکرده باشد…
ما انسانیم و مختار، اما گاهی دلمان می خواهد فکر کنیم مجبور شدیم مسیری را برویم که الان در آن قرار داریم. کتاب حاضر کاملا با این استدلال نوشته شده که کار درست، کاری است که قلب آدم می گوید و عملا هرکسی می داند کار درست چیست. فقط ممکن است انجامش ندهد چون سخت است! اما نامیا اینجاست تا بی پرده کار درست را بگوید، چون بعضا از آینده ست!
خلاصه کتاب
روایتی حیرت انگیز و جادویی از زندگی! وقایع کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا در مغازهای کوچک به همین اسم میگذرند. ابتدا با شوتا، آتسویا و کوهی ملاقات میکنیم، سه دزد تحت تعقیب که البته در این لحظه مشغول دزدی نیستند و به دنبال جایی برای گذراندن شب میگردند. دست سرنوشت مغازهی نامیا را در مقابلشان میگذارد و آنها هم از این فرصت استقبال میکنند، بیخبر از آنکه زندگیشان بعد از این شب کاملا دگرگون میشود… .
نامیا بهنظر متروک میآید. مجلهها به چندین دهه قبل تعلق دارند و اگر شمعی برای روشن کردن نبود، سه دوست مجبور میشدند تمام شب را در تاریکی بگذرانند. آنها بعد از بررسی شکاکانهی همه چیز، مشغول شوخی دربارهی محصولات بهداشتی و نوشت افزاری که همهجا به چشم میخورد هستند که ناگهان پاکتی وارد مغازه میشود. صاحب این بسته مرموز کسی به اسم خرگوش ماه است، اما صرف نظر از اسم عجیب فرستنده چرا باید کسی در نیمه شب نامهای به درون مغازه نامیا بیندازد؟
خب، مسلما پلیس هیچ وقت اسم مستعار خرگوش ماه را برای خود انتخاب نمیکند، پس آنها با کنجکاوی پاکت را باز میکنند. نامهای سرشار از احساسات دربارهی رابطهای عاشقانه! فرستندهی مرموز پس از توضیح مشکلاتش از صاحب مغازه تقاضا میکند راهی به او پیشنهاد دهد. اما مگر آنجا متروکه نبود؟ سه دوست ابتدا گیج میشوند اما وقایعی که در باقی شب اتفاق میافتد اسرار فروشگاه قدیمی را برای آنها فاش میکند…
کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا در ۵ فصل نوشته شده است. سینماگران چینی در سال ۲۰۱۷ یک اقتباس سینمایی از این رمان را روی پردهٔ سینما بردند که با استقبال خوبی روبهرو شد؛ در ژاپن نیز قصهٔ فروشگاه نامیا، الهام بخش اثری سینمایی بود که سال ۲۰۱۲ اکران شد. خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از متن کتاب
در حالی که داشت بی هدف محله ها را رد میکرد به خیابانی پر از مغازه رسید. بیشتر مغازه ها شبها تعطیل بودند. حدس میزد شاید رستوران شبانه روزی یا جایی پیدا کند که مدتی آنجا منتظر بماند اما ظاهراً حدسش اشتباه بود. فروشگاه بزرگی پیدا کرد و داخل رفت باید چند چیز می خرید. در بخش نوشت افزار چیزی که نیاز داشت پیدا کرد و بعد به طرف صندوق رفت. صندوقدار پسر جوانی بود؛ کوسوکه بعد از دادن پول پرسید: این دوروبر جایی هست که این وقت شب باز باشه؟ بار یا همچین جایی؟
صندوق دار کوتاه جواب داد چندتا بار بالای خیابون هست اما تا حالا اونجا نرفته ام. کوسوکه «باشه ممنون.» همان طور که صندوق دار گفته بود کمی جلوتر از فروشگاه چندتا بار دید. به نظر نمی رسید هیچ کدام از آنها مشتری زیادی داشته باشند. حدس زد این بارها برای این هستند که صاحب مغازه های آن اطراف بعد از بستن مغازه هایشان برای خوردن نوشیدنی به آنجا بروند. یکی از تابلوها باعث شد کوسوکه در جای خود متوقف شود: بار فَب ۴.
با دیدن چنین اسمی چاره ای نداشت جز این که وارد بار شود. در زغال سنگی را باز کرد و نگاهی به داخل انداخت. جلوی مغازه دو میز قرار داشت و آخر مغازه پیشخان و تعدادی صندلی. روی یکی از صندلیها زنی با موهای کوتاه و پیراهن مشکی نشسته بود. هیچ کس دیگری آنجا نبود. احتمالاً آن زن صاحب بار بود. زن با کمی تعجب به او نگاه کرد و گفت: اومدی چیزی بنوشی؟ به نظر میرسید چهل و خرده ای سالش باشد. چهره اش کاملاً ژاپنی بود. کوسوکه «اگه قرار نیست تعطیل کنین، آره.»
زن نیمچه لبخندی زد و از جایش بلند شد: البته که قرار نیست ما تا نصفه شب بازیم. کوسوکه: اگر این طوره، پس فقط نوشیدنی میخوام ممنون. کوسوکه آمد داخل و روی صندلی گوشه پیشخان که نزدیک دیوار بود نشست. صاحب بار لبخند طعنه داری زد: لازم نیست اون ته بنشینی. بعد حوله داغی به او داد تا دستهایش را تمیز کند و در ادامه حرفش گفت: فکر نکنم مشتری دیگه ای بخواد بیاد. کوسوکه دست و صورتش را با حوله تمیز کرد و گفت: مشکلی نیست ممنون…
نقد کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا
آیا تا به حال از یک فروشگاه تقاضای کمک کردهاید؟ کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا از کیگو هیگاشینو ماجرای فروشگاهی را روایت میکند که مردم نامه هایشان را به داخل آن میاندازند و از صاحب آنجا کمک میخواهند. این اثر پرفروش در سال 2012 جایزهی Chūōkōron را به دست آورد. در سال 1980 فروشگاه خوار و بار فروشی نامیا بعد از این که مالکش یوجی نامیا نامه های مردمی که در پی راهکار برای حل مشکلاتشان هستند را قبول می کند میان شهروندان به شهرت می رسد.
وقتی فروشگاه بسته میشود، مردم نامههای خود را از سوراخی در درب به صندوق پستی میاندازند و پاسخی دستنویس از نامیا در جعبه شیری که بیرون آویزان شده بود دریافت میکنند. در سال 2012، سه بزهکار، آتسویا، شوتا و کوهی، پس از ارتکاب برخی جنایات کوچک، در فروشگاه عمومی متروکه نامیا پناه می گیرند. با ماندن تا صبح، غارت پسران به طور مرموزی با انداختن یک توصیه نامه از دریچه قطع می شود، اگرچه هیچ کس بیرون نیست.
این نامه خطاب به فروشگاه عمومی است و در اصل توسط شخصی برای مشورت در مورد نگرانی هایش نوشته شده است. پسرها با خواندن آن متوجه می شوند که این نامه در سال 1980 نوشته شده یعنی مربوط به 32 سال پیش است. هنگامی که کوهی تصمیم می گیرد پاسخ دهد، اسرار عجیب فروشگاه قدیمی خواربار فروشی آشکار می شود، زیرا نامه های آنها از زمان و مکان فراتر می رود و شخصیت های مختلف را لمس می کند و گذشته نامیا را آشکار می کند و معجزات بسیاری را دنبال می کند که زندگی افراد به ظاهر نامرتبط را در هم می آمیزد.
کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا فراتر از رمانی معمایی با ژانر سفر در زمان، این داستانی تأثیرگذار دربارهی تصمیمگیری انسانهاست و نویسندهاش در برانگیختن واکنش احساسی خوانندگان متبحر است. این کتاب خلاق، با غافلگیریهای پیدرپیاش، بهسادگی شما را مجذوب خودش میکند و بهسختی میتوانید آن را زمین بگذارید.
کتاب های پیشنهادی
- برای هرمشکلی راهحل معنوی وجود دارد
- راهت را از میان ستاره های بختت پیدا کن
- ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
تعداد بازدید: 3,010 بار
عنوان کتاب: معجزه های خواربارفروشی نامیا
(شگفتی های همه چیز فروشی نامیا)
نویسنده: کیگو هیگاشینو
مترجمان: نفیسه خسروجردی و سبحان خسروجردی
تعداد صفحات کتاب: 324 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 24.2 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب
این پست صرفا جهت معرفی کتاب به خوانندگان می باشد.