بیوگرافی و معرفی گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز با نام کامل گابریل خوزه گارسیا مارکز، ششم مارس سال 1927 در دهکدهی آرکاتاکا متولد شد و دوران نوجوانی خود را پیش مادربزرگ و پدربزرگ خود و در فقر سپری کرد. این نویسنده از همان ابتدا با دیدن پدربزرگ خود که بارها در جنگهای داخلی کلمبیا شرکت کرده بود، روحیه آزادی خواهی و فعالیت های سیاسی را در خود تقویت کرد تا جایی که پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد و سال ها اجازه ورود به کشور آمریکا را نداشت. گارسیا مارکز از همان دوران جوانی به نویسندگی علاقه داشت و کارش را با روزنامه نگاری شروع کرد. بدین ترتیب که اولین داستان های کوتاهش را در روزنامه Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد. اولین کتاب مارکز با عنوان زنده ام که روایت کنم در 23 سالگی منشتر شد که منتقدان از همان ابتدا واکنش مثبتی به نوشته های این نویسنده جوان نشان دادند..گابریل گارسیا بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و اولین کتابش رمانی برگرفته از زندگی دوران نوجوانی خود بود که شروعی برای نوشتن سایر آثار معروف وی به شمار می آید. مارکز تحت تأثیر «ویلیام فاکنر»، رماننویس آمریکایی داستان سرایی را آغاز کرد. او با نامهای گابو یا گابیتو داستانهایش را منتشر میکرد و سبک ادبی واقعگرایی یا رئالیسم جادویی را دنبال کرد.
گابریل گارسیا مارکز نویسندهی آثار شاخص قرن بیستم است که داستانهایش به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شدهاند. او در میان فضاهای واقعی اتفاقهای فانتزی رقم زده است که باگذشت چند سال همچنان کتابهایش در لیست پرفروش ترینها هستند. او در داستان هایش تخیل و دنیای غیرواقعی را با واقعیت پیوند زده است و وقایع یک سرزمین پرآشوب را روایت میکند. «مارکِز» نویسندهی پرافتخاری است، او موفق به دریافت «جایزهی بینالمللی ادبیات نوئستات» از سوی دانشگاه اوکلاهاما شد که به نوبل آمریکایی معروف است.
درگذشت گارسیا مارکز
گابریل گارسیا ماکز در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار الاسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامهاش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو در سیزده سالگی تقاضای ازدواج کرد و بیش از نیم قرن با یکدیگر زندگی کردند؛ بخش اعظم این سالها را در مکزیک گذراندند. در سالهای بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت. این نویسندهی فاخر از سال 1960 در مکزیکوسیتی پایتخت مکزیک زندگی میکرد و در سالهای پایانی عمرش درگیر سرطان غدد لنفاوی و بیماری آلزایمر بود؛ دو سال پیش از مرگ، برادر گابریل گارسیا مارکز اعلام کرد او از بیماری فراموشی (دمانس) رنج میبرد و دیگر نمی نویسد. مرگ این شخصیت والا بسیار تأسف برانگیز بود؛ نام و آثارش در گنجینهی باارزش ادبیات آمریکای جنوبی ماندگار و جاودان است. «خوان مانوئل سانتوس» سیاستمدار و رئیسجمهور کلمبیا پس از مرگ «گارسیا مارکِز» گفت: «هزار سال تنهایی و ناراحتی برای بزرگ ترین کلمبیاییای که در طول تاریخ میزیست.».
گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۳، در ۸۷ سالگی، در مکزیکو سیتی درگذشت.
جسد گابریل گارسیا ماکز فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده شد،
بخشی از خاکستر جسد وی به کلمبیا زادگاهش منتقل شد.
وصیت نامه گارسیا مارکز
گابريل گارسيا ماركز که بهواسطهي بیماریاش در سالهای پایانی عمر با زندگي اجتماعي خداحافظي كرده بود پس از اعلانرسمي و تأييد خبر بيمارياش، اين متن را بهعنوان وداع نوشته است:
اگر برای لحظهای خداوند فراموش میكرد كه من پیر شدهام و به من كمی دیگر زندگی ارزانی میداشت، شاید تمام آنچه را كه فكر میكنم بازگو نمیكردم، بلكه بر تمام آنچه كه بازگو میكنم تأمل میكردم. چیزها را نه بر مبنای ارزش آنها كه بر مبنای معنای آنها ارزش گذاری میكردم. كم میخوابیدم. بیشتر رؤیاپردازی میكردم، در حالیكه میدانستم كه هر دقیقه ای كه چشمانمان را میبندیم، ۶۰ ثانیه نور را از دست میدهیم.به رفتن ادامه میدادم آن هنگام كه دیگران مانع میشوند. بیدار میماندم آن هنگام كه دیگران میخوابند. گوش میدادم هنگامی كه دیگران سخن میگویند و با تمام وجود از بستنی شكلاتی لذت میبردم.اگر خداوند به من كمی زندگی میداد، به سادگی لباس میپوشیدم، صورتم را به سوی خورشید میكردم و روحم را عریان میكردم. خدای من، اگر قلبی داشتم نفرتم را بر یخ مینوشتم و منتظر طلوع خورشید میشدم. با اشكهایم گلهای رز را آب میدادم تا درد خارها و بوسهی گلبرگهایشان را احساس كنم. خدای من، اگر كمی دیگر زنده بودم نمیگذاشتم روزی بگذرد بی آنكه به مردم بگویم كه چقدرعاشق آنم كه عاشقشان باشم. هر مرد و زنی را متقاعد میكردم كه محبوبان منند و همواره عاشق زندگی میكردم. به كودكان بال میدادم اما به آنها اجازه میدادم كه خودشان پرواز كنند. به سالخوردگان میآموختم كه مرگ نه در اثر پیری كه در اثر فراموشی فرا میرسد. آه انسانها، من این همه را از شما آموختهام. من آموختهام كه هر انسانی میخواهد بر قلَه كوه زندگی كند بی آنكه بداند كه شادی واقعی، دركِ عظمت كوه است. من آموختهام زمانی كه كودكی نوزاد برای اولین بار انگشت پدرش را در مشت ظریفش میگیرد، برای همیشه او را به دام میاندازد. من یاد گرفتهام كه انسان فقط زمانی حق دارد به همنوع خود از بالا نگاه كند كه باید به او كمك كند تا بر روی پاهایش بایستد.
از شما من چیزهای بسیار آموختهام كه شاید دیگر استفادهی زیادی نداشته باشند
چرا كه زمانی كه آنها را در این چمدان جای میدهم، باید با تلخ كامی بمیرم.
گلچینی از سخنان این نویسنده
- هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود.
- رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
- اگر آنطوری که می خواهی دوستت ندارد بدان معنی نیست که تو را با تمام وجود دوست ندارد.
- آه انسانها، من از شما بسی چیزها آموخته ام واما چه حاصل٬ که وقتی اینها را در چمدانم میگذارم که در بستر مرگ خواهم بود.
- خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی، قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.
- انسان تا وقتی فکر می کند نارس است به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود.
- تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .
- خودت را زیاده از حد تحت فشار قرار نده بهترین چیزها وقتی اتفاق میوفتند که انتظارش را نداری.
مقاله های سیاسی مارکز
گابریل گارسیا ماکز پس از نوشتن مقالهای در مخالفت با دولت کلمبیا به اروپا تبعید شد. وقتی که کتاب غیر داستانی سفر مخفیانه میگل لیتین به شیلی را در سال ۱۹۸۶ نوشت، حکومت دیکتاتوری ژنرال پینوشه ۱۵ هزار نسخه از آن را در آتش سوزاند. او به نوشتن آثاری که گرایش به جناح چپ سیاست در آن مشهود بود ادامه داد. او با فرانسوا میتران رییس جمهور سوسیالیست فرانسه در دهه ۱۹۸۰ دوستی نزدیکی داشت و مدتها نیز از دوستان نزدیک و حتی نماینده فیدل کاسترو، رهبر سابق کوبا، بود. گارسیا مارکز به دلیل دفاع از حکومت فیدل کاسترو که از نگاه گروه کثیری از روشنفکران و نویسندگان به مرور به یک رژیم خودکامه بدل شده بود، وارد بحثهای تندی شد که یکی از نمونههای برجسته آن مجادله اش با سوزان سونتاگ، نویسنده معروف آمریکایی، بود. به خاطر دفاعش از حکومت کوبا او مدتی حق ورود به آمریکا را نداشت. دولت آمریکا بعدها در این تصمیم خود تجدید نظر کرد و مارکز بارها برای معالجه سرطان غدد لنفاوی به کالیفرنیا سفر کرد. گابریل گارسیا ماکز به مداخلات آمریکا در ویتنام و شیلی انتقاد کرده بود. بهرغم این انتقادها بیل کلینتون و فرانسوا میتران روسای جمهور پیشین آمریکا و فرانسه از جمله دوستان گابریل گارسیا مارکز بودند.
داستان های کوتاه
این نویسنده علاوه بر نوشتن داستانهای بلند تبحر خاصی در نگاشتن داستان کوتاه نیز داشت.
از جمله مجموعه داستانهای کوتاه این نویسنده که به فارسی ترجمه شدهاند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- «بهترین داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز»
- «آقایی خیلی پیر با بالهای خیلی بزرگ»
- «روزی همچون روزهای دیگر»
- «زنی که هرروز رأس ساعت ۶ صبح میآمد»
- «زندهام که روایت کنم» از آثار غیرداستانی این نویسنده است و شرح حال و سرگذشتنامهی زندگی خود «گارسیا مارکِز» است.
حاصل عمرمارکز در 15 جمله
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر میدانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایدهای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم میكند.
در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود میسازد.
در 40 سالگی آموختم ك رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام میدهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق میافتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان میدهند.
در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بدترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق میتوان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارتهای خوب نیست؛ بلكه خوب بازی كردن با كارتهای بد است.
در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر میكند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه میدهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است، دچار آفت میشود.
در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست.
کتاب های گابریل گارسیا مارکز
این نویسنده فعال و محبوب آثار بسیار زیادی از خود به جای گذاشته است که اکثر نوشته هایش بارها و بارها تجدید چاپ شده و به بسیاری از زبان های دنیا ترجمه شده است. گارسیا مارکز نویسنده، روزنامه نگار،فعال سیاسی و خبرنگاری بود که دانشگاه را رها کرد و به نویسندگی (داستان های کوتاه-رمان) روی آورد. او برای نوشتن کتاب هایش سالها وقت می گذاشت. میراث او مجموعه بزرگی از کتابهای داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن هر چیز ممکن و باورکردنی مینماید. ناآرامی و خشونتهای سیاسی، خانواده به عنوان یک عنصر وحدت بخش، ترکیب آن با شور مذهبی و باور به فراطبیعت روی هم رفته سبک ادبی شاخص گابریل گارسیا ماکز را به هم بافتهاند. آثار گابریل گارسیا ماکز به خوبی تقویت انگیزههای سیاسی او در واکنش به تشدید خشونت در کشورش کلمبیا را نشان میدهند. گارسیا مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمیتوان در این سبک طبقهبندی کرد. از آثار مارکز به خاطر نثر غنی آن در منتقل کردن تخیلات سرشار نویسنده به خواننده ستایش شده است. تعدادی از آثار معروف گابریل گارسیا مارکز را برای کاربران عزیز شهر کتاب در زیر نام می بریم:
تعداد بازدید: 909 بار