پاریس من و پدرم

آخرین ویرایش: 2 سال قبل
پاریس من و پدرم (nbookcity.com)

دانلود کتاب پاریس من و پدرم

کتاب پاریس من و پدرم، به قلم پاتریک مودیانو داستان زیبا و لطیفی از زندگی کاترین سرتیتود است. دختری که مانند پدرش باید عینک به چشم بزند و دوست دارد مانند مادرش، ژیمناستیک کار بشود!

البته او همیشه برای ورزش کردن عینکش را برمی‌دارد. چون با عینک نمی‌تواند تمرین کند. اما همیشه، درست زمانی که عینکش را برمی‌دارد پا به دنیای دیگری می‌گذارد. در حقیقت کاترین دو دنیا را تجربه می‌کند. یکی دنیای خیالاتش، زمانی که عینکش را برمی‌دارد و دیگری دنیای واقعی، زمان‌هایی که عینک به چشم دارد.

بخشی از متن کتاب

اینجا در نیویورک چند سالی عضو یک گروه ژیمناستیک بودم. سپس با مادرم مدیریت یک کلاس ورزشی را برعهده گرفتیم. بعد مادرم خودش را بازنشسته کرد و من بدون او این کار را ادامه دادم. الان هم با دخترم کار می‌کنم. پدرم هم بهتر بود بازنشسته شود اما نمی‌توانست خودش را قانع کند. اما دقیقاً بازنشستگی از چه کاری؟ من که هیچ‌وقت نفهمیدم شغل بابا دقیقاً چیست. او و مامان الان در آپارتمان کوچکی در گرینویچ ویلاژ ساکن هستند. در کل چیز خاصی درباره ما وجود ندارد که برایتان بگویم. ما هم یکی مثل بقیه نیویورکی‌ها. تنها چیزی که درباره ما کمی فرق دارد این است که قبل از آمدن‌مان به آمریکا، من کودکی‌ام را در منطقه ده پاریس سپری کرده‌ام و از آن زمان حدود سی سال می‌گذرد.

ما بالای جایی شبیه مغازه زندگی می‌کردیم که بابا هرشب ساعت ۷ کرکره آهنی‌اش را پایین می‌کشید. آنجا شبیه انبار ایستگاه قطار شهرستان‌ها بود که چمدان‌ها و وسایل مسافران را در آن به امانت می‌گذارند و بعد برای صاحبانشان می‌فرستند. در آنجا همیشه جعبه‌ها و بسته‌هایی روی هم تلنبار شده بودند. آنجا ترازوی بزرگی هم بود که کفه‌اش تقریباً هم‌سطح زمین بود و برای وزن کردن اشیای بسیار سنگین استفاده می‌شد، چون صفحه مندرجش تا وزن ۳۰۰ کیلو را نشان می‌داد. اما من که هیچ‌وقت چیزی روی کفه این ترازو ندیدم، به‌جز بابا. در معدود زمان‌هایی که شریک بابا، آقای کاستراد، نبود، بابا دست در جیب و با سرِ پایین، بی‌حرکت و ساکت میان کفه این ترازو می‌ایستاد.

او با نگاهی متفکرانه به صفحه مندرج ترازو خیره می‌شد. یادم می‌آید که عقربه‌اش ۶۷ کیلو را نشان می‌داد. گاهی بهم می‌گفت: ـ تو هم می‌آی کاترین؟ و من هم می‌رفتم روی ترازو. هر دویمان روی آن می‌ایستادیم و دست‌های بابا روی شانه‌هایم بود. از جایمان تکان نمی‌خوردیم، انگار که جلوی دوربین یک عکاس ژست گرفته‌ایم. من عینکم را برمی‌داشتم، بابا هم عینکش را برمی‌داشت و همه‌چیز دور و بَرمان لطیف و مه‌آلود می‌شد. زمان از حرکت باز می‌ایستاد و ما حالمان خوب بود. یک روز شریک بابا، آقای کاستراد، روی آن ترازو غافلگیرمان کرد و پرسید: ـ شما اونجا چی‌کار می‌کنین؟ آن ارتباط جادویی قطع شد و ما، یعنی من و بابا، عینک‌هایمان را دوباره به چشم زدیم.

نقد کتاب پاریس من و پدرم

این کتاب داستانی شیرین و نوستالژیک از کودکی دختری اهل پاریس است. روایتی همدلانه از دختر و پدری که تمام سختی های زندگی را آسان می کنند. دنیای خیالی کاترین دنیایی لذت‌بخش، مه‌آلود و لطیف است. وقتی که عینکش را دوباره عینکش را به چشم می‌زند، انگار ارتباط جادویی که میان او و دنیای خیالی‌ خودساخته‌اش وجود دارد قطع می‌شود. نوجوانان را به خواندن کتاب پاریس من و پدرم دعوت می‌کنیم.

تعداد بازدید: 556 بار

Patrick%20Modiano%20 %D9%BE%D8%A7%D8%AA%D8%B1%DB%8C%DA%A9%20%D9%85%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88 1

عنوان کتاب: پاریس من و پدرم

نویسنده: پاتریک مودیانو

برنده جایزه ی نوبل ادبیات سال 2014

مترجم: فاطمه مطیع

تعداد صفحات کتاب: 86 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 2.6 مگابایت

نوع فایل: PDF (RAR)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

رمان شمشیرهای روز و شب با حضور بانوی مقدس، آستارت در بیابانی خشک بر سر جنازه‌ی مردی بزرگ آغاز می‌شود. این مرد بزرگ که در ابتدای داستان از او نام برده نمی‌شود جان انسان‌های زیادی را نجات داده است ولی بدون...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 338
دنیایی که از پس ذهن شخصیت‌ داستان بیان می‌شود، جهانی بسیار نزدیک به ذهن تمام ما انسان‌ها است. آشفتگی که همواره در ذهنمان شکل می‌گیرد و تنها ارزش‌ها و اهداف است که ما را از گرفتار شدن...
بروزرسانی: 12 ماه قبل
تعداد بازدید: 459

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *