دانلود کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود
کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود مجموعهای از اشعار معاصر احمدرضا احمدی است.
این مجموعه مشتمل است بر اشعاری به سیاق نو که به همراه چند قطعهی ادبی به چاپ رسیده است. پارهای از عناوین کتاب بدین قرار است:
- برف نمیبارید
- هنگام بازگشت
- مهتاب
- شقایق در گیسوان تو
- یکسان با پاییز
- گل اقاقیا
- در انتظار باران
- بشقاب سنگی
خلاصه کتاب
بخش اول، شامل اشعار سپیدی است که عمده صفحات کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود را به خود اختصاص دادهاند و بخش دوم که در بر گیرندهی قطعات ادبی است؛ قطعه هایی که خواننده را به گذشتهها میبرد. احمدرضا احمدی متولد سال ۱۳۱۹ در کرمان است.
او سالها در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان مشغول به كار بود و در زمينه موسيقی فعاليت هاي ارزشمندی داشته از جمله فعاليت در بخش تدوين رديف موزيك های ايرانی، آوازهاي استاد شجريان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم. از بیست سالگی سرودن را آغاز كرد و گامی موثر در زمينه شعر معاصر برداشت.
شاعر کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود توجه منتقدين و شعرای هم عصر خويش را برانگيخت و آثاری در زمينه كودكان و نوجوانان نيز از خويش ارائه كرد، در سال 85 به عنوان شاعر برگزيده پنجمين دوره اهدای جايزه شعر بيژن جلالي انتخاب شد و در سال 88 نامزد دريافت جایزه هانس کریستین اندرسن گرديد.
بخشی از متن کتاب
در کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود میخوانیم: به ناگهان آموختم عشق را باید به کوچه برم، نثار قدوم هوشیاران کنم که در باران بدون چتر میرفتند. به دنبال هوشیاران راه افتادم، چتر شکستهام را به آنان دادم، آنان فقط لبخند زدند، از گرفتن چتر شکستهام امتناع کردند. روز به غفلت و پریشانی میگذشت، از تنم و تنهاییام خزه میرویید. خستگی معنی سخاوت میداد.
در خستگی فارغ و بینیاز میشدم، تا صبرم برای بارانی دیگر چتر را به همسایه میسپردم، بارانی نبود، باز از همسایه چتر را طلب میکردم، هیچکس از باران و چتر من خبر نداشت، سایهام شکسته بر دیوار بود، چتر شکستهام بر زمین بود. -سرانجام باران آمد. رهگذران در باد پیشانی بر درهای مندرس و بسته میسایند. در تعجب به امیدی دل باختهاند که امیدی کهنه و مرده و روزمره است.
نمیدانم چرا از آمدن برف، از ریختن برگهای درختان در پاییز و از گرمی آب در تابستان در حیرت هستند. نیمی از اندوهشان را من مداوا کردم، نیم دیگر را به سرنوشت و تقدیر سپردند. بر دستانشان زخم جوانه میزد و این رهگذران غافل از زخم و شب در کوچه چمباتمه زده بودند. سرنوشت و واقعیت جسم من با استعاره و کنایه روشن نمیشود. (ص200 کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود)
استعاره و کنایه، فقط گوشهای از روز جمعهی مرا پر میکند. دستانم که از کلید جدا میشود و در خانه باز میشود، باز ناامیدی و استعاره و کنایه به سراغ من میآیند. روزی خواستم از تو طلب کمک کنم، سپس دانستم دیگر دیر است. باید در اندیشهی قایق یا بستری اندوه خیز از گل سرخ باشم، گلهای سرخ را ارزان فروختهاند.
بسترم در غوغای این روزهای کشدار و تنبل، مبدل به تخته سنگی شده بود که نام من بر آن تخته سنگ حک شده بود. روزی در کنار بسترم، گل نیلوفری روییده بود استعاره و کنایه مبدل به یک شوخی قدیمی جدی شده بود که مرا اندوهناک میکرد. دستان تو عجب تسلی میداد. هنگامی که در مسافرخانه در اتاق را گشودی، باد سراسیمه هزاران گل نیلوفر جوان و مرطوب را بر ما پاشید.
کلید اتاق مسافرخانه همیشه در دستان تو بود. خاموش به اتاق مسافرخانه رفتیم، جوان و خاموش بودیم. صاحب مسافرخانه از خنده های ما خشنود بود. پس گاهی صبحانه به ما تعارف میکرد. در اتاق مسافرخانه بر ملافه های ما تبسم با کنجکاوی آدمی برای زندگی روییده بود. نه بادی است، نه طوفان، نه رشکی است، نه حسرت. (ص200 کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود)
پس من از چه بیم دارم که پنجره را میبندم، پردهها را میکشم و به تلخی از ایام و آدینهها یاد میکنم. تحمل سنگینی شب نجات است پس از خواب برمیخیزم، ستاره ها را در پشت دستانم و گمان و شک، پنهان میکنم. ایستگاه های راه آهن و آواز مرغان و کودکی که در جادهی مرطوب با ستایش رنگ قرمز، هندوانه را گاز میزد، در رؤیا و روز و شبم پنهان میکنم…
نقد کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود
شعرهای کتاب چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود فضای خیلی دلنشینی دارند اما به زحمت شعرهایی در کتاب پیدا میشود که انسجام ساختاری داشته باشد. انگار هر شعری یک کلاژ معماگونه است. گاهی خواننده میتواند ارتباط اجزای این کلاژ را پیدا کند و گاهی نه.
انسجام ساختاری نداشتن یعنی شروع و میانه و پایان یک شعر هیچ وابستگی به هم ندارند. ذهن بعضی مخاطبان دنبال این ساختار است ولی ممکن است بعضیها هم چندان دنبال ساختار نگردند. میشد همه شعرها را بدون فاصله پشت سر هم در کتاب چاپ کرد و این ویژگی اشعار این کتاب است:
«اگر بازگردی، پس از این همه سال من چه میخواهم برای تو شرح دهم که ما چگونه در این خانه ماندیم: در زمستانها از برف خجل بودیم، در تابستانها سیبها را که پژمرده میشدند به قبرستان میبردیم، در پاییز در کنار برگها به یاد تو بودیم که ناگهان از زمین فسفر آسا رفتی. در هنگام غیبت هزارسالهی تو، به هنگام ماتم و درد دستان یکدیگر را میگرفتیم، به باد و نیستی پناه میبردیم…»
در پایان، مجموعه شعر چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود را به تمام طرفداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 51 بار
عنوان کتاب: چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود
نویسنده: احمدرضا احمدی
تعداد صفحات کتاب: 213 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 0.6 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب