دانلود کتاب کنار دریا
نویسنده کتاب کنار دریا در خلق یک جهان سنگین و تیره و تار کم نگذاشته و با پرداختن به احساسات شخصیت اصلی، شناخت عمیقی از کاراکترش به خواننده میدهد.
از همان ابتدا که شروع به خواندن کتاب کنید، متوجه می شوید که این داستان قرار نیست شما را سرگرم کند؛ قرار نیست برای شما روایت یک سفر جذاب به کنار دریا و خوش گذرانی های یک خانواده شاد یا هر چیز خوشحال کننده دیگر باشد. رمان به شکل تلخ و تاریک، بدون هیچ روزنه ای از امید جلو می رود و کاری می کند که شما در کتاب غرق شوید. مطمئن باشید از خواندن این کتابیِ تلخ لذت نخواهید برد. اما کتاب شما را به فکر فرو می برد و تاثیر عمیقی روی شما خواهد داشت.
راوی داستان که یک بیمار روانی است، برای نشان دادن دریا به فرزندانش، راهی شهری می شود که اطلاعات کافی درباره ی آن ندارد. او با توصیف افکار مشوش و پریشان اش، خواننده را با دنیای پرآشوب خود آشنا می کند و تلاشش را برای فکر نکردن درباره ی موضوعاتی که او را به اعماق شکاف هایی ناشناس سوق می دهند، به تصویر می کشد.
خلاصه کتاب
ورونیک اولمی، رماننویس و نمایشنامه نویس توانای فرانسوی است که پیش از این رمانی از او در ایران منتشر شده است. اولمی، داستان کتاب کنار دریا را از خبر کوتاهی که در روزنامه خوانده بود الهام گرفت. این کتاب توانست در سال 2002 برنده جایزه آلن فورنیه شود؛ به علاوه همان سال از پر فروش ترین کتابها در فرانسه و آلمان بود و به پانزده زبان ترجمه شد.
کتاب کنار دریا با سفر در آخرین اتوبوس شب شروع میشود. کوین، پسر کوچکتر، خوشحال و کنجکاو است، و پسر بزرگتر، استان، نگران و آشفته. خبری در راه است. مادر هیچ توضیحی به آنها نداده، فقط بهشان گفته که قرار است دریا را ببینند. اما از همان سطرهای ابتدایی میتوان حدس زد که اتفاق خوشایندی در انتظار این زن و دو فرزندش نیست.
روزنامۀ ایندیپندنت دربارۀ این رمان مینویسد: «این رمان کوتاه به تراژدی های کلاسیک شباهت دارد. داستان در بازۀ زمانی کوتاهی رخ میدهد و به خواننده این حس را منتقل میکند که وقوع حوادث توصیفشده در داستان، اجتنابناپذیر است. داستان، نفسگیر و دردناک است؛ با وجود این وقتی به صفحۀ آخر میرسیم اندوهگین نیستیم؛ بلکه از توانایی نویسنده در به همدردی واداشتن خواننده، به وجد آمدهایم.»
نویسنده که به گفتهی خود، هدفش «تلاش برای رسیدن به انسانیت در کشاکش امور غیرانسانی است»، با نگارش این رمان از زاویه ی دید مادری سخن میگوید که در شرف تصمیمی هولناک است. این مادر فرزندانش را بیش از هر چیز در این دنیا دوست دارد، اما تاب تحمل رنج کشیدن آنها را در این جهان بیرحم ندارد. مادرِ کتاب کنار دریا بناست آن سویهی مهر مادری را به تصویر بکشد و مخاطب را با افکاری دردناک مواجه کند.
بخشی از متن کتاب
کافه چی در حالی که پاهایش را روی زمین میکشید از پشت پیشخوان بیرون آمد و به استان نزدیک شد. پسرک خیلی آرام بود با سکه هایش مشغول بود آنقدر از ما دور بود که نمی توانست ما را ببیند؛ با این حال کافه چی حالا با حالتی جدی و بد، کاملاً نزدیک استان بود. به بقیه گفت بیایید نگاهی بیندازید؛ دقیقاً همان چیزی که منتظرش بودند. آن الکلی ها طوری خودشان را با عجله به میز رساندند که انگار آنجا بچه ای تازه به دنیا آمده باشد. فکر کردم دیگر خیلی دیر شده است.
میخواستم نجاتشان بدهم؛ اما همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. بچه هایم خشم دریا را دیده بودند و حالا قرار بود کینه دنیا را ببینند؛ این شهر آغاز جهنم بود. مردها مثل سگ های کافه چی دور استان ایستاده بودند. حس میکردم آماده حمله با اولین دستور بودند. استان، استانِ من، به معنای واقعی هنوز همان قدر آرام بود. با سکه هایش مشغول بود. پنجاه سانتیم، بیست سانتیم، ده سانتیم… تحسینش کردم. واقعاً تحسینش کردم. کافه چی با ضربه دستش همه چیز را روی زمین ریخت.
بقیه خندیدند. یکی از آنها، همانی که پرسیده بود امروز مدرسه ها باز نیست، شروع کرد به سرفه کردن. شکمش بالا و پایین میشد و صدایی از آن خارج شد. استان به کافه چی نگاه کرد. دیگر مطمئن به نظر نمی رسید. هاج و واج بود. هنوز نفهمیده بود چه خبر است. کوین نالۀ کوتاه غصه داری کرد. دوست نداشت به برادرش حمله کنند. من برای اینکه بتوانم حرف بزنم تلاش مذبوحانه ای کردم و بالاخره گفتم فقط سکه داریم.
دلم میخواست صدایم خیلی بلند باشد، خیلی بلندتر از این کافه؛ اما صدایم رقت انگیز بود. تقریباً ملتمسانه بود. با این حال سکه هم پول است دیگر، نیست؟ چهل و دو فرانک میشد، مشکلی نبود. حتی میشد با آن انعام هم داد. مشتری های خوبی بودیم. چهار تا سفارش با هم کم نیست! کافه چی منزجر به نظر میرسید. پولهای پخش و پلا شده را طوری نگاه میکرد که انگار تا به حال چیزی به این مزخرفی ندیده بود. اما میخواست با ما چه کار کند؟ میخواست پولش را پرداخت کنیم، پولش را میدادیم.
فقط آن مردها بهش نگاه میکردند و حس میکرد که همه چیز به او بستگی دارد. تا اینکه با دو دست کمربندش را بالا کشید و بعد با حالت خشنی گفت: زود باش، زود باش همۀ اینها را جمع کن و دست هایش را بالای میز تکان داد. بقیه مردها برای ما زبان درآوردند؛ مثل چند آدم شریف مقابل چند اوباش ولگرد و آن ولگردها ما بودیم. کافه چی به سمت پیشخوان برگشت. خمیده، کند و آرام. اینجا آخر بازی بود. مردها از اینکه همه چیز تمام شده باشد و دیگر نتوانند به ما بخندند…
نقد کتاب کنار دریا
داستان کتاب کنار دریا، از زبان مادری روایت میشود که به تنهایی و با مصیبت با دو بچه کوچکش زندگی میکند و از تعادل روحی برخوردار نیست. او افسرده است و این از غم نهفته در کلامش هویداست. او همچنین در طول کتاب اشاره میکند که مددکاران اجتماعی معتقدند او صلاحیت نگهداری از فرزندانش را ندارد.
استان ۹ ساله و کوین ۴ ساله تاکنون دریا را ندیدهاند و در واقع بنا به گفتههای مادر، تاکنون به تعطیلات و مسافرت نرفتهاند، پس او میخواهد حتما و به هر سختی که شده آنها به این سفر بروند و اصرار دارد که به آنها خوش بگذرد. در حالی که بچهها میخواهند به خانه و مدرسهی خود برگردند، از این هتل ارزان قیمت، کثیف و زشت خوششان نمی آید و دریای بیرنگ این شهر برایشان جذابیتی ندارد.
داستان پایان غمانگیزی دارد، پایانی که نویسنده کتاب، خبر آن را در روزنامهها خوانده بود و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که تصمیم گرفت کتابی با این موضوع بنویسد. ورونیک اولمی قصد دارد توجه مخاطب را به این موضوع جلب کند که بیماری های روحی و روانی میتوانند موجب بروز ناهنجاریهای فکری و رفتاری شوند که حتی با غرایز انسانی نیز مغایر است.
کتاب کنار دریا داستانی هیجان آور و تأملبرانگیز است دربارهی اینکه چگونه عشق مادر به فرزندانش میتواند خطرناکتر از جهان تاریکی باشد که او میخواهد فرزندانش را از آن دور نگه دارد!
کتاب های پیشنهادی
- کتاب جز از کل
- کتاب دون ژوان
- کتابی که آرزو میکنید والدینتان خوانده بودند
تعداد بازدید: 112 بار
عنوان کتاب: کنار دریا (خط ساحلی)
نویسنده: ورونیک اولمی
مترجم: آوا قائمی
تعداد صفحات کتاب: 95 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 7.37 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب