راز مادرم

آخرین ویرایش: 1 سال قبل
راز مادرم (nbookcity.com)

دانلود کتاب راز مادرم

کتاب راز مادرم بر اساس واقعیت نوشته شده است و با خواندنش متوجه می شوید که اگر خوبی کنید، خوبی هم می بینید.

این کتاب، راز زندگی فرانچسکاست. زنی که نشان می دهد: انسانیت نمی میرد. حتی وقتی جنگ بی رحمانه شروع به کشتن میکند، هنوز هم کسانی هستند که انسانیت را زنده نگه می دارند. رمان پیش رو در پنج بخش از زبان چهار شخصیت داستان روایت شده.

  • ویلهلم: سرباز آلمانی که از کشتن انسانها متنفر است.
  • بروک: مرد پرتلاشی که به دنبال نجات خانواده اش است.
  • میکولاژ: پسر خانواده ی متمولی که پدرش پزشک است.
  • و هلنا: دختر فرانچسکا.

همه ی این شخصیتها در جایی از داستان به هم گره می خورند. کتاب راز مادرم داستان ساده و روانی است و احساسات شخصیت ها، مخصوصا ترس و اضطراب بروک و خانواده ی دکتر والنسکی را به خوبی منتقل می کند.

هدف کتاب، یادآوری این است که در واقع شجاعت، هیچ چهره ی خاصی ندارد و شخصیت هر کس تنها یک انتخاب شخصی است. این اثر، با الهام از یک داستان واقعی، داستانی فریبنده و در نهایت روح بخش است که شاهدی بر مهربانی، شجاعت و سخاوت است.

خلاصه کتاب

کتاب راز مادرم سرشار از ترس و دردهایی است که جنگ برای انسان‌ها به ارمغان می‌آورد و لحظه‌های زندگیشان را لبریز از ترس و نگرانی می‌کند. شجاعت فرانچسکا و زیرکی او واقعاً تحسین‌ برانگیز است و امید به انسانیت را در دل هر فردی بیدار می‌کند. بعد از خواندن این کتاب از خودتان بپرسید آیا شما هم می توانید شجاعتی مانند فرانچسکا داشته باشید؟

فرانچسکا مادری معمولی نیست او زنی بی‌اندازه شجاع و بسیار درستکار است که برای نجات جان انسان‌ های دیگر، می‌تواند جان فرزندش را به خطر بیاندازد. آن چیزی که فرانچسکا را به عنوان یک انسان از افراد دیگر جامعه‌اش متمایز می‌کند اهمیتی‌ است که برای انسان‌ها قائل است، بی‌توجه به نژاد و مذهب آنها و البته شجاع بودنش. او از هیچ‌ چیز نمی‌ترسد و این شجاعتش در دل دیگران شعله امید را روشن می‌کند.

کتاب راز مادرم، داستانی بر اساس ماجرای واقعی از زندگی فرانچسکا هالامایوا است که همراه دخترش جان پانزده یهودی را در لهستان و در طول جنگ جهانی دوم نجات داد. او همچنین یک سرباز جوان آلمانی را همزمان در اتاق زیرشیروانی خانه‌اش پنهان کرد. پسرش درحالی‌ که واگن پر از تجهیزات برای پارتیزان‌ های یهودی در جنگل منتقل می‌کرد کشته شد.

قبل از جنگ شش هزار یهودی در لهستان بودند. تنها سی نفر از آنها از جنگ نجات یافتند و نیمی از آنها هم به خاطر کمک زنی لهستانی به نام فرانچسکا جان سالم به در بردند. جی. ال. ویتریک معتقد است که همه‌ی ما مانند فرانچسکا درونمان این ظرفیت را داریم که بزرگ باشیم. گاهی اوقات ما بدون آگاهی از این ظرفیت در زندگیمان قدم برمی‌داریم، چون زندگی برای ما آسان بوده.

وقتی ما چیزهای زیادی از دست بدهیم اما هنوز راه درست را انتخاب نکرده باشیم، نمی‌ توانیم همه آنچه درونمان است کشف کنیم. برای تحمل آنچه غیرقابل‌ تحمل است و برای انجام آن باظرافت تمام، مهم این است که بدانیم به آن مرحله رسیده‌ایم. کتاب راز مادرم همزمان هم ترسناک است و هم هیجان‌ انگیز، هم غمناک است و هم مفرح، ولی در نهایت امیدبخش است. شجاعت فرانچسکا و زیرکی او برای پنهان کردن افراد در خانه‌اش واقعا تحسین‌ برانگیز است و امید به انسانیت را در دل هر فردی بیدار می‌کند.

بخشی از متن کتاب

یک روز افسر آلمانی ما را در محوطه باز محله ی یهودی نشین جمع میکند و اعلام میکند که آنها برای یک کارخانه آجرپزی به کارگر احتیاج دارند و کارگر بدون تجربه هم میخواهند و این که دستمزد کارگرها غذا برای خانواده هایشان است. این بهترین خبری است که در این مدت می شنویم. من و برادرم به هم نگاه میکنیم. خیلی آرام به من میگوید «نمیدونم درسته یا نه. فقط یکی از ما میتونه بره.» مجبورم که موافقت کنم. او ادامه میدهد «برونک تو الان کار داری، پس من میرم.»

او مجبور نیست چیزهای دیگری که در سرش است را بگوید، چون همیشه میدانم به چه چیزی فکر میکند؛ «خیالم راحته که از خونواده محافظت میکنی. این حرفش مادرم را به یادم می اندازد. همان شب، الی، یکی از مردهایی که با من در کارخانه کار میکند به خانه مان می آید. با صدای لرزانی میپرسد: «برونک میتونم باهات خصوصی حرف بزنم؟» جواب میدهم: «آره، البته» و ما به گوشه ی خلوتی از اتاق میرویم.

او میگوید: «من نمیتونم برای خونواده ام غذا گیر بیارم. دارم میبینم که همسر و دخترم یواش یواش جلوی چشمم دارن از گرسنگی میمیرن. میدونی که اونا تو کارخونه فقط اون قدری غذا میدن که خودمو سیر کنم. نمیتونم هیچ غذایی کنار بذارم که مدت زیادی بتونه همه مونو زنده نگه دارم. اگه میتونستم سه روز به این کارخونه ی آجرپزی برم و غذای بیشتری برای خونوادم گیر بیارم واقعاً شرایط فرق میکرد. برونک میتونی بهم کمک کنی؟

میتونی فردا به سرپرست بگی که من مریض بودم و نتونستم بیام؟ اگه تو بگی حرفتو باور میکنن؟ در کارخانه من تقریباً سردسته ی افراد محله ی یهودیها هستم. وقتی سرپرست هر کاری داشت پیش من می آید و من آن کار را حل میکنم. به بقیه حس اعتماد به نفسی منتقل میکنم که خودم ندارم. اما میدانم برای بقیه ضروری است. چیزی که الی از من میخواهد خطرناک است و اگر لو میرفت میتوانست موقعیتم را به خطر بیندازد. میخواستم کمکش کنم اما…

نقد کتاب راز مادرم

بخش اول و آخر کتاب راز مادرم را؛ هلنا، دختر فرانچسکا روایت می‌کند. او در ابتدا از پدر آلمانی و مادرش که دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به هیتلر دارند صحبت می‌کند و شرح می‌دهد که چگونه پس از به قدرت رسیدن هیتلر، این اختلاف نظر باعث شد مادرش تصمیم بگیرد که آلمان را ترک کند و به کشور خود یعنی لهستان و شهر سوکال برگردد.

با حمله هیتلر به لهستان و با به خطر افتادن جان یهودیان فرانچسکا و دخترش تصمیم می‌گیرند که به تعدادی از افرادی که به آنها پناه آورده‌اند کمک کنند و آنها را در خانه خود پنهان کنند. هر کدام از خانواده‌ هایی که فرانچسکا به آنها پناه می‌دهد به نحوی با او آشنا هستند و از خوش‌ قلب بودن او خبر دارند.

در بخش‌های بعدی هر کدام از این افراد داستان خود و ماجرای اینکه چطور دست یاری به سوی فرانچسکا دراز  کردند را شرح می‌دهند. فرانچسکا و هلنا همچنین یک سرباز آلمانی را که به اجبار وارد ارتش شده اما نمی‌تواند کسی را بکشد، در خانه خود مخفی می‌کنند، در حالی که هیچکدام از افراد پناه گرفته در خانه فرانچسکا از حضور یکدیگر اطلاعی ندارند…

کتاب راز مادرم، روایت زندگی زنان و مردانی است که با شجاعت و سخاوت در برابر مشکلات مقاومت می‌‌کنند.

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 280 بار

J%20L%20Witterick%20(%D8%AC%DB%8C%20%D8%A7%D9%84%20%D9%88%DB%8C%D8%AA%D8%B1%DB%8C%DA%A9)

عنوان کتاب: راز مادرم

نویسنده: جی ال ویتریک

مترجم: سمیه نصرالهی

تعداد صفحات کتاب: 118 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 7.48 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

کارآگاه هوشیار و زرنگ این داستان زنی است میانسال که پنج فرزند دارد. این زن علاوه‌بر اینکه عاشق غذاهای لذیذ است می‌خواهد سر از همه‌ی اتفاق‌های اسرارآمیز شهر دربیاورد. او در همان صفحات اول داستان با قبری شصت‌...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 360
مادلین هفده سال دارد و باید مثل بقیه‌ی هم سن و سال‌ هایش پر از انرژی و سرشار از تجربه باشد. اما مادلین تا به حال از خانه خارج نشده است و به جز مادر و پرستارش، کسی را ندیده است. او به بیماری نادری مبتلا است: نقص ایمنی مرکب.
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 1214

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *