دانلود کتاب او این بازی را شروع کرد
کتاب او این بازی را شروع کرد برای تمامی دوستداران داستان های بلند آمریکایی میتواند لذت بخش باشد.
سامانتا داونینگ داستان نویس خلاق آمریکایی است که تاکنون افتخارات متعددی را در زمینه داستان نویسی به دست آورده. اولین کتاب او همسر دوست داشتنی من نام داشت که مورد اقتباس یک فیلم سینمایی قرار گرفت و نامزد دریافت جایزه itw و ادگار شد. کتاب حاضر دومین اثر داونینگ است.
گذراندن وقت با خانواده ممکن است خیلی خوشایند نباشد. این مسئله برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد. این موضوع زمانی سخت تر می شود که هرکدامتان رازی برای پنهان کردن داشته باشید… سامانتا داونینگ، داستانی پیچیده از مضمامین دروغ، طمع، حرص و خیانت خلق کرده است که پایان آن شما را شگفت زده میکند.
خلاصه کتاب
کتاب او این بازی را شروع کرد داستانی پرهیجان است از آدم هایی که باید مسیری را با هم باشند. بث، پورشیا و ادی مورگان؛ خواهر و برادرند و مدتی است از هم خبری ندارند اما مرگ پدربزرگ آنها را کنار هم قرار میدهد، مرگی که یک خواسته و سفر برای این افراد به همراه دارد و قرار است در انتها به ارثیه میلیونی ختم شود. همه اوضاع این آدمها عادی نیست.
در این میان اتفاقاتی مانند یک خاطره، یک فرد گمشده، عملی انتقام جویانه و یک قاتل در جمع این خواهران، شوهرانشان و برادرشان اوضاع را پیچیده میکند. اما همه چیز جایی سختتر میشود که یک نفر با یک کامیون مشکی آنها را تعقیب میکند. ولی پول آنقدر محرک قویای است که همه چیز را آسان میکند.
رمان او این بازی را شروع کرد کتابی خلاقانه و هوشمند که بسیار جذاب و میخکوب کننده است. با خواندن این کتاب دیگر نگاهتان به سفرهای خانوادگی هرگز مثل قبل نخواهد بود! به محض این که شروع به خواندن این رمان میکنید، هرگز نخواهید توانست آن را زمین بگذارید. احتیاط! این کتاب اعتیاد آور است!
بخشی از متن کتاب
به نظر می آید هوای بیرون گرم باشد، ولی نیست. در وایومینگ خورشید به آن گرمی که نشان میدهد نیست. سفر اولمان در ماه آگوست بود و قسم می خورم هوا سرد بود، حالا سپتامبر است و از دفعهٔ پیش هم بدتر است. برای همین یک ژاکت همراه خودم آوردم ولی از پوشیدن آن خوشحال نیستم. در فلوریدا از این مشکلات نداریم. اولین اتفاق امروز صبح این است که ادی داخل ماشین نشسته و دوباره مشغول گشتن و زیرورو کردن آن است، فکر کنم بار دهم است.
میگویم: «چیزی پیدا کردی؟» «نه.» پورشیا میگوید «هوا این قدر سرده انگار قطب شماله» درحالیکه خودش را در چند لایه لباس پوشانده و کلاه ژاکتش را محکم روی سرش کشیده پشت سر من می آید. میگویم: «تا حالا قطب شمال بودی؟» «الان هستم» رو به ادی با صدای بلند میگوید «چیزی پیدا کردی؟» «نه.» پورشیا میگوید «باورم نمیشه پدربزرگ رو گم کردیم.» ادی سریع در جواب میگوید «کسی گمش نکرده. اون رو دزدیدن.» پورشیا در گوشم میگوید «هیچ کس پدربزرگ رو ندزدیده.»
میگویم: «ندزدیده؟» «چرا باید کسی یه مقدار خاکستر رو بدزده؟» شانه ای بالا می اندازم. ادی به من میگوید: «هی… چرا در مورد اون دکمه سؤال پرسیدی؟» ادی الان در ردیف صندلی های وسط، جایی که معمولاً من و فیلیکس مینشینیم، نشسته است و ظاهراً مشغول گشتن زیر صندلی های آنجاست. میگویم «نمی دونم فقط داشتم بهش فکر میکردم.» فیلیکس از راه میرسد و حرفمان را قطع می کند. چمدانش را پشت سرش روی زمین سیمانی میکشد.
چرخ های آن چنان صدای بلندی میدهند که احتمالاً هرکس را که هنوز در خواب است بیدار میکند. میگوید: «این بیرون خیلی سرده.» سرم را به نشانه تأیید تکان میدهم. بقیه مان قبلاً درمورد این مسئله حرف زده ایم. فیلیکس چمدانش را بلند میکند و پشت ماشین میگذارد. میگوید: «چیزی پیدا کردید؟» میگویم: «فعلاً نه.» ادی میگوید: «گندش بزنن. اینجا نیست.» ما ديروز بعد از همان بار اولی که ماشین را گشت به او گفته بودیم، ولی باید خودش به این نتیجه میرسید…
نقد کتاب او این بازی را شروع کرد
از ذهن پیچیده و خلاق سامانتا داونینگ، اکنون شاهد داستان جدیدی به نام او این بازی را شروع کرد هستیم. پدربزرگ مرده است. ثروت افسانهای او سبب شد تا نوههایش که سالها به دلایلی با هم قهر بودند، برای تقسیم ارث و میراث مجددا یکدیگر را ببینند. بث، پورشیا و ادی مورگان که مدتها ارتباطی با یکدیگر نداشتند، هنگامی که از مرگ پدربزرگ اطلاع مییابند، برای وصیت کردن به آخرین خواستۀ او راهی سفری با خانوادههایشان میشوند.
تنها یک انگیزه بزرگ و وسوسه کننده وجود داشت که آنها را به این سفر خانوادگی وادارد و آن کسب ثروتی بادآورده بود! سفر نه چندان دلچسبی در ایالتهای دور و دراز آمریکا برای این خانواده آغاز شده بود. هیچ یکی از اعضا علاقهای به ادامه سفر نداشتند و همگیشان دلیلی قانع کننده برای دوری از وضعیت موجود داشتند. آنها چه رازی را از یکدیگر پنهان میکردند؟
فضای رازآلود و پرتنشی که میان این شخصیتها روایت میشود با افزوده شدن عنصر مبهمی به داستان جذابتر و پیچیدهتر میشود. کامیون سیاه رنگی که راننده آن مردی میانسال و مشکوک است، سایه به سایه این خانواده را تعقیب میکند… تعدد شخصیتها در رمان او این بازی را شروع کرد، شما را شاید ابتدا کمی گیج کند، اما حضور همهی آنها در پیشبرد داستان و رسیدن به آن پایان غیرقابل باور نقش مهمی دارد.
اگر به خواندن تریلرهای معمایی جذاب و نفسگیر علاقمندید خواندن کتاب او این بازی را شروع کرد را از دست ندهید.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 153 بار
عنوان کتاب: او این بازی را شروع کرد
نویسنده: سامانتا داونینگ
مترجم: زهرا جهانفریان
تعداد صفحات کتاب: 404 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 36.36 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب