افق

آخرین ویرایش: 11 ماه قبل
افق (nbookcity.com)

دانلود رمان افق پاتریک مودیانو

رمان افق، کتابی شگفت انگیز و تلفیقی کمیاب از زیبایی و ظرافت به قلم پاتریک مودیانو است. 

ژان پاتریک مودیانو در سال ۱۹۴۵ در بولونی بیانکور پاریس از پدری ایتالیایی و مادری بلژیکی به دنیا آمد. والدینش در زمان اشغال پاریس باهم آشنا شده بودند. پدرش به دلیل عقایدی که داشت باید جایی خودش را پنهان میکرد و مادرش به خاطر شغل هنرپیشگی مدام در سفر بود؛ کودکی پاتریک در شرایط سختی سپری شد و او به ناچار دوران مدرسه را در پانسیون گذراند. همین امر سبب نزدیکی بیشتر او به برادرش رودی شد، برادری که در ده سالگی از دنیا رفت.

با این جدایی زودهنگام پایان کودکی پاتریک رقم خورد و اندوه فراوانی در دلش نشست. او بعدها از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۲ تمام آثارش را به برادرش تقدیم کرد. مودیانو مدرکی بالاتر از دیپلم نگرفت. همسرش نقل می کند: خاطره فضاحت باری از روز ازدواجمان در ذهنم مانده. باران می آمد. چیزی مثل یک کابوس، شاهدهای ما یکی کنو بود، همان تکیه گاه پاتریک در دوران نوجوانی اش، یکی هم مالرو، دوست پدرم. کاش چندتا عکس میگرفتیم ولی فقط یک نفر دوربین عکاسی داشت و او هم یادش رفته بود فیلم بیاورد.

خلاصه کتاب

عاشقان دنیای ادبیات، مخصوصاً ادبیات داستانی، هیچ‌گاه پیشنهاد داستان‌هایی را که از ماجرای واقعی زندگی نویسنده ریشه گرفته باشند رد نخواهند کرد. مخصوصاً اگر این ماجرا، از زبان یکی از معروف‌ترین ادیبان قرن اخیر و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سال 2014، یعنی، پاتریک مودیانو باشد. در داستان رمان افق، نویسنده ما را با روز‌های روشن و تاریک زندگی جوانی به نام «بوسمان» روایت خواهد کرد.

بوسمان به سال‌های گذشته‌ی زندگی خود فکر می‌کند، اما تنها، مجموعه‌ای از تصاویر و چهره‌های موهوم، بی‌آنکه ارتباط یا معنایی بین‌شان وجود داشته باشد از ذهنش گذر می‌کند؛ خاطراتی از گذشته‌های خیلی دور که گویی در ذهنش معلق مانده‌اند. داستان تا جایی پیش می‌رود که این اسامی و چهره‌ها به‌صورت معمایی ویژه در ذهن بوسمان شکل می‌گیرند، پس او تصمیم می‌گیرد هر آنچه را که به خاطر می‌آورد روی کاغذ بنویسد.

از این‌رو دفترچه‌ای با جلد سیاه می‌گیرد و شروع به نوشتن می‌کند. خیابان‌ها، رهگذرها، اعداد و نام‌ها؛ هر آنچه را که از خاطرش می‌گذرد می‌نویسد، به امید آنکه میان این تصاویر و خاطرات خط اتصالی پیدا کند. در این میان، او به دنبال یافتن ردپایی از خاطرات آشنایی خود با زنی در سال‌های دور می‌گردد. دختری به نام مارگارت که بیش از سی سال قبل او را ملاقات کرده بود.

داستان رمان افق ما را به اعماق زندگی این دختر خواهد برد. او در برلین به دنیا آمد، هرگز پدرش را نشناخت و در دوران کودکی خود به چند مدرسه شبانه رفت. در ادامه، باز به خاطرات تودرتوی بوسمان خواهیم رفت که دست به جست‌ و جوی بیشتر می‌زند. آیا بوسمان دلداده‌ی قدیمی خود را در میان خاطرات موهوم بازخواهد یافت؟

پاتریک مودیانو، این استاد ادبیات جریات سیال ذهن، در رمان افق، درحقیقت ما را به راهرو‌های قدیمی خاطرات خود می‌کشاند؛ به‌ روزهای نوجوانی و گشت‌ و گذار در میان خیابان‌ها و دیدن چهره‌های جدید. او در این میان، از خاطرات عشق‌های قدیمی نیز می‌گوید. خاطراتی که شاید همه‌ی ما یکی از آن را در دالان‌های ذهنی خود سراغ داشته باشیم. این کتاب در سال 2011 وارد نشر جهانی شد.

بخشی از متن کتاب

هنوز یک ساعت دیگر باید منتظر میماند. واقعاً آرزو میکرد تنها بیاید، نه همراه زنی که به او «منشی» می گفت یا با آن یکی که اسمش را «نروژی» گذاشته بود. از قرار، همین «نروژی» بیشتر شبها را با باقریان می گذراند. آیا واقعاً نروژی بود؟ کمی لهجه اسکاندیناوی داشت. بوری با چشم‌های آبی که دوست داشتنی تر از دیگری بود. دومی، یعنی «منشی»، سبزه ای بود با موهای کوتاه، که رفتار خیلی سردی داشت و به زور با او حرف میزد.

بله وقتی باقریان برمی گشت همه چیز روبه راه میشد. حس و حالش درست مثل همان روزی بود که او را در آنسی، در لابی هتل آنگلوتر ملاقات کرد. بعد از اینکه به او گفتند برایش کاری در هتل ندارند، احساس سرخوردگی کرد. در خیابان رویال باران می‌بارید. حتا حوصله نداشت گوشه ای پناه بگیرد. تنها منظره پیش رویش برخورد با بویاوال بود که دنبالش افتاده و با نگاه خشنش جلو می‌آمد و پیشنهاد میکرد به کافه تاورن بروند و چیزی بنوشند.

او مثل همیشه نمی‌پذیرفت و بویاوال به تعقیب کردنش در خیابان آلبینی و امتداد دیوارهای پرورشگاه اسب ادامه میداد. جلو ساختمان کمین میکرد و منتظر بیرون آمدنش می‌ماند. بعد از یک ساعت خسته میشد، آن وقت از پنجره هیکلی را زیر باران میدید که با کاپشن چرم بسیار کوتاهش دور و دورتر میشود اما آن بعد از ظهر، بویاوال خودش را نشان نداد. زیر تاقهای هلالی که رسید، کاغذی را که مرد سبزه به او داده و نشانی اش را رویش نوشته بود، از جیب بارانیاش درآورد.

میل داشت فوراً به او تلفن بزند اما با خودش فکر کرد حداقل باید تا فردا صبر کند که او به خانه اش در لوزان برسد. چرا فردا؟ میتوانست برگردد. ممکن بود هنوز هتل آنگلوتر را ترک نکرده باشد. بله، این شخص تنها امیدش بود و حالا توی سالن آپارتمان همان بی قراری به جانش افتاده بود. گهگاه روی بالکن میرفت و چشم به خیابان اوشی میدوخت و خدا خدا میکرد هر چه زودتر باقریان را ببیند. در آنسی دو روز تمام به شماره ۳۲۰۱۲۵۱ زنگ زده بود. کسی جواب نمی‌داد.

یادش می‌آمد لحظه ای که بالاخره صدایی پشت خط شنید و به او پیشنهاد شد از همان فردا برود. چه قدر احساس آرامش کرده بود، یک بعد از ظهر زیبا، یکی از اولین روزهای بهار توی اتوبوس مقابل ساختمان کوچک ایستگاه اتوبوسهای جاده ای گوش به زنگ بود و میترسید بویاوال یکهو ظاهر شود و از پشت شیشه او را روی صندلی پیدا کند. بعد بالا بیاید، دستش را بکشد بیرون ببردش و نه راننده ای که پشت فرمان نشسته حرکتی برای دفاع از او انجام دهد، نه هیچ یک از…

نقد رمان افق پاتریک مودیانو

پاتریک مودیانو در رمان افق که شرحی موجز و اسرارآمیز از بیست و یک سال اول زندگی اش است، توصیف می کند که چگونه در سال 1959 و در سن 14سالگی، همزمان با اجرای مادرش در تئاتر فونتن، شروع به گشت وگذار و کاوش در محله ی پیگال واقع در پاریس کرد.

فضای سنگین و مالیخولیایی محله های قدیمی کارگرنشین-کافه ها، گاراژها، هتل های متروکه، باشگاه های شبانه ی مخروبه و هزارتوی رویاگونه ی بلوارها، خیابان ها، میدان ها و ایستگاه های مترو-در آثار مودیانو با پژواک هایی از دوران کودکی سخت و پرمشکل او به مخاطب معرفی می شوند.

در رمان افق، شخصیت های پررمز و راز و اغلب خبیثی وارد داستان شده و بدون دلیل مشخصی از روایت داستان، ناپدید می شوند. مودیانو در این کتاب، پاریسی را به تصویر کشیده که یادآور حال و هوای فیلم هایی چون «زیر بام های پاریس» اثر مارسل کارنه است.

در پایان رمان افق به عاشقان ادبیات داستانی به‌ویژه علاقه‌مندان به داستان‌های خاطره‌وار و پرسه‌های ذهنی نویسنده پیشنهاد می‌شود.

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 157 بار

Peter%20Handke%20 %D9%BE%DB%8C%D8%AA%D8%B1%20%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%AA%DA%A9%D9%87

عنوان کتاب: رمان افق

نویسنده: پاتریک مودیانو

برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2014

مترجم: حسین سلیمانی نژاد

تعداد صفحات کتاب: 120 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 9.12 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

یاد گرفته ام که بدون وسایل زیاد زندگی کنم. خاله لیدیا میگفت: اگر وسایلتان زیاد باشد بیش از حد به این جهان مادی می چسبید و ارزش های روحانی را فراموش می‌کنید. شما باید روحتان را آماده...
بروزرسانی: 11 ماه قبل
تعداد بازدید: 236
کتاب خودکاوی، موضوعات متنوع، جذاب و بسیار آموزنده ای را برای مخاطبین شرح می دهد: نیروهای محرکه در بیماری های روانی، مراحل مختلف ادراک روانکاوانه، نقش بیمار و درمانگر در فرآیند روانکاوی، خودکاوی گاه به گاه و نظام مند، و...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 1449

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *