زنده به گور

آخرین ویرایش: 4 هفته قبل
زنده به گور (nbookcity.com)

دانلود کتاب زنده به گور

یکی دیگر از داستان های صادق هدایت  کتاب زنده به گور می باشد که شامل داستان های زیر است:

1. زنده به گور، 2. حاجی مراد، 3. اسیر فرانسوی، 4. داود گوژپشت، 5. مادلن،‌ 6. آتش پرست، 7. آبجی خانم، 8. مرده خورها، 9. آب زندگی است.

مجموعه حاضر اولین بار در سال 1309 منتشر شد و چاپ‌خانه‌ی فردوسی در تهران آن را چاپ کرد. نام کتاب از داستان اول گرفته شده است.

بخشی از متن کتاب

همه از مرگ می‌ترسند من از زندگی سمج خودم . چقدر هولناک است وقتی‌که مرگی آدم را نمی‌خواهد و پس می‌زند! تنها يک چيز به من دلداری می‌دهد، دو هفته پیش بود، در روزنامه خواندم که در اتریش کسی سیزده بار با نواع گوناگون قصد خودکشی کرده و همه مراحل آنرا پیموده: خودش را دار زده، ریسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بیرون کشیده اند و غیره … بالاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همه رگ و پی خودش را بریده و این‌دفعهٔ سیزدهمین می‌میرد! این به من دلداری می‌دهد! نه ، کسی تصمیم خودکشی را نمی‌گیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست. در خمیره و در سرشت آنهاست، نمی‌توانند از دستش بگریزند.

این سرنوشت است که فرمانروائی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خودم را درست کرده ام ، حالا دیگر نمی‌توانم از دستش بگریزم ، نمی‌توانم از خودم فرار بکنم. باری چه می‌شود کرد؟ سرنوشت پرزورتر از من است. چه هوس‌هائی به سرم می‌زند! همینطور که خوابیده بودم دلم می‌خواست بچه كوچک بودم، همان گلین باجی که برایم قصه می‌گفت و آب دهن خودش را فرو می‌داد اینجا بالای سرم نشسته بود، همان‌جور من خسته در رختخواب افتاده بودم، او با آب و تاب برایم قصه می‌گفت و آهسته چشم‌هایم به هم می‌رفت. فکر می‌کنم می‌بینم برخی از تیکه‌های بچگی به خوبی یادم می‌آید. مثل اینست که دیروز بوده، می‌بینم با بچگیم آنقدرها فاصله ندارم.

حالا سرتاسر زندگانی سیاه، پست و بیهوده خودم را می‌بینم. آیا آن‌وقت خوش‌وقت بودم؟ نه، چه اشتباه بزرگی! همه گمان می‌کنند بچه خوشبخت است. نه خوب یادم است. آن‌وقت بیشتر حساس بودم، آن‌وقت هم مقلد و آب زیر کاه بودم. شاید ظاهرا می‌خندیدم یا بازی می‌کردم، ولی در باطن کمترین زخم زبان یا کوچک‌ترین پیش‌آمد ناگوار و بیهوده ساعت‌های دراز فكر مرا به خود مشغول می‌داشت و خودم خودم را می‌خوردم. اصلا مرده شوراین طبیعت مرا ببرد، حق بجانب آنهائی است که می‌گویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است، بعضی‌ها خوش به‌دنیا می آیند و بعضی‌ها ناخوش. به نیمچه مداد سرخی که در دستم است و با آن در رختخواب یاداشت می‌کنم نگاه می‌کنم.

با همین مداد بود که جای ملاقات خودم را نوشتم دادم به آن دختری که تازه با او آشنا شده بودم. دو سه بار با هم رفتیم به سینما. دفعه آخر فیلم آوازه خوان و سخنگو بود، در جزو پروگرام آوازه خوان سرشناس شیکاگو می‌خواند Where is my Silviat از بسکه خوشم آمده بود چشم‌هایم را به‌هم گذاشتم، گوش می‌دادم، آواز نیرومند و گیرنده او هنوز در گوشم صدا می‌دهد. تالار سینما بلرزه در می‌آمد، به‌نظرم می‌آمد که او هرگز نباید بمیرد، نمی‌توانستم باور کنم که این صدا ممکن است یک‌روزی خاموش بشود.

از لحن سوزناک او غمگین شده بودم، در همان حالی‌که کیف می‌کردم. ساز می‌زدند زیر و بم، غلت‌ها و ناله‌ای که از روی سیم ویلن در می‌آمد، مانند این بود که آرشه ویلن را روی رگ و پی من می‌لغزانیدند و همه تار و پود تنم را آغشته بساز می‌کرد، می‌لرزانید و مرا در سیرهای خیالی می‌برد. در تاریکی دستم را روی پستان‌های آن دختر می‌مالیدم. چشم‌های او خمار می‌شد. من هم حال غریبی می‌شدم. به‌یادم می‌آمد يک حالت غمناک و گوارائی بود که نمی‌شود گفت. از روی لب‌های تر و تازه او بوسه می‌زدم، گونه‌های او گل انداخته بود. یکدیگر را فشار می‌دادیم، موضوع فیلم را نفهمیدم. با دست‌های او بازی می‌کردم، او هم خودش را چسبانیده بود به‌من.

حالا مثل اینست که خواب دیده باشم. روز آخری که از همدیگر جدا شدیم تاکنون نه روز می‌شود. قرار گذاشت فردای آن‌روز بروم او را بیاورم اینجا در اطاقم. خانه او نزديک قبرستان منپارناس بود، همان‌روز رفتم او را با خودم بیاورم. آنجا کنج کوچه از واگن زیرزمینی پیاده شدم، باد سرد می‌وزید، هوا ابری و گرفته بود، نمی‌دانستم چه شد که پشیمان شدم. نه اینکه او زشت بود یا از او خوشم نمی‌آمد، اما يک قوه‌ای مرا بازداشت. نه، نخواستم دیگر او را ببینم، می‌خواستم همه دلبستگی‌های خودم را از زندگی ببرم، بی‌اختیار رفتم در قبرستان. دم در پاسبان آنجا خودش را در شنل سورمه‌ای پیچیده بود.

خاموشی شگرفی در آنجا فرمانروائی داشت. من آهسته قدم می‌زدم. به سنگ قبرها، صلیب هائی که بالای آنها گذاشته بودند ، گل‌های مصنوعی گلدان‌ها و سبزه ها را که کنار یا روی گورها بود خیره نگاه می‌کردم. اسم برخی از مرده‌ها را می‌خواندم. افسوس می‌خوردم، که چرا به‌جای آنها نیستم با خودم فکر می‌کردم: اینها چقدر خوشبخت بوده‌اند !… به مرده‌هائی که تن آنها زیر خاک از هم پاشیده شده بود رشک می‌بردم. هیچ‌وقت يک احساس حسادتی به این اندازه در من پیدا نشده بود. به نظرم میاد که مرگ يک خوشبختی و يک نعمتی است که به آسانی به کسی نمی‌دهند.

درست نمی‌دانم چقدر وقت گذشت. مات نگاه می‌کردم. دختره به کلی از یادم رفته بود، سرمای هوا را حس نمی‌کردم مثل این بود که مرده‌ها به‌من نزدیکتر از زندگان هستند. زبان آنها را بهتر می‌فهمیدم. برگشتم، نه، دیگر نمی‌خواستم آن دختره را ببینم، می‌خواستم از همه چیز و از همه کار کناره بگیرم، می‌خواستم ناامید بشوم و بمیرم. چه فکرهای مزخرفی برایم می‌آید؟ شاید پرت می‌گویم …

بخشی از مقدمه کتاب زنده به گور

نوشته‌های هدایت را می‌توان بی‌آنکه به نام نویسنده‌اش دقت کرد، فهمید که از قلم هدایت تراوش کرده است؛ زیرا هیچ کس سبک و سیاق او را در پروراندن داستان ندارد. تم تمام داستانهای هدایت شبیه به هم است و روند تمام داستانهایش مسیر مشخصی را طی می‌کند. زنده به گور اولین داستان این مجموعه با توصیفی قدرتمند از فضای اتاق یک بیمار آغاز می‌شود.

اتاق درهم و برهمی که در عین بهم ریختگی، تمام اشیایش به چشم نویسنده می‌آید و هیچ تکه‌ای از آنها نادیده گرفته نمی‌شود.

سایر کتاب های صادق هدایت:

تعداد بازدید: 8,383 بار

Sadegh Hedayat %D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82 %D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%AA 3

عنوان کتاب: زنده به گور

مجموعه داستان های کوتاه

نویسنده: صادق هدایت

تعداد صفحات کتاب: 125 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 10.25 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

نوشته‌های مشابه

داستان کتاب سو تفاهم در مسکو بسیار ساده و تقریبا راجع به همین طرح است: زوجی به نام های «آندره» و «نیکول» که به مسکو سفر کرده اند و وجود نفری سوم در میان آن ها، باعث ایجاد سوءتفاهم میان آن ها گشته است. نوع سوءتفاهمی که...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 414
کتاب گذرنامه داستانی را به تصویر کشیده است که در خلال آن نگاهی به دوران پرتلاطم سیاسی و اجتماعی دو کشور رومانی و آلمان دارد؛ در واقع این اثر برگفته از دغدغه‌ها و مشکلات زندگی شخصی مولر است که به شرایط...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 267

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *