دانلود کتاب فلسفه ملال
کتاب فلسفه ملال به قلم لارس اسوندسن، شرحی هوشمندانه و سرگرم کننده از کسالت بارترین لحظات و اعصاب خردکن ترین روزهایمان است.
در درجه اول برای هرکسی ممکن است این سوال پیش بیاید که اصلا ملال چیست؟ آیا همان افسردگی است؟ یا شاید یک احساسی ناخوش مانند بیحوصلگی باشد. لارس اسوندسن در کتابش، تعریفهای مختلفی از زبان فیلسوفان متعدد درباره ملال ارائه میکند. اما به طور کلی بین چهار نوع ملال، که مارتین دالمن از آن صحبت میکند، تمایز قائل میشود که عبارتند از:
- ملال برخاسته از موقعیت: همچون زمانی که منتظر کسی هستیم، به سخنرانی گوش میدهیم یا سوار قطار میشویم.
- برخاسته از اشباع: زمانی ایجاد میشود که مقدار بیش از حدی از یک چیز داریم و همه چیز مبتذل و پیش پاافتاده میشود.
- ملال وجودی: زمانی است که روح ما از هر گونه محتوایی تهی میشود و دنیا به چیزی خنثی تبدیل میشود.
- ملال خلاقانه، که ویژگی بارز آن نتیجهای است که ایجاد میکند نه محتوایش. (یعنی اینکه فرد مجبور میشود کار جدیدی انجام دهد)
خلاصه کتاب
فصل نخست کتاب فلسفه ملال به طرح چیستی ملال، جنبههای این احساسِ خلأگون و رابطهی آن با عصر مدرن میپردازد. اسونسن اشاره میکند که ملالِ عمیق به چیزی شبیه به بیخوابی میماند؛ به مثابه چاهی به ظاهر بیپایان که فرد را در خود میبلعد. بهراستی تنگنای این جهان بیعبور است که آدمی را به هیچ بودگی و شاید سر آخر به طغیان و گذار از مرزهایی میراند که تمامِ هستیاش را محصور کرده است.
بیسبب نیست که کییرکهگور ادعا میکند «ملال ریشه تمام شرهاست». ملال فرد را چنان تهی میکند که بیمعنایی همه دنیای او میشود؛ دنیایی که جامعه و فرهنگ در ایجاد آن بی نقش نیستند و همین بیمعناییست که موجب میشود آدمی به همه چیز دست آویزد تا خفقانِ این احساس را فرو کاهد.
اما دریغا که همهچیز گویی در هیچ گم شده است؛ همچنان که تی اس الیوت این گمگشتگی را غریبانه میجوید: «زندگیای که در زیستن از دست دادهایم کجاست؟ حکمتی که در دانش گم کردهایم کجاست؟ دانشی که در اطلاعات گمکردهایم کجاست؟»
فصل دوم
فصل دوم کتاب فلسفه ملال بازگوییِ تاریخِ اسارت زدگانِ ملال است؛ از دربندان ملالِ وسطایی، یعنی آکدیا، گرفته تا دربندان سودازدهی عصر نوزایی و ملالِ آشنای روزگار حاضر که نخستین بار پاسکال از آن سخن به میان آورد. تاریخ این اندیشندگان گاه بهتانگیز است چراکه برخی ملال را بهمثابه گردابی هایل و عبورناپذیر ترسیم میکنند که نمیشود از آن رَهید و برخی دیگر به آن خوشامد میگویند و از دریچهای اَبَرانسانی به آن مینگرند.
بهزعم پاسکال، کسانی که گرفتار ملال میشوند در مقایسه با کسانی که در جستوجوی سرگرمی هستند، خود را بیشتر میشناسند. تور اولون در رمان آسودگی مینویسد: «یک اندوه، یک نومیدی، فکر میکنید برای چه؟ برای زندگی نزیسته». به نظر لئو پاردی، ملالْ منحصر به نجیب زادگان است و تودهها در بهترین حالت تنها از بیکاری رنج میبرند. لودویگ تیک در رمان ویلیام لاول میگوید:
در اینجا، همچون ساعتی که بیوقفه حرکت دورانی خسته کنندهای را تکرار میکند در جهانی خالی از لذت ایستادهام». نیچه ملال را آرامشِ نامطبوعِ روح میداند که طلایهدارِ خلاقیت است؛ به گفته او انسانهای خلاق ملال را تحمل میکنند؛ حال آنکه انسانهای پستتر از آن میگریزند. وارهل که گویی ملال را زندگی کرد، هسته اصلی فلسفه خود را «جستوجوی هیچ» تعریف کرد. به گفتهی وی آنچه افراد را به دردسر میاندازد تخیلاتشان است؛ اگر تخیلی نداشتیم، مشکلی هم نداشتیم چون آنچه را که بود میپذیرفتیم.
فصل سوم
فصل سوم کتاب فلسفه ملال به پدیدارشناسی ملال از دیدگاه هایدگر میپردازد، فصلی سنگین که گاه رنگی از ملال میگیرد و این در نوردیدن های اندیشه ورزانه در نگاهمان ملالآور جلوه میکند. در بخشی از کتاب، هایدگر با تمایز میان «ملول بودن از چیزی» و «خود را با چیزی ملول کردن» گویی عصر کنونی ما را توصیف میکند، عصری که مردمانش گرفتار ملالی از جنسِ ملال دوماند چراکه بیامان در پِی موقعیتی هستیم تا خود را با همهی تُهیگیمان در آن پرتاب کنیم و خود را از یاد ببریم.
اما هیچ (مگر بازگشتی مأیوسانه) نصیبمان نمیشود چراکه نمیتوان بیمعنایی را با فریب به معنا بدل کرد. هایدگر ادعا میکند که ملال از عمق برمیخیزد. پس چنین ملالی باید ژرف باشد؛ اما به تصور اسونسن «به نظر نمیرسد این ملالِ رایجِ پست از چنان اهمیتی برخوردار باشد که بتواند بار مسئولیتی را تحمل کند که هایدگر میخواهد بر شانههایش بگذارد»
فصل چهارم
فصل چهارم کتاب با عنوان «اخلاقِ ملال» با این نگرش پیش میرود که ملال نیز دارای اخلاقیات خاص خود است. این فصل به این پرسشِ بنیادی میپردازد که راه رهایی از ملال حقیقتاً چیست؟ آیا عشق به خدا و رابطه با معبودی است که پاسکال میگوید؟ یا «دست کشیدن از خواستهها» که شوپنهاور توصیه میکند؟ یا شاید هم پیشنهاد رابرت پیرسینگ، یعنی خواب؛ ولی مگر تا کی میتوان خوابید؟ شاید هم بتوان با آرنولد گلِن همپا شد و واقعیت را تجویز نهایی دانست.
یا شاید هم باید پیشنهاد جوزف برودسکی را پذیرفت که میگوید: «هنگامیکه ملال به شما حملهور میشود، خود را به درونش پرتاب کنید. اجازه دهید شما را در هم بفشارد، در خود غرق کند و به اعماق خود ببرد». شاید هم بتوان با نیچه و راسل و بکت و … همراستا بود. شاید هم راه بهتری وجود داشته باشد: «ملال را به رسمیت بشناسیم» کتاب فلسفه ملال را به تمام علاقهمندان به درک فلسفه برای زندگی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از متن کتاب
مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند. دیگر چیزی نمانده که به آن معتقد باشیم… اکنون این فضای تهی، چیزی که مردم بیش از هر چیز در آرزویش بوده اند ـ یعنی جامعه مصرفی ـ به پایان راه رسیده است. مثل همه رؤیاهای گذرای دیگر. حال احساس آزار دهنده تهی بودن برجای مانده است. بنابراین مردم به دنبال هر چیزی میگردند و به هر افراطی ایمان می آورند. هر اراجیف افراط گرایانه ای بهتر از هیچ است…
خب، فکر میکنم در مسیری قرار گرفته ایم که ممکن است به هر نوع دیوانگی منتهی شود. فکر میکنم اراجیف و مهملاتی که از دل این شرایط بیرون می آید بی پایان و اراجیفی بسیار خطرناک است. میتوانم آینده را در یک کلمه خلاصه کنم و آن کلمه ملال انگیز است، آینده ملال انگیز خواهد بود. در دنیای تهی، افراط، جایگزین جذابی برای ملال است. به نظر میرسد یکی از اصول زیربنای دنیای کنونی این باشد:
شرایط افراطی اقدامات افراطی را میطلبد. بالارد نیز تقریباً به این ادعای نیچه نزدیک میشود که انسان ترجیح میدهد به جای اینکه هیچ نخواهد، بخواهد که هیچی بزرگ بیافریند، چون نیازمند هدف است. همان طور که در فصل اول گفتم شواهد زیادی حکایت از این دارد که ملال یکی از دلایل خشونت است. نابودی با زندگی برابر است و ملال با مرگ. آرتور میلر توصیف میکند که:
چگونه عدم تجانس باعث میشود که برای گریز از ملال به خشونت متوسل شویم و چگونه ملال او را زمین گیر و گرفتار کرده بود تا اینکه دو سه دقیقه ای توانست زندگی بکند؛ حمله کرد و هنگامی که بطری پر از بنزین را روی سر پسربچه ای کوبید، هیجان به خطر انداختن زندگی اش را احساس کرد. زندگی یعنی این… هیچ چیز بیشتر از ایستادن بی اینکه چیزی رخ دهد، به مرگ نزدیک نیست.
مرز شکنی خود را به عنوان تنها درمان ملال عرضه میکند. «تصادف» رمانی ملال انگیز درباره مردمانی گرفتار ملال است. دنیایی که کاملاً شیءواره شده و از هر گونه کیفیتی تهی است، نمیتواند چیزی به جز ملال انگیز باشد. برای درهم شکستن این ملال، انسان به دنبال مرز شکنی های افراطی تر است و بنابراین از شیوه رومانتیک زندگی پیروی میکند که قبلاً توضیح دادم…
چرا باید این کتاب را بخوانیم؟
نویسنده کتاب فلسفه ملال به شکل جدی اعتقاد دارد که ملال، «امتیاز» انسان مدرن نیز میباشد. همچنین آن را مشکلی عمده میداند که گریبانگیر انسان مدرن است. اسونسن میگوید پدیده ملال در گذشته به طبقات بالای جامعه اختصاص داشت اما اکنون به همه اقشار جامعه سرایت کرده و از این بهتر است شناخت درستی از آن داشته باشیم.
این کتاب از خمودیِ بشر حتی در روزگاری چنین شتابناک میگوید که با سیری بیتمام بر هستیمان میتازد و بیقدریمان را در گوشمان فریاد میکند. فلسفه ملال گذاریست گزیده و تأمل برانگیز بر تجارب همگون و گاه دیگرگونهی اندیشمندانِ تاریخ از احساسی مشترک که در سیری زنجیروار و گاه عمیقاً درهمتنیده، روایت میشود.
نقد کتاب فلسفه ملال
کتاب فلسفه ملال، به یکی از اصلی ترین دغدغه های دنیای امروز می پردازد. این کتاب جذاب و ارزشمند، ماهیت ملال، سرچشمه ی این احساس، و چگونگی و چرایی تأثیر آن بر انسان ها را توضیح می دهد و این موضوع را مورد بررسی می کند که چرا به نظر می رسد نمی توانیم به خواست و اراده ی خودمان بر آن غلبه کنیم.
لارس اسوندسن در این اثر، مباحثی از فلسفه، ادبیات، روانشناسی، الهیات و فرهنگ عامه را گرد هم می آورد و از نظرات مرتبط چهره های برجسته ای همچون فردریش نیچه، ساموئل بکت و اندی وارهول به بهترین شکل ممکن استفاده می کند.
کتاب فلسفه ملال، نخستین بار در سال 1999 به انتشار رسید. شوپنهاور آن را «اشتیاقی رام شده بدون هیچ هدف خاص» توصیف کرده و داستایفسکی آن را «مصیبتی حیوانی و تعریف ناپذیر» خوانده است. با این وجود عده ی کمی از ما می توانیم توضیح دهیم که ملال دقیقاً چیست…
کتاب فلسفه ملال مجموعهایست از پرمغزترین و ژرفترین توصیفات بشری از استیصالِ بیتمامی که نه در بیرون از خویشتن برایمان جای پایی میگذارد و نه در درون خویش.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 364 بار
عنوان کتاب: فلسفه ملال
نویسنده: لارس اسوندسن
مترجم: افشین خاکباز
تعداد صفحات کتاب: 179 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 13.57 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب