دانلود کتاب ژان کریستف
ژان کریستف موسیقیدان آلمانى است که پس از درگیرى با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت مىکند.
او طی این دوران، طرز فکرش دستخوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحیهی چند شخصیتی است. شخصیت اصلی و با دوامش به آرامی شکل میگیرد و به یک ثبات معقول و منطقی میرسد. زندگی ژان کریستف تا حد زیادی به اندیشهها و زندگی بتهوون، موتسارت و واگنر شبیه است.
نگارش رمان حاضر ۲۰ سال به طول انجامیده و بنا به نظر نویسنده شاهکارش محسوب میشود. رومن رولان در این سالیان، شخصیت های داستان خود را به بلوغ رسانده است. ژان کریستف منعکس کنندهی اندیشهها و گرایشات صلح طلبانهی نویسنده است.
تا جایی که جایزهی نوبل ادبیاتی که بخاطر نگارش رمان به وی اهدا شد بیشتر جایزهی صلح است تا ادبیات. رولان وقوع جنگ بین دو کشور آلمان و فرانسه را پیش بینی میکند و درست دو سال پس از اتمام رمان، جنگ جهانی اول رخ میدهد.
جملاتی از رومن رولان
- آنچه از همه دردناک ترست، فقر و بیماری نیست! بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است…
- خود را همان که هستید نشان دهید، هر چه میخواهید باشید… فقط خودتان باشید… انسان باشید!
- بالاخره فهمیدم چه چیزی انسان را از حیوانات متمایز میکند، نگرانی های اقتصادی!
- حرف نزدن دلهرهای بود… و حرف زدن و فهمیده شدن دلهرهای دیگر…
- قهرمان کسی است که کاری که میواند را انجام میدهد…
- مرا با حقیقت بیازار، اما هرگز با دروغ آرامم نکن…
خلاصه کتاب
ژان کریستف رمانی موزیکال است که گامها و اصوات موسیقی را لابه لای سطورش پنهان کرده است. رولان در این کتاب با زبان موسیقی سخن میگوید و گاه که کلامش از سخن گفتن باز میایستد تنها مینوازد و نتها و اصوات موسیقی را در قالب واژگان درمیآورد. موسیقیای که گاه آدمی را به شور و هیجان وامی دارد و گاه متاثر میسازد.
ژان بیشتر به خالق خود (رومن رولان) مانند است تا به فردی دیگر. ژان کریستف در دوستی با الیویه جهان را از نظرگاه دوست مینگرد و هستی را با حواس دوست در آغوش میکشد. غافل از آنکه طبیعت بیرحم در جدا کردن دو قلب که به یکدیگر عشق ورزیده اند هرگز عشق را در یک زمان از هر دو قلب بر نمیکند.
بلکه چنان میکند که یکی از آن دو زودتر از دوست داشتن باز ایستد تا همیشه آن کسی که بیشتر دوست دارد فدا شود و این ژان است که هرگز نمیتواند در دوست داشتن لحظهای به خود مجال سستی و اهمال راه دهد.
چرا باید رمان ژان کریستف را بخوانیم؟
کتاب ژان کریستف برخلاف حجم زیادی که دارد مخاطب را اصلا خسته نمیکند. این رمان را حتما باید پیش از مرگ خواند زیرا دید و نگرش جدیدی مخصوصا از لحاظ انساندوستی به ما میدهد.
از آن دسته کتابهاست که باید مزه مزهاش کنید. شخصیت ها به خصوص شخصیت اول، خیلی خوب پرداخته شده است. کریستف طبیعت انسانی را نشان میدهد، همان چیزی که در همه ما هست و بیشتر اوقات نادیده میگیریم یا حتی به هر دلیل جلوی ظهورش را میگیریم. به همین خاطر به راحتی میتوانید با داستان ارتباط برقرار کنید و گنجهای نهفته طبیعت در وجود خودتان را در ژان کریستف بیابید.
بخشی از متن کتاب
آماده رفتن شدند. دیر زمانى، مزه تلخ غم واپسین روزهاى سپرى شده در خانه غمناک و غریزى که همیشه آنجا را ترک مىکردند، چشیدند. به دشوارى یاراى آن داشتند که غم خود را با یکدیگر در میان نهند؛ شرم داشتند، یا ترس. هر یک مىاندیشیدند که نمىبایست، ناتوانى خود را بر دیگرى آشکار مىکرد. بر سفره، هر دو، تک و تنها، در اتاقى ماتمبار، با پنجرههاى نیمهباز، زهره آن نداشتند که آوایى برآورند، به شتاب غذا مىخوردند.
و از ترس آن که نتوانند آشفتگى خود را نهان دارند، از نگریستن به یکدیگر پرهیز مىکردند. پس از آن، بىدرنگ از هم جدا مىشدند. ژان کریستف در پى کارهاى خود مىرفت، امّا، همین که یک دم آزاد مىشد، باز مىگشت، و نهانى به خانه مىخزید و با سر پنجه به اتاقش پا به اتاقک زیر شیروانى مىرفت. آنگاه در را مىبست، گوشهاى روى یک صندوق، یا بر لبه پنجره مىنشست و بىاندیشه بر جاى مىماند.
و از زمزمه ناگفتنى خانه کهنى که با آواى ناچیز پا مىلرزید، سرشاد مىشد. همانند خانه، دل در بر ژان کریستف مىلرزید. زمزمههاى درون و برون، آواى تختههاى کف اتاق، و آواهاى ناپیدا و آشنا را، هراسان، به کمین مىنشست. همه آنها را باز مىشناخت. بىخود مىشد، تصویرهاى گذشته، به اندیشهاش هجوم آورده بودند؛ از این کرختىاش رها نمىشد، مگر به آواى ساعت سن مارتن که به یاد او مىآورد که بار دیگر وقت رفتن است.
در طبقه زیرین، گامهاى لوئیزا، آرام، مىرفت و مىآمد. سپس، ساعتها، آواى او شنیده نمىشد؛ از او آوایى برنمىخاست. کریستف، گوش فرا مىداد. در را نیمهباز مىکرد. لوئیزا، پشت به او داشت؛ او برابر یک گنجه، میان یک تّل خرده ریز نشسته بود. میان کهنه پارهها، جامههاى فرسوده، چیزهاى شکسته، و یادبودهایى که به بهانه سامان دادنشان، بیرون آورده بود.
امّا توان خویش را از دست داده بود. هر یک، چیزى را به یاد او مىآورد؛ آن را بر مىداشت و مىگذاشت؛ و دستخوش خیال مىشد؛ آن چیز از دستهایش مىلغزید؛ ساعتها، با دستهاى آویخته، و درمانده و فرو رفته در یک خمودگى دردناک، برصندلىاش برجا مىماند.
نقد کتاب ژان کریستف
رمان ژان کریستف که توسط رومن رولان، نویسنده ی مطرح فرانسوی نوشته شده است یک رمان زندگی نامهای روان شناسانه است. شخصیت اصلی آن، یک نابغه ی موسیقی و یک قهرمان واقعی است. او علیه شر و ریاکاری قیام می کند و در ادبیات ، سیاست و جامعه و همچنین موسیقی، صادقانه به دنبال حقیقت است.
این کتاب، بحث در مورد جنبش ها و فعالیت های فکری دوران مدرن است. و تمام اتفاقات آن از زندگی خود ژان کریستف گرفته شده است. ژان در فقری وحشتناک در یک شهر کوچک آلمان، در نزدیکی مرز فرانسه متولد شده است. پدر الکلی و همیشه مست او، قبل از هفت سالگی، او را آموزش می دهد تا به عنوان یک اعجوبه در عرصه ی موسیقی ظاهر شود. او در سن چهارده سالگی نان آور خانواده می شود.
کریستف با ایده های اصلی خود در موسیقی و استقلال اندیشه خود ، نوازندگان شهر بومی خود را مورد اهانت قرار می دهد. او پس از نزاع و جدال با پلیس مجبور می شود که در سن بیست سالگی آلمان را ترک کند و به پاریس فرار کند. در پاریس در فقری وخیم ، او برای موسیقی و ایده آل های سازش ناپذیر خود می جنگد و اخلاق، رفتار و موسیقی فرانسوی را مورد بازبینی قرار میدهد.
رومن رولان به خاطر نوشتن رمان ژان کریستف در سال 1905 موفق به دریافت جایزه ی پریکس فمینا و در سال 1915 موفق به دریافت جایزه ی پولیتز ادبیات می شود.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 4,161 بار
عنوان کتاب: ژان کریستف (دوره چهار جلدی)
برنده جایزه پولیتزر سال 1915
برنده جایزه ی فمینا سال 1905
نویسنده: رومن رولان
برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1915
مترجم: دکتر علی اصغر خبره زاده
تعداد صفحات کتاب: 424، 517، 472 و 391 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 35.48 ، 43.73 ، 40.39 و 32.93 مگابایت
نوع فایل: (ZIP) PDF
منبع: شهرکتاب