ارباب و نوکر

ارباب و نوکر (nbookcity.com)

دانلود کتاب ارباب و نوکر

کتاب ارباب و نوکر داستانی آموزنده و تقریبا کوتاه از لئو تولستوی است که در سال ۱۸۹۵ منتشر شد.

در پشت جلد کتاب آمده

نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد. سرما، که دوباره نیزه‌اش را در پشتش فرو می‌برد بیدارش کرد. به خواب دیده بود که از آسیاب می‌آید و گاری آرد اربابش را می‌آورد و ضمن عبور از نهر چرخ گاری از پل لغزیده و در آب مانده بود.

به خواب دید که به زیر گاری خزیده و آن را بر گردن گرفته بود تا بلندش کند. اما عجیب آن بود که گاری نمی‌خواست حرکت کند و به پشتِ او چسبیده بود و او نه می‌توانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد می‌کرد.

خلاصه داستان

رمان ارباب و نوکر داستان اربابی به نام واسیلی است که برای خرید یک جنگل از املاک مجاور راهی سفر می‌شود. در این سفر تنها همراهِ او، نوکرش، نیکیتا است. نیکیتا مردی پنجاه ساله و ساده است. کسی که همواره خود را مطیعِ اربابش دانسته و به او خدمت کرده. 

او اختیاری ندارد و برای خودش حق آزادی‌ای هم قائل نیست. همه او را نه تنها بخاطر خدمتگزاری بلکه بخاطر اخلاق و منش پاکش دوست دارند. او همین‌طور ارتباط خیلی نزدیک و خوبی با طبیعت و حیوانات دارد. 

ما از روی همین موضوع که تولستوی به آن اشاره دارد، متوجه ذاتِ پاک او می‌شویم. ذاتی که خود را با طبیعت و حیواناتِ بی آزار همسو می‌داند. و دغدغه‌ای فراتر از آن در ذهنش نیست. او به حداقلِ زندگی راضی است.

بخشی از متن داستان ارباب و نوکر

در کتاب ارباب و نوکر می‌خوانیم: نیکیتا با همه شان حرف می‌زد. از مرغ‌ها معذرت می‌خواست و آرام‌شان می‌کرد و اطمینانشان می‌داد که دیگر به وحشت‌شان نخواهد انداخت و گوسفندان را سرزنش می‌کرد که اینقدر ترسویند و خود نمی‌دانند از چه می‌ترسند و ضمن اینکه اسب را می‌بست مدام سگ را نصیحت می‌کرد که عاقل باشد و آرام بگیرد.

از آن طرف اربابِ واسیلی، که تاجری ثروتمند است شخصیتی به شدت حریص دارد. او با ولع و طمعِ زیاد می‌خواهد به اموالش اضافه شود. تمام غرورش را مدیون دارایی‌هایش است و ارزش و وزن زندگی‌اش را بواسطه همین دارایی‌هایش می‌سنجد. 

حال واسیلی می‌خواهد هرچه سریع‌تر به جنگل برسد چراکه می‌ترسد چوب فروش‌ها آن را از چنگش بگیرند. آن دو در مسیری که برای رسیدن به جنگل پیش می‌گیرند با برف و بوران خیلی شدیدی مواجه می‌شوند. و بارها از مسیر اصلی منحرف شده و گم می‌شوند. هربار خود را به یک آبادی یا دهکده می‌رسانند و از مردم آنجا راهنمایی می‌گیرند.

صاحبان آن آبادی‌ها به آن دو می‌گویند بهتر است شب آنجا بمانند و وقتی صبح شد در روشنایی راه را پیش بگیرند. ولی واسیلی حریص‌تر از آن است که بخواهد لحظه‌ای صبر کند. بنابراین آنها باز به راهشان در تاریکی و در برف و بوران ادامه می‌دهند. (ص34 کتاب ارباب و نوکر)

هزارباره ادامه می‌دهند، و هزارباره گم می‌شوند. به‌قولی آن‌ها «بی چراغ به راه می‌افتند»، بدونِ آگاهی. ولی هر بار از مسیر اصلی خارج می‌شوند. شهر کتاب خواندن این کتاب را به تمام علاقمندان توصیه میکند.

نکات مهم کتاب ارباب و نوکر

نکته جالب توجه این است که در طول مسیر از صحنه‌ها و منظره‌هایی کاملا یکسان و تکراری گذر می‌کنند و بعد باز می‌بینند که رسیدند سر خانه اول. و این موضوع به‌خوبی بیانگر این است که آن‌ها در این راه درگیر دوری باطل شده‌اند که پایان و سرانجامی ندارد.

نیکیتا تمایل و رغبتی برای ادامه این راه ندارد. ولی او اختیاراتش را کمتر از حدی می‌داند که جسارت بیان مخالفتش را مقابل ارباب داشته باشد. پس او هم به ناچار بدنبال اربابش می‌رود. شرایط رفته‌رفته برای هر دوی آنها سخت می‌شود ولی ما به‌خوبی شاهد این موضوع هستیم که هویت و جایگاه افراد در شرایط متفاوت و سخت، چهره عوض می‌کند.

در کتاب ارباب و نوکر، خدمتکار ضعیفی که تاکنون همیشه از سمت اربابش تحقیر می‌شده و نقش سرخورده‌ها را داشته حال راهنمای اربابش می‌شود. ارباب گاهی ناچار است از او اطاعت کند و حتی عنان اسب را به دست او می‌سپارد. و برعکس، می‌بینیم که ارباب قدرتمند در این شرایط چگونه به شکل انسانی ضعیف و نیازمندِ کمک درمی‌آید. 

نقد کتاب ارباب و نوکر

کتاب ارباب و نوکر به‌خوبی تضاد شخصیتی دو انسان از قشرهای متفاوت و تفاوت دیدشان را به مسائلی واحد و شرایطی کاملا یکسان و مشترک نشان می‌دهد.

در شبی که آنها مجبور می‌شوند در میانه راه در زیر برف و بوران شدید بخوابند و شب را به صبح برسانند تا دوباره راه را پیش بگیرند، می‌توان دیدگاه متفاوت آن دو را به موضوع اموال دنیوی و همینطور مواجه شدن با مرگ تشخیص داد.

هر دوی آن‌ها در آن شب با واقعیتِ مرگ روبرو می‌شوند و آن را در نزدیکی خود حس می‌کنند. ولی واکنش آن دو نسبت به رویارویی با یک مشکل یکسان چیست؟ نیکیتا در آسودگی و آرامشِ وجدان خوابیده است. او هیچ حس تعلقی به زندگی‌اش ندارد. خودش می‌گوید به اندازه کافی زجر کشیده و از این زندگی سیر است.

علاوه بر این، در طول کتاب ارباب و نوکر نیکیتا تمام طول زندگی خودش را نه تنها بنده اربابانِ مختلفش بلکه بنده اربابِ بزرگ یا همان خدا می‌داند که همه به‌نوعی اختیاراتش را سلب کرده‌اند. فقط فرق خدا با ارباب‌های دیگرِ نیکیتا در روی زمین این است که او بعد از مرگ موجب آزار و اذیتش نخواهد شد.

حداقل این طرز فکر و دیدگاه نیکیتا است. کسی که خود را کاملا مطیع و بنده می‌داند. اختیاری برای خود قائل نیست. او در مقابل مرگ فقط از یک چیز می‌هراسد: گناهانش. ولی حتی گناهانش را هم ناخواسته و به اختیار و خواستِ خداوند ربط می‌دهد. پس آماده و پذیرای هر چیزیست که به او تحمیل شود.

همین نوع شخصیت و دیدگاه می‌تواند دلیل آرامش خاطر او و حس پذیرشش نسبت به مرگ باشد. و اما واسیلی، در همان شرایط یکسان، بدترین و طولانی‌ترین شب زندگی‌اش را تجربه می‌کند. او دائما بیدار و هوشیار است. و وحشت دارد که جنگل و اموالش را از دست بدهد. 

واسیلی درست برعکس نیکیتا، سفت و سخت به زندگی زمینی‌اش چسبیده است. زندگی‌ای که برای او تمام معنی و وزنش را از اموال و داشته‌ها و نداشته‌هایش می‌گیرد. اگر بخواهیم واقع بین باشیم می‌بینیم که واسیلی هم به‌نوعی بنده است. او نیز بنده نیازهای تمام نشدنی و طمع خودش است.

کتاب های پیشنهادی

ارباب و نوکر - لئو تولستوی

عنوان کتاب: ارباب و نوکر

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: مهران محبوبی

تعداد صفحات کتاب: 113 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 1.3 مگابایت

نوع فایل: PDF

منبع: شهرکتاب

آنچه خواندید...

نوشته‌های مشابه

روزی رامو، پس از بازگشت از مدرسه، هنگامی که مشغول استراحت است صدای جر و بحث صاحبخانه را با دو مرد دیگر می‌شنود و در پی آن صدای شلیک تیری را می‌شنود که در اثر آن آقای گوپالان به قتل می‌رسد...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 198
«تیرون» یک بچه دایناسور شرور است. او همکلاسی اش را که جثّه کوچکتری دارد مدام آزار میدهد. اما این شخصیت او ریشه در خانواده و دلایلی دیگر دارد. از طرف دیگر همکلاسی اش که «بولاند» نام دارد در یک وضعیت سخت درمیابد که ضعیف نیست
بروزرسانی: 10 ساعت قبل
تعداد بازدید: 500

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *