دستهای کوچولو کف میزنند

قیمت اصلی 63.000 تومان بود.قیمت فعلی 43.000 تومان است.

نویسنده: دن رودز

مترجم: احسان کرم ویسی

تعداد صفحات: 285 صفحه

حجم فایل: 2.78 مگابایت

دانلود کتاب دستهای کوچولو کف میزنند pdf

کتاب دستهای کوچولو کف میزنند داستانی پرکشش و پر از عجایب است و از خواندن آن لذت خواهید برد.

این رمان شما را با معضلاتی که انسان‌ها با آنها روبه‌رو هستند، درگیر خواهد کرد. به گفته‌ی مترجم، از همان آغاز داستان که پیرمردی بر روی تختش عنکبوت می‌خورد درحالی‌ که زنی در طبقه‌ی پایین خودش را حلق‌آویز کرده، می‌فهمیم که با دنیای غریبی سروکار داریم.

در واقع، شما قرار است داستانی بخوانید که پذیرای سبک‌ها و زیرگونه‌های زیادی است: گوتیک، وحشت، عاشقانه، کمدی سیاه، درام جنایی، رئالیسم جادویی و حتی فانتزی. توصیفات کتاب دستهای کوچولو کف میزنند درون مایه طنز دارد و همین داستان را قابل هضم‌تر می‌کند.

خلاصه کتاب

رمان دستهای کوچولو کف میزنند بر محوریت موزه‌ای می‌چرخد در خیابانی باریک در شهری بی‌نام در آلمان؛ موزه‌ای که با هدف مبارزه با خودکشی انسان‌ها افتتاح شده است. مؤسس این موزه زنی است وسواسی که شوهرش شباهت زیادی به پاواروتی، خواننده‌ی شهیر اپرا، دارد. هدف او خیلی ساده است:

این زن خوش‌قلب می‌خواهد از غم و رنج آدم‌ها بکاهد و به زندگی دلگرم‌شان کند، تا اگر کسی وسوسه شده بود خودکشی کند، با آمدن به موزه و دیدن آثار شگفت‌آورِ آن‌جا پشیمان و به راه راست هدایت شود. ولی همین مکانْ منزلگاه شخصیت‌های خبیث و اسرارآمیز دیگری نیز هست:

متصدی پیر و بی‌احساسِ موزه که هیچ‌چیز برایش مهم نیست، دکتری که آدم‌خوار است، یک نظافتچی با گذشته‌ای تلخ و سیاه و اروپایی‌هایی که به موزه می‌آیند تا در آن‌جا خودکشی کنند. خب، ظاهراً اگر تا همین‌ جای داستان کتاب دستهای کوچولو کف میزنند را برای کسی تعریف کنید، احتمالاً نگاه مشکوکی بهتان خواهد انداخت.

ولی همین موضوعات در دستان توانمندِ نویسنده به یک قصه‌ی پریان تبدیل می‌شود که در هر فصلش با قصه‌ای خاص پیش می‌رویم و در نهایت همه‌چیز در هم ادغام می‌شود. نویسنده داستانش را مثل قصه‌های برادران گریم پیش می‌برد و آن را با واقعیت و فانتزی در هم می‌آمیزد. یکی از ویژگی‌های ادبیاتِ خوب این است که حتی کسانی را که علاقه‌ی چندانی به این سبک داستان‌های غریب ندارند همراه می‌کند و باعث می‌شود که از آن لذت ببرند.

کتاب دستهای کوچولو کف میزنند را نمی‌توان به‌راحتی طبقه بندی کرد، چون از لحاظ فرم و موضوع، حال‌و هوای منحصر‌به‌ فردی دارد، ولی دنیا و شخصیت‌های غریبش احساس عجیبی به خواننده می‌دهد که برایش تازگی دارد. عنوان رمان برگرفته از شعری است به نام نی‌لبک‌زن هاملن اثر رابرت براونینگ. نویسندگان و شاعران زیادی، از جمله گوته و برادران گریم، روایت هایی از این ماجرا نوشته‌اند.

موضوع داستان نی‌لبک‌زن، که در شهر هاملنِ آلمان اتفاق می‌افتد، مربوط می‌شود به رفتن یا مرگ بیش‌تر کودکان این شهر؛ و در نسخه‌های ادبی مختلف، نی‌لبک‌زن رنگارنگ‌پوشی را علت ماجرا می‌دانند. قصه برمی‌گردد به سده‌ی سیزدهم میلادی، زمانی که هاملن پُر شده از موش‌های مزاحم. روزی سروکله‌ی مرد نی‌لبک‌زنی پیدا می‌شود که لباس‌های رنگینی به تن کرده و به مردم قول می‌دهد که مشکل‌شان را حل کند.

او با نی‌لبک سحرآمیز خود همه‌ی موش‌ها را از شهر بیرون می‌راند، ولی زمانی که دستمزدش را طلب می‌کند، اهالی هاملن از پرداخت پول به او سر بازمی‌زنند. نی‌لبک‌زن آواز دیگری می‌نوازد و این‌بار همه‌ی کودکان شهر را با خود می‌برد و ناپدید می‌شود. این‌که واقعاً چه بلایی سر بچه‌ها می‌آید روایت‌های مختلفی دارد.

در نسخه‌ای قدیمی از این قصه‌ی کهن ۱۳۰ بچه ناپدید می‌شوند و فقط سه بچه باقی می‌مانند: بچه‌ای که شل بوده و از گروه جا مانده، دومی که کر بوده و نوای سحرآمیز به گوشش نخورده، و سومی که کور بوده و در راه گم شده. این سه به شهر بازمی‌گردند و تعریف می‌کنند که باقی بچه‌ها، مسحور از نوای نی‌لبک، با دستهای کوچولو کف میزنند و پشت‌سر مرد، خوشحال و خندان می‌رفتند…

بخشی از متن

در کتاب دستهای کوچولو کف میزنند می‌خوانیم: یقین به نفرین‌ شدگی باری بود که بدجوری روی دوش هولدا سنگینی می‌کرد. بااین‌حال، مصمم بود که نگذارد تاریکی بر زندگی‌اش مسلط شود، و باید اجازه بدهد تا زندگی‌اش علی‌رغم مقصد اجتناب‌ناپذیری که در پیش دارد ادامه یابد. می‌دانست که باید راه‌و چاره‌ای بیابد و هرگز نگذارد که یأس و نومیدی در هم بشکندش.

به همین خاطر تصمیم گرفت تا نزد خردمندترین فرد کلیسای‌شان برود و از او مشورت بخواهد. یکشنبه‌روزی، کمی پس از تولد هجده‌سالگی‌اش، وقتی همه‌ی اعضا در حال خارج شدن از کلیسا بودند، رفت و جلوِ آن پیر فرزانه را گرفت. «ببخشید قربان، می‌تونم چند لحظه‌ای باهاتون صحبت کنم؟» پیرمرد از پشتِ ریش انبوه و سفیدش لبخند مهربانانه‌ای تحویل هولدا داد و جواب داد «البته، خواهش می‌کنم.»

هولدا بلافاصله به دلش برات شد که یک دوست پیدا کرده. آن دو، زیر سایه‌ی قلعه، مسافت کوتاهی را به سمت پارکی که در آن نزدیکی بود قدم زدند، و وقتی رسیدند روی یک نیمکت نشستند. پیر فرزانه به داستان هولدا گوش داد و در پایان تأیید کرد که او حقیقتاً هیچ راهی برای رهایی و رستگاری‌اش نمی‌بیند. به هولدا گفت «البته اینی که گفتم به معنای این نیست که تو تنهایی. تعداد ما بیش‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کنی.»

«تعداد ما؟» پیرمرد سر تکان داد. «بله دخترجان. خیلی سال پیش من هم اشتباه تو رو مرتکب شدم. این‌جوریه متأسفانه.» بعد نخودی خندید. «بله، حتی من، آقای فریدلیبنِ سال‌خورده هم، وقتی زمانش برسه باید راهم رو کج کنم و برم به جهنم.» او گفت که داستان ملعون شدنش به وحشتناکی داستان هولدا نبوده، ولی خُب، او هم زمانی یک جوان کله‌شقِ یاوه‌گو بوده… (ص124 کتاب دستهای کوچولو کف میزنند)

کسی که مست می‌کرده و فحش می‌داده، بدون این‌که به عقوبت حرف‌هایش فکر کند. وقتی فهمیده چه بلایی سر خودش آورده که دیگر خیلی دیر شده بود. «برای من هم درست مثل تو، درست لحظه‌ای که اولین کفر به زبونم اومد دیگه کار از کار گذشته بود و تباه شده بودم.» هولدا دلش برای او سوخت، البته می‌دانست که او این حرف‌ها را نزده تا ترحم و دلسوزی بشنود. به پیرمرد گفت «پس شاید قعر جهنم همدیگه رو ببینیم.»

پیرمرد آهی کشید و سر تکان داد. «گمون نکنم شیطان اجازه بده ما رومون به آشنا بیفته. اون‌جا از این خبرها نیست. بهتره واقع‌بین باشیم، هولدا: جهنم برای ما یه شکنجه‌گاه ابدیه.» هولدا به‌تلخی سرش را به نشانه‌ی تأیید تکان داد، و پیرمرد چیزی شبیه یک کارت ویزیت از جیبش بیرون آورد و پشتش چیزی نوشت. «می‌خوام ازت دعوت کنم تا در یه جلسه شرکت کنی. ماهی دوبار چند نفری با مشکل ما یه دورهمی کوچیک دارند.

ما همه خودمون قبول داریم که سعادت رفتن به بهشت رو نداریم، ولی خُب، تصمیم گرفته‌یم بیش‌تر از این هم به زندگی‌مون گند نزنیم. زندگی دام بلا کم نداره. می‌دونی، اون لحظات آخر عمر، وقتی که درازبه‌دراز می‌افتیم و نفس‌های آخر رو می‌کشیم، تو قلب و ذهن‌مون می‌دونیم که تا آخرین لحظه اجازه نداده‌یم که شیطان ارباب ما بشه. این‌جوری موقع رفتن یه نیمچه حسی از پیروزی داریم. (ص125 کتاب دستهای کوچولو کف میزنند)

این جلسات به‌مون کمک می‌کنه تا جلوِ وسوسه‌هامون رو بگیریم و ناامید نشیم، اما مهم‌تر از این چیزها بهانه‌ی خوبیه تا دور هم جمع بشیم و بیسکویت بخوریم.» کارت را دست هولدا داد و لبخند زد. «اسم دورهمی ما باشگاه دوزخیانه. دوست نداریم توجه‌ها رو به خودمون جلب کنیم، و مطمئنم که تو هم نهایت احتیاط رو به خرج می‌دی، پس لطفاً به کسی چیزی نگو.»

چرا باید این رمان را بخوانیم؟

کتاب دستهای کوچولو کف میزنند رمانی ترسناک، درخشان و سرشار از چیزهای قوی و خوب است. نویسنده‌ی این اثر، راوی فضاهایی است که از اعماق قصه‌های پریان می‌آیند، در سنت اروپایی اما به شدت مدرن و غیر‌قابل پیش‌بینی شده‌اند.

دن رودز، رمان دستهای کوچولو کف میزنند را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد و موجی از تحسین برانگیخت. رودز نویسنده‌ای نا‌آرام است با سوژه هایی متفاوت و همین باعث شده گاه حتی به فکر کنار گذاشتن داستان‌نویسی هم بیفتد که خوشبختانه چنین نشده!

معرفی دن رودز

دن رودز، نویسنده‌ی رمان دستهای کوچولو کف میزنند انگلیسی تبار و متولد ۱۹۷۲ است. در دانشگاه نوشتن خلاق خوانده، شش رمان و سه مجموعه‌ داستان دارد و با همین آثار در سال ۲۰۱۰ برنده‌ی جایزه‌ی ای. ام. فورستر شده است. سال ۲۰۰۳ مجله‌ی گرانتا او را در لیست بهترین نویسندگان جوان انگلستان آورده بود.

رودز در زندگی کارهای مختلفی انجام داده: در کتاب‌ فروشی معروف واتراستونز کتاب‌ فروش بوده، پشتِ بار برای مردم نوشیدنی ریخته، معلم بوده، باغبانی و کشاورزی کرده و مدتی است، در پی دعواهای حقوقی با ناشرش، همه‌ی آثارش را جمع کرده و درحال‌ حاضر پستچی است.

نقد کتاب دستهای کوچولو کف میزنند pdf

کتاب دستهای کوچولو کف میزنند اصیل‌ترین، ظالمانه‌ترین و دلخراش‌ترین اثر داستان‌نویس فرقه‌ای – رمانی شرورانه که برای طرفداران تیم برتون، نیل گیمن، اسکارلت توماس، بوش توانا و رولد دال مناسب است.

در اتاقی بالای یک موزه عجیب و غریب آلمانی، دور از چشمان کنجکاو غریبه ها، پیرمرد زندگی می‌کند. نگهبان موزه روزها، شب‌ها از صدای سکوت لذت می‌برد که گاه به گاه عنکبوت بین دندان‌های سیاه‌ شده‌اش می‌شکند.

پیرمرد، دکتر ارنست فرولیچر محترم، سگ حریص او هانس، و گروهی از مردمان شهر خنده دار و غم انگیز، همگی با کشف جنایتی چنان ظالمانه که دنیا را شوکه می کند، زندگی خود را در هم می‌بینند. از افتتاحیه شوم تا پایان انفجاری آن، این داستان تاریک داستان سرایی بسیار سرگرم کننده را با تخیل وحشتناک رودز، اصالت جذاب و لمسی جادویی ترکیب می کند.

در پایان، مطالعه رمان دستهای کوچولو کف میزنند را به تمام علاقه‌مندان به داستان وحشت پیشنهاد می‌کنیم.

آنچه خواندید...

کد محصول (SKU): 1674 دسته‌بندی: برچسب:

محصولات مرتبط

سایر کتاب‌های پیشنهادی...

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دستهای کوچولو کف میزنند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *