کتاب تعمیرکار

قیمت اصلی 71.000 تومان بود.قیمت فعلی 41.000 تومان است.

برنده جایزه پولیتزر سال 1967

برنده جایزه کتاب ملی آمریکا سال 1967

نویسنده: برنارد مالامود

مترجم: شیما الهی

تعداد صفحات کتاب: 339 صفحه

حجم فایل: متغیر

نوع فایل: متغیر

کتاب تعمیرکار pdf

دانلود کتاب تعمیرکار pdf

شخصیت اصلی کتاب تعمیرکار به زندان می‌افتد و در زمان حبس غیرقانونی‌اش، به سمبلی بی‌نام و نشان تبدیل می‌شود.

سخن مشهور چخوف درباره داستان نویسی را در خاطر دارید؟ «اگر تپانچه‌ای در صحنه باشد، حتماً باید شلیک شود.» برنارد مالامود در نیمه اول رمان خود چنین قصه می‌گوید. او جزئیات بی‌اهمیتی را وارد داستان می‌کند که بعدها نقش خود را در قصه اصلی بیان می‌کنند. در نیمه دوم رمان که در زندان می‌گذرد، قصه از حرکت باز می‌ماند و فضای ذهنی بر داستان حاکم می‌شود.

کتاب تعمیرکار شرح مصائب مردی آزاد اندیش است که به سختی خرج زندگی خود را در می‌آورد، نه مذهبی است و نه سیاسی؛ اما گرفتار و قربانی تعصب‌های نژادی، مذهبی و سیاسی می‌شود و در انتها به این نتیجه می‌رسد که «انسان غیر سیاسی» وجود ندارد! تک‌گویی های درونی شخصیت اصلی رمان، تداعی کننده «آخرین روز یک محکوم» ویکتور هوگو است.

خلاصه کتاب

کتاب تعمیرکار برنارد مالامود، این رمان تکان‌ دهنده که نخستین‌بار در سال ۱۹۵۷ منتشر شده، داستانش را در سال ۱۹۱۱ و در روسیه‌ی تزاری پیش می‌برد. در سال‌های قبل از انقلاب و سرنگونی تزار روسیه، فضای کشور به شدت به‌هم‌ ریخته است. بحران‌های سیاسی از یک‌سو و مسائل مذهبی آمیخته با سیاست، از سوی دیگر، فضایی را خلق کرده‌اند که جهل و خرافات و نادانی، در آن موج می‌زند.

اختلافات مذهبی میان مسیحیان و یهودیان، جامعه را به دو قطب نابرابر تقسیم کرده که در آن، یهودیان عملاً به حاشیه رانده شده‌اند و در همه‌جا، با خشم و نفرت با آنها برخورد می‌شود. این باور غلط و خرافی که یهودیان مردمانی جادوگر هستند با ویژگی‌های جسمی متفاوت مانند داشتن سُم و یا بینی دراز و یا اتفاق افتادن عادت ماهیانه در مردان‌شان و رایج بودن قتل کودکان غیریهودی در میان آنها، تقریباً بین همه‌ی مردم وجود دارد.

در نتیجه دور از انتظار نیست اگر یک یهودی برای اینکه بی‌دردسر و دور از خطر زندگی کند، ناچار باشد مذهبش را مخفی کند. به‌ویژه اینکه زندگی کردن یک یهودی در ناحیه‌ی مسیحی نشین نیز، عملاً جرم محسوب می‌شود. در کتاب تعمیرکار مرد جوان یھودی، که تعالیم مذهبی را نیز فرا گرفته، برای کار به شهری بزرگ می‌آید. پاک‌دست است و بی‌سرو زبان؛ و طی حادثه‌ای متهم به ارتکاب جرمی بزرگ می‌شود. اتهامی که او را روانه‌ی زندان می‌کند…

و این تازه شروع ماجرایی است که لحظه به لحظه‌اش جان مخاطب را نشانه می‌رود. برخورد آدم‌ها در زمانه‌ی سختی، مفهوم ایمان، تنهایی و تلاش برای اثبات خود، از مؤلفه‌های کتاب تعمیرکار، این شاهکار ادبیات آمریکاست. همچنین در پس زمینه می‌توان صدای آرام انقلاب روسیه را شنید که دارد شکل می‌گیرد.

مالامود تحولات درونی قهرمان بی‌چیز و ظلم‌ زده‌اش را با انواع رخدادهای اجتماعی زمانه و خرده شخصیت‌هایش گره زده تا شمایلی از یک یهودی سرگردان بسازد که هیچ کس علاقه‌ای به او ندارد؛ انگار و گویا همه‌ی كائنات فراموشش کرده‌اند. مردی که در نهایت تصمیم می‌گیرد خود را نجات بدهد ولو به هر مشقتی… . بد نیست بدانید که کتاب تعمیرکار در سال 1967 برنده‌ی جایزه ی پولیتزر شده است.

شخصیت اصلی کتاب تعمیرکار

نویسنده یک تعمیرکار ساده را خلق می‌کند که همه‌ی جهانش، ابزارش است و چیزهایی که می‌سازد یا تعمیر می‌کند. گاهی مطالعه می‌کند و گاهی می‌نویسد. معمولی بودن بیش از اندازه‌ی این شخصیت و سیل نفرتی که به سمتش روانه است، ممکن است حتی قبل از اوج گرفتن داستان، او را در نظر خواننده هم دوست‌ داشتنی نکرده و به او جلوه‌ای قهرمان‌گونه نبخشد.

اما تسلیم‌ ناپذیری و آزادی روح یاکوف و مدارا کردنش با رنج به مثابه راه رستگاری، از ویژگی‌های مثال‌ زدنی شخصیت اصلی کتاب تعمیرکار است که اگرچه هر ثانیه بیشتر در رنج فرو می‌رود، اما آن را در وجودش جای می‌دهد و پوست می‌اندازد.

باوجود کم آوردن در برابر شرایط، با وجود پاهای عفونت کرده بر اثر میخ کفش‌ها، با وجود شپش سر، تهمت‌هایی که هر ثانیه شدیدتر می‌شوند و پرونده‌ای که مدام کلفت‌تر می‌شود، راضی به مدارا با ظلم نمی‌شود و هر روز می‌کوشد بنای شکسته‌ی وجودش از رنج‌های شب قبل را، از نو بسازد و خودش را تعمیر کند!

بخشی از متن کتاب

در کتاب تعمیرکار می‌خوانیم: در گرمای خفقان آور سلول انفرادی کوچک، زنده زنده می‌پخت؛ پشتش خیس بود و از زیر بغل‌هایش عرق چکه می‌کرد. شب سوم اما چفت در را کشیدند، کلیدی چرخید و در باز شد. نگهبان به او دستور داد که به دفتر زندانبان برود. «راه بیفت لعنتی. این قدر که دردسر داری فایده نداری» بازپرس آنجا بود؛ روی صندلی نشسته بود و خود را با کلاه حصیری‌اش باد می‌زد.

کت‌و شلوار کتانِ چروک و کراوات سفید ابریشمی به تن داشت و صورت رنگ پریده‌اش هنگام صحبت با معاون زندانبان با ریش تیره و کوتاهش در تضاد بود. معاون زندانبان مردی بود با چشمانی ناآرام، چکمه‌های واکس خورده و بوگندو که به محض ورود یاکوف، خون به صورتش دوید و آشکارا به هم ریخت. زندانی رنگ پریده و گیج و منگ لنگان لنگان وارد اتاق شد و دو مقام، لحظه‌ای دست از صحبت کشیدند.

معاون زندانبان لبش را گاز گرفت و گفت به نظر من که این روند غیر عادی است. اما بی‌بیکوف صبورانه مخالفت کرد. «جناب معاون، من برای انجام وظایف رسمی خودم به عنوان بازپرس پرونده اینجا هستم. لازم نیست نگران چیزی باشید» «بله، شما این طور می‌فرمایید. اما چرا نصفه شب آن هم وقتی زندانبان رفته تعطیلات و مقامات همه خوابند تشریف آورده‌اید؟ راستش اگر از من بپرسید، آمدن شما در این وقت شب برای مأموریت خیلی عجیب است.»

بازرس با صدایی گرفته توی دستش سرفه‌ای کرد و گفت «امشب شبی وحشتناک بعد از یک روز وحشتناک گرم است. اما این ساعت هوا خیلی خنک‌تر است. وقتی در خیابان راه می‌روید نسیمی هم از روی دنیپر بلند می‌شود. راستش من توی تختم دراز کشیده بودم اما گرمای خانه غیر قابل تحمل بود و ملحفه و روتختی‌ام خیس عرق شده بود. پهلو به پهلو شدم اما فایده‌ای نداشت. (ص160 کتاب تعمیرکار)

بلند شدم لباس که پوشیدم فکر کردم بهتر است به جای خوردن نوشیدنی‌های خنکی که فقط گاز معده‌ام را زیاد می‌کنم و لعنت کردن گرما کارهایم را انجام بدهم. خوشبختانه همسر و فرزندانم رفته‌اند ویلای‌مان در ساحل دریای سیاه، من هم ماه اوت می‌روم پیش‌شان. می‌دانید که امروز بعد از ظهر گرما در سایه به 40 درجه رسید و حالا باید حدوداً 34 درجه باشد. باور کنید امروز کار کردن توی دفتر غیر ممکن بود. دستیارم حالت تهوع داشت و مجبور شدیم بفرستیمش خانه.

معاون گفت «خیلی خب پس بفرمایید شروع کنید. اما من باید به عنوان شاهد اینجا بمانم. زندانی تحت اختیار ماست، فکر کنم واضح است.» «اجازه بدهید به شما یادآور بشوم که وظیفه‌ی شما بازداشت محکوم، اما وظیفه‌ی من بازپرسی از اوست. متهم هنوز محاکمه یا محکوم نشده؛ یعنی اصلاً کیفرخواست صادر نشده و او را با حکم رسمی نفرستاده‌اند زندان. او به عنوان یک شاهد اینجاست، اگر اجازه بدهید من این حق را دارم که تنهایی از او بازپرسی کنم.

قبول دارم که از لحاظ رسمی زمان مناسبی نیست اما از شما خواهش می‌کنم چند دقیقه ما را تنها بگذارید، نیم ساعت بیشتر طول نمی‌کشد» «حداقل باید بدانم می‌خواهید از او چه بپرسید تا اگر زندانبان پرسید جوابش را بدهم. اگر می‌خواهید درباره‌ی رفتاری که اینجا با او می‌شود بپرسید، بگذارید بهتان بگویم که زندانبان هیچ خوشش نمی‌آید. یهودی و غیریهودی نداریم. اگر او قانون را رعایت کند، با او هم مثل بقیه رفتار می‌شود.» (ص161 کتاب تعمیرکار)

«من به این کارها کار ندارم. البته امیدوارم که رفتارتان با زندانی‌ها همیشه انسانی باشد. به زندانبان گریزیتسکوی بگویید که می‌خواستم بعضی شهادت‌های متهم در ملاقات قبلی را دوباره بررسی کنم. اگر هم خواست بیشتر بداند، بگویید به من زنگ بزند.» معاون زندانبان کوتاه آمد. نگاهی پرکینه به زندانی انداخت. بی‌بیکوف با دو انگشت بر لب دقیقه‌ای نشست. سپس به طرف در شتافت. گوش ایستاد…

چرا باید کتاب تعمیرکار را بخوانیم؟

در کتاب تعمیرکار با دو بخش زندگی قهرمان روبه‌رو هستیم. در یک وجه با یاکوف بُکِ یهودی طرف هستیم؛ مردی که سرنوشتش با عهد عتیق پیوند خورده و پا جای پای قهرمانان کتاب مقدس گذاشته است. در وجه دیگر اما یاکوف، نمادِ انسان اسیر و در رنج امروزی است، که جهانی غوطه‌ور در جهل و بی‌عدالتی در پیش رو دارد. مالامود ماجرای رو گرداندنِ بخت از انسانی را روایت می‌کند که می‌خواهد از قالب تعبیه‌ شده‌اش قدم بیرون بگذارد تا دنیا را بهتر ببیند…

یهودی سیه‌روزی که با الهام از شخصیتی حقیقی به نام مناخیم مندل بلیس خلق شده، پا به جهانی هولناک می‌گذارد: صحنه‌ای از پیش‌ چیده‌ شده، شر مطلق و ناگزیر، استیصالی که مردی مشتاقِ دانش و تجربه‌ اندوزی را دستخوش چنان زوالی می‌کند و به دل چنان مغاکی می‌اندازد که دست‌ آخر بدل به فیلسوفی می‌شود که جنس جهان‌ بینیش از زمین تا آسمان با آن مرد گریزان از سیاست ابتدای داستان متفاوت است.

نقد کتاب تعمیرکار pdf

«یاکوف بُک» شخصیت اصلی و قهرمان کتاب تعمیرکار، تصمیم دارد زندگی‌اش را عوض کند. او در یک روستای فقیرنشین زندگی می‌کند که در آن هیچ موقعیت شغلی‌ای نه برای او به‌عنوان یک مرد تعمیرکار، که برای اکثر آدم‌ها نیست. مردم فرو رفته در رنج و فقر، حتی گاهی که به یاکوف برای تعمیر کردن چیزی نیاز داشته باشند، از پرداخت پول به او عاجزند و نهایتاً، دستمزد او را به شکل تکه‌ای نان یا یک کاسه سوپ پرداخت می‌کنند.

یاکوف که دیگر از این درماندگی خسته شده و همسرش هم به‌خاطر یک مرد دیگر ترکش کرده، تصمیم می‌گیرد ناامید نشود و از روستا بزند بیرون. او قصد می‌کند که در جستجوی یک زندگی بهتر در جایی که بتواند کار و کسب درآمد کند، به کی‌یف سفر کرده و در آنجا ساکن شود. اما مسیر اتفاقات زندگی او کمی بعد از رفتنش از روستا، جوری رقم می‌خورند که یاکوف آرزوی برگشتن به آن روزهای گرسنگی و بیکاری توی روستا را می‌کند و آن روزهای تلخ، برایش شیرین به‌ نظر می‌آیند…

اوضاع شخصیت اصلی کتاب تعمیرکار بعد از مهاجرتش، خیلی هم خوب پیش نمی‌رود. وضعیت مالی و شغلی‌اش چندان باب میلش نیست و ناامیدی دوباره به او برگشته. در این میان، اتفاقی می‌افتد که به یاکوف و زندگی خاکستری‌اش، امید را برمی‌گرداند. او یک روز روی زمین یخ‌بسته، مردی را پیدا می‌کند که با صورت فرو رفته در برف، تقریباً بیهوش شده است. یاکوف این مرد را نجات می‌دهد و با کمک دختر مرد، او را به خانه‌اش برمی‌گرداند.

مرد که صاحب یک کارخانه‌ی آجرپزی و ثروتمند است، در ازای تشکر از یاکوف به او پیشنهاد تعمیر و نقاشی طبقه‌ی بالای خانه‌اش در ازای یک دستمزد خوب را می‌دهد. یاکوف با تردید این پیشنهاد را می‌پذیرد، چون اگر صاحبکارش و بقیه‌ بفهمند او یک یهودی است در محله‌ی مسیحی‌ها، برایش خیلی بد می‌شود. اما یاکوف که خودش را مسیحی معرفی کرده، نمی‌تواند در این شرایط مالی از خیر یک موقعیت شغلی مناسب بگذرد.

در نهایت شخصیت اصلی کتاب تعمیرکار کار را بی‌دردسر تمام می‌کند اما پیشنهاد بعدی، بلافاصله جلویش قرار می‌گیرد: مرد که از یاکوف خوشش آمده، از او می‌خواهد به‌عنوان حسابرس و ناظر در کارخانه‌ی آجرپزی او مشغول به کار شود و بدون پرداخت اجاره، در طبقه‌ی بالای کارخانه زندگی کند. این پیشنهاد حتی برای یک یهودی که نمی‌خواهد هویت و مذهبش فاش شود و در خطر قرار بگیرد هم وسوسه‌ انگیز است. قبول کردن پیشنهاد همان و به دردسر افتادن یاکوف همانا.

نیمه دوم داستان کتاب تعمیرکار

مدتی بعد، در غاری نزدیک کارخانه، جسد یک پسربچه کشف می‌شود. بچه‌ای با یک‌عالمه رد چاقو روی تنش، تنی که تمامی خون توی آن، کشیده شده است… این اتفاق تکان‌ دهنده و ترسناک، زندگی را برخلاف انتظار یاکوف پیش می‌برد. از اینجا به بعد، تعمیرکار ساده‌ای که تا قبل از رسیدن کتاب تعمیرکار به نیمه‌ی خود می‌شناختیم، در مسیری غیرقابل‌ پیش‌بینی قرار می‌گیرد.

او که تمام روزهایش شده بود شمردن آجر و ورق زدن همه‌ی کتاب‌ هایی که می‌توانست بخرد و غرق شدن در زندگینامه‌ی اسپینوزا و امتحان مربای توت‌فرنگی و جمع کردن پول برای آینده‌ای بهتر، ناگهان در قامت یک قاتل جانی، به دیگران معرفی می‌شود؛ قاتلی که متهم است به انجام یک قتل آیینی. در روزگار یاکوف و جوّ خرافی موجود، چنین چیزی چندان هم دور از انتظار نبوده است.

تهمت خون که یکی از بن‌مایه‌های اصلی داستان کتاب تعمیرکار است و اتفاقات، به‌خاطر آن رقم می‌خورند؛ خرافه‌ای است که بیان می‌کند یهودیان برای انجام اعمال در زمان اعیاد مذهبی خود، دست به پختن نان با استفاده از خون غیرمسیحیان می‌زنند. همین خرافه‌ که مثل سایر ویژگی‌های تخیلی‌ای که برای یهودیان ترسیم می‌شود بی‌اساس است، زندگی یک انسان را دگرگون می‌کند، آن هم انسان ساده‌ای مثل یاکوف که حتی به تعالیم یهودیت هم صددرصد پایبند نیست.

او فقط می‌خواهد انسانی باشد که به دور از هرگونه تعصب و تقلید کورکورانه زندگی می‌کند. یاکوف تعمیرکار معمولی داستان، ناگهان یک مجرم شناخته‌ شده می‌شود که به دام تهمت خون افتاده، تهمتی ریشه‌ گرفته از جامعه‌‌ای بیمار و یهود ستیز و به‌عبارتی، انسان‌ ستیز که تازه مقاماتش، سر یاکوف به‌ خاطر خوش‌ رفتاری‌شان منت هم می گذارند…

کتاب تعمیرکار موعظه‌ای در باب اخلاق نیست، اما کتابی است که به اخلاقیات می‌پردازد؛ به این معنا که به جای ارائه‌ی یک پندنامه‌ی بی‌اساس، خواننده را در مواجهه با این پرسش قرار می‌دهد: چرا کاری نمی‌کنیم؟

آنچه خواندید...

کد کتاب: 1568 نویسنده: برچسب:

محصولات مرتبط

سایر کتاب‌های پیشنهادی...

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب تعمیرکار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *