چهره ی یک غریبه

(1 بررسی مشتری)

قیمت اصلی 90.000 تومان بود.قیمت فعلی 75.000 تومان است.

اولین رمان از مجموعه‌ی «ماجراهای بازرس ویلیام مونک»

نویسنده: آن پری

مترجم: بیتا ابراهیمی

تعداد صفحات: 435 صفحه

حجم فایل: 2.93 مگابایت

کتاب چهره ی یک غریبه pdf

دانلود کتاب چهره ی یک غریبه pdf

کتاب چهره ی یک غریبه رمانی مهیج و کارآگاهی از آن پری است که به شدت ذهن مخاطب را درگیر می‌کند!

در این اثر جذاب، خواننده هروقت که احساس کند می‌تواند قاتل را حدس بزند، نویسنده یک شخصیتِ جدید وارد داستان می‌کند و همه را در آخرین فصل حیرت زده می‌کند.

در رمان چهره ی یک غریبه، عشق و مرگ با هم پیش می‌روند. کارگاهِ داستان بر اثر حادثه‌ای همه چیز را به دست فراموشی سپرده است. همین قضیه، موجب خلق اثری بی‌نظیر می‌شود که ظرافت معماهایش شما را تا انتهای داستان می‌کشاند.

خلاصه کتاب

بازرس مونک همکاری دارد به نام «هستر لترلی». این زن، پرستاری است که در جنگ کریمه شرکت داشته و در برخی موارد تیزهوش‌تر و نکته‌بین‌تر از مونک جلوه می‌کند. ویلیام مونک متوجه می‌شود که حافظهٔ خود را از دست داده است. او یک کارآگاه پلیس لندن است، اما حادثه‌ای که او را به این وضع دچار کرده تنها نیمی از زندگی را برای او به‌همراه داشته است.

حافظه و تمام گذشتهٔ او از بین رفته است. درحالی‌که او می‌خواست حقیقت را پنهان کند، به کار خود بازمی‌گردد و مأمور تحقیق درمورد قتل وحشیانهٔ یک قهرمان جنگ کریمه می‌شود. صورت رخ‌دادن قتل و کم‌بودن سرنخ‌های موجود، تلاش‌های مونک را دوچندان می‌کند؛ زیرا شخصیت اصلی کتاب چهره ی یک غریبه مهارت‌های حرفه‌ای خود را به‌همراه همهٔ موارد دیگر فراموش کرده است!

با او همراه شوید تا سرانجامش را بدانید. این رمان نامزد جایزهٔ «آگاتا» برای بهترین رمان در سال ۱۹۹۰ است. کتاب چهره ی یک غریبه را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم. لازم به ذکر است که کتاب حاضر، اولین رمان از مجموعه‌ی «ماجراهای بازرس ویلیام مونک» است.

بخشی از متن

در کتاب چهره ی یک غریبه می‌خوانیم: …ایون ثانیه‌ای از اینکه واضح حرف نزده بود خجالت کشید: «تا صبح روز بعد پیداش نکردند، زنی که اتاق‌ها رو تمیز می‌کرده و براش آشپزی می‌کرده، از راه می‌رسه و نمی‌تونه وارد بشه. گری بهش کلید نداده بود و به ظاهر بهش اعتماد نداشته. خودش در رو براش باز می‌کرد. اما اگه در رو باز نمی‌کرد زن می‌رفت و یه وقت دیگه می‌اومد. در حالت عادی گری اگه جایی می‌رفت به سرایدار می‌گفت که بهش خبر بده.»

«متوجه شدم. خب خیلی سفر می‌رفته؟ فکر کنم می‌دونید کجا می‌رفته؟» قدرت و کمی هم بی‌صبری در لحنش حس می‌شد. ایون جواب داد: «تا جایی که سرایدار می‌دونست اغلب آخر هفته‌ها سفر می‌رفته و گاهی هم مدت طولانی‌تری بیرون از خونه می‌مونده. یکی دو هفته‌ای توی خونه های ویلایی دوست‌هاش میمونده.» «خب، وقتی خانم – اسم خدمتکارش چی بود؟ وقتی اومد چی شد؟»

ایون تقریباً خبردار ایستاده بود. «هاگینز مثل همیشه در زده و وقتی سه‌بار در زده و جوابی نشنیده رفته طبقه‌ی پایین سراغ سرایدار که اسمش گریمویده. می‌خواسته بدونه گری پیغامی براش گذاشته یا نه. گریموید گفته دیروز عصر دیده که گری به خونه اومده و هنوز هم بیرون نرفته و بهتره زن بره و دوباره در بزنه. شاید گری توی حموم بوده یا برخلاف معمول خوابش عمیق بوده و الان هم مطمئناً بالای پله‌ها ایستاده و صبحانه می‌خواهد.»

مونک بی‌دلیل گفت: «که درست نبود.» «درسته. خانم هاگینز چند دقیقه بعد عصبی و هیجان زده برمی‌گرده، البته این خانم دوست داره تو همه چیز اغراق کنه. از گریموید می‌خواهد یه کاری بکند» ایون لبخند ملایمی زد و گفت: «بعد هم در نهایتِ رضایت، آقای گری را که تو خون خودش غلتیده بود پیدا کرده؛ باید فوری کاری می‌کرد و با پلیس تماس گرفت. فکر کنم این جمله‌ها رو بیست باری بهم گفت.» (ص50 کتاب چهره ی یک غریبه)

بعد با اخم ادامه داد: «الان این خانم مطمئنه قدرت پیش بینی داره و من یه ربع تمام وقت صرف کردم تا متقاعدش کنم باید به کارش ادامه بده و کارش رو کنار نگذاره بره پیشگو بشه و البته گفتم الان یه جورهایی قهرمان شده و توی روزنامه های محلی و البته محلات شهر مشهور شده» مونک متوجه شد که خودش هم لبخند می‌زند. گفت: «یک نفر رو از حضور توی چادر سیرک نجات دادی و کاری کردی که همچنان در خدمت اشراف بمونه…

یه روز قهرمان بوده و البته توی شش ماه آینده هربار که این ماجرا رو تعریف کنه از لبخند دیگران هم کیف می‌کنه. گریموید باهاش برگشت؟» «بله، البته با شاه کلید.» «و دقیقاً چی پیدا کردند؟» این بخش احتمالاً مهمترین بخش بود: حقایق ارزشمند زمان پیدا کردن جسد. ایون سعی کرد دقیق توضیح بدهد اما مونک مطمئن نبود دقیقاً گفته‌های شاهدان را به یاد می‌آورد یا آنچه خودش در صحنه‌ی قتل دیده بود.

ایون گفت: «راهروی ورودی کاملاً مرتب بود. همون چیزهای عادی که آدم انتظار داره ببینه، جالباسی و چندتا کلاه و یه پایه‌ی زیبا برای قرار دادن چتر و عصا و یه جاکفشی، یه میز کوچیک برای قرار دادن نامه‌ها. چیز دیگه‌ای نبود. همه چی مرتب و منظم بود. از نشیمن یه در به اتاق خصوصی باز میشد و تختخواب و باقی وسایل پشت اون بود.» فکری بر چهره‌اش سایه انداخت. (ص51 کتاب چهره ی یک غریبه)

کمی آرام گرفت و ناخودآگاه از پنجره به بیرون نگاه کرد. اوضاع نشیمن کاملاً فرق می‌کرد. پرده‌ها کاملاً کشیده شده بودند و با وجود نورِ روز، چراغ گازی هنوز روشن بود. گری طوری افتاده بود که نیمی از بدنش روی زمین و نیمی روی صندلی بود و سرش پایین بود. خون همه جا پاشیده شده بود، واقعاً وضعیت وحشتناکی داشت. نگاه ایون مردد نبود، اما نشان می‌داد فکرش درگیر است و مونک متوجه این موضوع شد.

ایون ادامه داد: «باید اعتراف کنم شاهد چندتا صحنه قتل بوده‌ام اما این از همه وحشتناک‌تر بود. با یک میله‌ی نازک اونقدر به سرش زده بودند که مرده بود. منظورم اینه که از یه چیزی شبیه چماق استفاده نشده بود. کاملاً معلوم بود که درگیری رخ داده. یه میز کوچیک وارونه شده بود و پایه‌اش شکسته بود، چندتا وسیله‌ی تزیینی روی زمین افتاده بود و یه صندلی خیلی بزرگ به پشت افتاده بود.» (ص52 کتاب چهره ی یک غریبه)

درباره نویسنده

آن پری بانوی نویسنده انگلیسی، یکی از برجسته‌ترین آفرینندگان رمان‌های تاریخی و پلیسی است که ملکه بلامنازع رمان پلیسی عصر ویکتوریایی لقب گرفته است.

در سال ۱۹۹۰، او با رمان چهره ی یک غریبه مجموعه ماجراهای بازرس ویلیام مونک را آغاز کرد که وقایعش بین سال‌های ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ می‌گذرند. اکثر منتقدان، این مجموعه را موفق‌ترین آثار آن پری قلمداد کرده‌اند.

نقد کتاب چهره ی یک غریبه pdf

شخصیت اصلی کتاب چهره ی یک غریبه، «ویلیام مونک» مردی جوان و کارآگاهی سرشناس و حرفه‌ای می‌باشد که بر اثر تصادف، به مدت سه هفته در بیمارستان بستری بوده و هم اکنون، هیچ چیزی از گذشته و نام و نشان خود، به یاد نمی آورد.

حتی لحظه‌ای که پرستار او را با اسم واقعی‌اش خطاب می‌کند، ذره‌ای از خاطرات و هویتش برایش زنده نشده و این موضوع شوک بزرگی را به او وارد می‌سازد.  در یکی از روزها، «بازرس رانکورن»، یکی از همکاران ویلیام، به ملاقات او آمده و پس از ابراز خوشحالی از مشاهده‌ی بهبود وضعیت جسمانی مونک، در مورد علت حضورش در محل تصادف، از او سوال می‌کند…

اما شخصیت اصلی کتاب چهره ی یک غریبه سخنی بر لب نیاورده و به دلیل ترس های درونی، از بیان اینکه حافطه‌اش را به کلی از دست داده، خودداری نموده و رانکورن را غرق در ناامیدی و یاس می‌کند. تا اینکه، پس از به دست آوردن سلامت نسبی خود، لباس های شخصی‌اش را تحویل گرفته و از بیمارستان مرخص می‌شود.

وی مقداری پول، یک دستمال نخی و رسید فاکتوری از خیاطی را در جیب لباسش پیدا کرده و پس از مشاهده‌ی نام خویش و نشانی‌ای به ظاهر متعلق به محل سکونتش، بر روی این کاغذ، سوار بر درشکه شده و بدون داشتن هیچ پیش زمینه و شناختی، به سوی آدرس مورد نظر حرکت می‌کند و با ماجراهایی عجیب مواجه می‌گردد…

کتاب چهره ی یک غریبه داستانی قوی و جذاب دارد و اگر مطالعه‌اش کنید، لحظه‌ای از خواندنش دست نخواهید کشید!

آنچه خواندید...

کد کتاب: 1657 نویسنده: برچسب:

محصولات مرتبط

سایر کتاب‌های پیشنهادی...

1 دیدگاه برای چهره ی یک غریبه

  1. حسام

    کارآگاهی هستش .در مورد دو افسر هستش که به دنبال قاتل جاسلین گری می‌گردند ، مرد اشراف زاده ای که همه از مهربونی و چهره و لبخند درخشانش حرف می‌زدند تو خونه خودش در اثر ضربه های محکم به سر و شانه با عصا به قتل میرسه. پرونده رو به مردی به اسم ویلیام مونک سپردند کسی که به تازگی حافظه خودش رو از دست داده و وقتی به جلو آینه میره تنها چیزی که میبینه اینه : چهره ی یک غریبه . حافظه خودش رو از دست داده نمیدونه پازل شخصیت خودش رو کنار هم بچینه یا ماجرای قتل گری رو!

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *